انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 43 از 94:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۱۹

بی گلبن وصلت بگلستان نتوان بود
بی شمع جمالت بشبستان نتوان بود

ای یار عزیز ار نبود طلعت یوسف
با مملکت مصر به زندان نتوان بود

در ظلمت اگر صحبت خضرت ندهد دست
موقوف لب چشمهٔ حیوان نتوان بود

دریاب که سیلاب سرشکم بشد از سر
پیوسته چنین غرقهٔ طوفان نتوان بود

بی رایحهٔ زلف تودر فصل بهاران
از باد هوا خادم ریحان نتوان بود

ور در سرآن زلف پریشان رودم دل
از بهر دل خسته پریشان نتوان بود

خاموش نشاید شدن از نالهٔ شبگیر
زیرا که کم از مرغ خوش الحان نتوان بود

صوفی اگر از می نشکیبد چه توان کرد
با ساغر می منکر مستان نتوان بود

تا خرقه بخون دل پیمانه نشوئی
با پیر مغان بر سر پیمان نتوان بود

خواجو چه نشینی که گر ایوب صبوری
چندین همه در محنت کرمان نتوان بود

رو ساز سفر ساز که از آرزوی گنج
بی برگ درین منزل ویران نتوان بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۰

دیشب همه منزل من کوی مغان بود
وز نالهٔ من مرغ صراحی بفغان بود

همچون قدحم تا سحر از آتش سودا
خون جگر از دیدهٔ گرینده روان بود

با طلعت آن نادرهٔ دور زمانم
مشنو که غم از حادثهٔ دور زمان بود

بی شهد شکر ریز وی از فرط حرارت
چون شمع شبستان دل من در خفقان بود

باز از فلک پیر باومید وصالش
پیرانه سرم آرزوی بخت جوان بود

از جرعهٔ می بزمگه باده گساران
چون چشم من از خون جگر لاله ستان بود

ناگاه ز میخانه برون آمد و بنشست
آن فتنه که آرام دل و مونس جان بود

در داد شرابی ز لب لعل و مرا گفت
در مجلس ما بی می نوشین نتوان بود

چون دید که از دست شدم گفت که خواجو
هشدار که پایت بشد از جای و چنان بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۱

بی رخ حور بجنت نفسی نتوان بود
بر سر آتش سوزنده بسی نتوان بود

من نه آنم که بود با دگری پیوندم
زانکه هر لحظه گرفتار کسی نتوان بود

با توام گر چه بگیسوی تو دستم نرسد
با تو هر چند که بی دسترسی نتوان بود

یکدمم مرغ دل از خال تو خالی نبود
لیکن از شور شکر با مگسی نتوان بود

تا بود یکنفس از همنفسی دور مباش
گر چه بی همنفسی خود نفسی نتوان بود

در چنین وقت که مرغان همه در پروازند
بی پر و بال اسیر قفسی نتوان بود

خیز خواجو سر آبی طلب و پای گلی
که درین فصل کم از خار و خسی نتوان بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۲

آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود

کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند
گر چه بی روی تو ما را سر بازار نبود

هر که با صورت خوب تو نیامد در کار
چون بدیدیم بجز صورت دیوار نبود

هیچ خسرو نشنیدیم که همچون فرهاد
بستهٔ پستهٔ شیرین شکر بار نبود

هرگز از گلبن ایام که چیدست گلی
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود

از سر دار میندیش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور بجز دار نبود

خواجو انفاس تو این نکهت مشکین ز چه یافت
که چنین غالیه در طلبهٔ عطار نبود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۳

آندم که نه شمع و نه لگن بود
شمع دل من زبانه زن بود

واندم که نه جان و نه بدن بود
دل فتنه یار سیمتن بود

در آینه روی یار جستم
خود آینه روی یار من بود

دل در پی او فتاد و او را
خود در دل تنگ من وطن بود

موج افکن قلزم حقیقی
هم گوهر و هم گهر شکن بود

دی بر در دیر درد نوشان
آشوب خروش مرد و زن بود

دیدم بت خویش را که سرمست
در دیر حریف برهمن بود

هر بت که مغانش سجده کردند
چون نیک بدیدم آن شمن بود

پروانهٔ روی خویشتن شد
آن فتنه که شمع انجمن بود

چون پرده ز روی خویش برداشت
خود پردهٔ روی خویشتن بود

خواجو بزبان او سخن گفت
هیهات چه جای این سخن بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۴

وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود

چو خاک می‌شوم آن به که خاکپای تو باشم
که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود

اسیر بند شود هر که بندهٔ تو نگردد
جفای خویش کشد هر که آشنای تو نبود

ز دیده دست بشویم اگر نه روی تو بیند
ز سر طمع ببرم گر درو هوای تو نبود

بر آتش افکنم آندل که در غم تو نسوزد
بباد بر دهم آن جان که از برای تو نبود

بجز ثنای تو نبود همیشه ورد زبانم
که حرز بازوی جانم بجز دعای تو نبود

بود بجای منت صد هزار دوست ولیکن
بدوستی که مرا هیچکس بجای تو نبود

دلم وفای تو ورزد چرا که هیچ نیرزد
دلی که بستهٔ گیسوی دلگشای تو نبود

گدای کوی تو بودن ز ملک روی زمین به
که سلطنت نکند هر که او گدای تو نبود

چو سر ز خاک برآرند هرکس بامیدی
امید اهل مودت بجز لقای تو نبود

ترا به چشم تو بینم چرا که دیدهٔ خواجو
سزای دیدن روی طرب فزای تو نبود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۵

مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
یا میل من سوخته دل سوی تو نبود

مشنو که هر آنکس خبر از عالم جانست
آئینه جانش رخ دلجوری تو نبود

مشنو که سر زلف عروسان بهاری
آشفتهٔ آن سنبل گلبوی تو نبود

مشنو که دل خستهٔ دیوانه ما را
شوریدگی از سلسلهٔ موی تو نبود

مشنو که گر آن طرهٔ زنگی وش هندوست
ترک فلکی بندهٔ هندوی تو نبود

مشنو که چو در گوشهٔ محراب کنم روی
چشمم همه در گوشهٔ ابروی تو نبود

مشنو که گر از هر دو جهان روی بتابم
مقصود من از هر دو جهان روی تو نبود

مشنو که شبی تا سحر از آتش سودا
منزلگه من خاک سر کوی تو نبود

مشنو که پریشانی و بیماری خواجو
از زلف کژ و غمزهٔ جادوی تو نبود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۶

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود

مردم چشم مرا خون دل از سر می‌گذشت
گر چه کار دیده از خونابهٔ دل می‌گشود

آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد
از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود

صدمهٔ غوغای من ستر کواکب می‌درید
صیقل فریاد من زنگار گردون می‌زدود

از دل آتش می‌زدم در صدرهٔ خارای کوه
زانسبب کوه گرانم دل گرانی می‌نمود

هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش می‌فروخت
هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد می‌ربود

مطرب بلبل نوای چرخ می‌زد بر رباب
هر ترنم کز ترنم ساز طبعم می‌شنود

بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر
دولت آمد خفته‌ئی برخیز و در بگشای زود

من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون
سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود

کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام
انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۷

شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود
که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود

عقیقش از لطافت در قدح چون عکس می‌افکند
می اندر جام یاقوتی تو گوئی لعل کانی بود

جهان چونروز روشن بود بر چشمم شب تاری
تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود

ز آه و اشک میگونم شبی تا روز در مجلس
سماع ارغنونی و شراب ارغوانی بود

چو خضرم هر زمان می‌شد حیات جاودان حاصل
که می در ظلمت شب عین آب زندگانی بود

خیال قد سرو آساش چون در چشم من بنشست
مرا بر جویبار دیده سرو بوستانی بود

میانش را نشان هستی اندر نیستی جستم
چودیدم در کنار آنرا نشان از بی نشانی بود

چنان کاندر پریشانی سرافرازی کند زلفش
توانائی چشم ساحرش در ناتوانی بود

چوچشم خواجوی دلخسته گاه گوهر افشانی
همه شب کار لعل آبدارش درفشانی بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۴۲۸

مرا وقتی نگاری خرگهی بود
که قدش غیرت سرو سهی بود

نه از باغش مرا برگ جدائی
نه از سیبش مرا روی بهی بود

بشب روشن شدی راهم ز رویش
ز مویش گر چه بیم گمرهی بود

ز چشم آهوانش خواب خرگوش
نه از مستی ز عین روبهی بود

سخن کوته کنم دور از جمالش
مراد از عمر خویشم کوتهی بود

رخم پر ناردان می‌شد ز خوناب
که از نارش دمی دستم تهی بود

ز مردان رهش خواجو در این راه
کسی کو جان بداد آنکس رهی بود
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
صفحه  صفحه 43 از 94:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA