انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 36 از 94:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۹

ما برکنار و با تو کمر در میان بماند
وان چشم پرخمار چنان ناتوان بماند

از پیش من برفتی و خون دل از پیت
از چشم من روان شد و چشمم درآن بماند

گفتم که نکته‌ئی ز دهانت کنم بیان
از شور پسته‌ات سخنم در دهان بماند

برخاک درگه تو چو دوشم مقام بود
جانم براستان که برآن آستان بماند

باد صبا که شد به هوای تو سوی باغ
چندین ببوی زلف تو در بوستان بماند

فرهاد اگر چه با غم عشق از جهان برفت
لیکن حدیث سوز غمش در جهان بماند

خواجو ز بسکه وصف میان تو شرح داد
او از میان برفت و سخن در میان بماند

در عشق داستان شد و چون از جهان برفت
با دوستان محرمش این داستان بماند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۰

حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند
بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند

کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند

اساس عهد مودت که در ازل رفتست
میان ما و شما پایدار خواهد ماند

ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را
نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند

ز روزگار جفا نامه‌ئی که عرض افتاد
مدام بر ورق روزگار خواهد ماند

شکنج زلف تو تا بیقرار خواهد گشت
درازی شب ما برقرار خواهد ماند

چنین که بر سر میدان عشق می‌نگرم
دل پیاده بدست سوار خواهد ماند

حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود
که بر صحیفهٔ لیل و نهار خواهد ماند

فراق نامهٔ خواجو و شرح قصهٔ شوق
میان زنده‌دلان یادگار خواهد ماند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۱

هر که را سکه درستست بزر باز نماند
وانکه از دست برون رفت بسر باز نماند

مرد صاحب‌نظر آنست که در عالم معنی
دیده بگشاید و از ره بنظر باز نماند

طائر دل که شود صید رخ و زلف دلارام
همچو بلبل بگل و سنبل تر باز نماند

جان شیرین بده از عشق چو فرهاد و مزن دم
کانکه از کوه در افتد بکمر باز نماند

گر بر افروخته‌ئی شمع دل از آتش سودا
ترک جان گیر که پروانه بپر باز نماند

نام شکر نبرم پیش عقیق تو که خسرو
با وجود لب شیرین بشکر باز نماند

چون بمیرم بجز از خون دل و گفته دلسوز
یادگاری ز من خسته جگر باز نماند

یکدم ای مردمک چشم من از اشک برآسای
کانکه شد ساکن دریا بگهر باز نماند

حال رنگ رخ خواجو چه دهم شرح که از دوست
هر که را سکه درستست بزر باز نماند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۲


گل اندامی که گلگون می‌دواند
بدان نازک تنی چون می‌دواند

بگاه جلوه از چابک سواری
فرس بر شاه گردون می‌دواند

مگر خونم بخواهد ریخت امشب
که برعزم شبیخون می‌دواند

چو گلگون سرشکم مردم چشم
ز راه دیده بیرون می‌دواند

چنانش گرم رو بینم که چون آب
دمادم تا بجیحون می‌دواند

برو در خواهد آمد خون چشمم
بدین گرمی که گلگون می‌دواند

سپهرم در پی خورشید رویان
بگرد ربع مسکون می‌دواند

چنین کز چشم خواجو می‌رود اشک
عجب نبود گرش خون می‌دواند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۳

اگر ز پیش برانی مرا که برخواند
وگر مراد نبخشی که از تو بستاند

بدست تست دلم حال او تو می‌دانی
که سوز آتش پروانه شمع می‌داند

چه اوفتاد که آن سرو سیمتن برخاست
خبر برید بدهقان که سرو ننشاند

برفت آنکه بلای دلست و راحت جان
مگر خدای تعالی بلا بگرداند

چراغ مجلس روحانیون فرو میرد
گر او بجلوه گری آستین بر افشاند

تحیتی که فرستاده شد بدان حضرت
گر ابن مقله ببیند در آن فرو ماند

به خون دیده از آن رو نوشته‌ام روشن
که هر کسش که ببیند چو آب برخواند

دبیر سردلم فاش کرد و معذورست
چگونه آتش سوزان به نی بپوشاند

سرشک دیدهٔ خواجو چنین که می‌بینم
اگر بکوه رسد سنگ را بغلتاند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۴

آن خط شب مثال که بر خور نوشته‌اند
یا رب چه دلفریب و چه در خور نوشته‌اند

از خضر نامه‌ئی به لب چشمهٔ حیات
گوئی محرران سکندر نوشته‌اند

یا نی مگر برات نویسان ملک شام
وجهی برآفتاب منور نوشته‌اند

گفتم که منشیان شهنشاه نیمروز
از شب چه آیتیست که برخور نوشته‌اند

در خنده رفت و گفت که مستوفیان روم
خطی باسم اجری قیصر نوشته‌اند

یا از پی معیشت سلطان زنگبار
تمغای هند بر شه خاور نوشته‌اند

گوئی که بسته‌اند تب لرز آفتاب
کز مشک آیتی بشکر برنوشته‌اند

یا نی دعائی از پی تعویذ چشم زخم
بر گرد آن عقیق چو شکر نوشته‌اند

ریحانیان گلشن روی تو برسمن
خطی بخون لالهٔ احمر نوشته‌اند

وصف لبت کز آن برود آب سلسبیل
حوران خلد بر لب کوثر نوشته‌اند

خواجو محرران سرشکم بسیم ناب
اسرار عشق بر ورق زر نوشته‌اند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۵

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند
خار ما خوردیم و ایشان گل بدست آورده‌اند

گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد زانک
رخت ما پیش از نزول ما بمنزل برده‌اند

می پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست
از برای آنکه آب زندگانی خورده‌اند

هر که در عشق پریرویان نیامد در شمار
عارفانش از حساب عاقلان نشمرده‌اند

با وجود آنکه بد گفتند و نیک انگاشتیم
ما نیازردیم و بدگویان ز ما آزرده‌اند

گلعذاران بین که کل پرده بر ما می‌درند
ما برون افتاده ویشان همچنان در پرده‌اند

باد پیمایان که آگه نیستند از سوز عشق
زان نمی‌سوزند از آه گرم ما کافسرده‌اند

زنده دل قومی که پیش تیغ عشقت شمع‌وار
ز آتش دل سر فدا کردند و پای افشرده‌اند

چون ببدنامی برآمد نام خواجو در جهان
نیک نام آنها که ترک نیک نامی‌کرده‌اند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۶

خورشید را ز مشک زره پوش کرده‌اند
وانگه بهانه زلف و بنا گوش کرده‌اند

از پردلی دو هندوی کافر نژادشان
با آفتاب دست در آغوش کرده‌اند

در تاب رفته‌اند و برآشفته کز چه روی
تشبیه ما بسنبل مه پوش کرده‌اند

کردند ترک صحبت عهد قدیم را
معلوم می‌شود که فراموش کرده‌اند

هر شب مغنیان ضمیرم ز سوز عشق
برقول بلبلان سحر گوش کرده‌اند

منعم مکن ز باده که ارباب عقل را
از جام عشق واله و مدهوش کرده‌اند

خواجو بنوش دردی عشقش که عاشقان
خون خورده‌اند و نیش جفا نوش کرده‌اند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۵۷

شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده‌اند
زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کرده‌اند

خال هندو را خطی از نیمروز آورده‌اند
چین گیسو را ز رخ بتخانهٔ چین کرده‌اند

گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز
عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کرده‌اند

تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بسته‌اند
تا چه حالست این که برمه خال مشکین کرده‌اند

آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست
نافه مشکست کاندر جیب نسرین کرده‌اند

و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا
گلستانی بر فراز سرو سیمین کرده‌اند

مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر
چشم شب پیمای را در ماه و پروین کرده‌اند

دردمندان محبت بر امید مرهمی
آستانش هر شبی تا روز بالین کرده‌اند

خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار
جان شیرین را فدای جان شیرین کرده‌اند

کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب
همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کرده‌اند
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
گره‌ی زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست
گره‌ی زلف بهم بر زده کاین مشک تتارست رقم از غالیه بر گل زده کاین خط غبارست
رشته‌ئی برقمر انداخته کاین مار سیاهست نقطه‌ئی برشکر افکنده که این مهره‌ی مارست
مشک بر برگ سمن بیخته یعنی شب قدرست زلف شبرنگ بهم بر زده یعنی شب تارست
لل از پسته‌ی خود ریخته کاین چیست حدیثست لاله در مشک نهان کرده که این چیست عذارست
نرگسش خفته و آوازه در افکنده که مستست وندرو باده اثر کرده که در عین خمارست
باد بویش بچمن برده که این نکهت مشکست وز چمن نکهتی آورده که این نفخه‌ی یارست
مرغ برطرف چمن شیفته کاین کوی حبیبست باد بر برگ سمن فتنه که این روی نگارست
سر موئی بصبا داده که این نافه‌ی چینست بوئی از طره فرستاده که این باد بهارست
نرگسش خون دلم خورده که این جام صبوحست غمزه‌اش قصد روان کرده که هنگام شکارست
تهمتی بر شکر افکنده که این گفته‌ی خواجوست برقعی برقمر انداخته کاین لیل و نهارست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
صفحه  صفحه 36 از 94:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA