انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 54 از 94:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۲۹

در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز
تو دل خلق جهان صید کنی باش هنوز

هیچ دل سوخته کام دل شوریده نیافت
زان عقیق لب در پوش گهر پاش هنوز

باش تا نقش ترا سجده کند لعبت چین
زانکه فارغ نشد از نقش تو نقاش هنوز

تا دلم صید نگشتی بکمند غم عشق
سنبلت سلسله بر گل نزدی کاش هنوز

گرچه فرهاد نماندست ولیکن ماندست
شور لعل لب شیرین شکر خاش هنوز

چند گوئی که شدی فتنهٔ رویم خواجو
نشدم در غمت افسانهٔ او باش هنوز

عاقبت فاش شود سر من از شور غمت
گر به شیدائی و رندی نشدم فاش هنوز
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۰

برگ نسرین ترا بی خار می‌یابم هنوز
باغ رخسارت پر از گلنار می‌یابم هنوز

دوش می‌گفتی که چشم ناتوانم خوشترست
خوشترست اما منش بیمار می‌یابم هنوز

تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک
سوز عشقش همچنان از دار می‌یابم هنوز

از سرشک چشم فرهاد ای بسا لعل و گهر
کاین زمان در دامن کهسار می‌یابم هنوز

همچو خسرو جان شیرین باختم در راه عشق
لیک در دل حسرت دلدار می‌یابم هنوز

ماه کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی
عکس رویش بر در و دیوار می‌یابم هنوز

اول شب بود کان یار از شبستانم برفت
وز نسیم صبح بوی یار می‌یابم هنوز

جز نسیمی کان به چین زلف او بگذشت دوش
دامنش پر نافهٔ تاتار می‌یابم هنوز

گر چه خواجو شد مقیم خانقاه اما مدام
خلوتش در خانه خمار می‌یابم هنوز
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۱

نشست شمع سحر ای چراغ مجلسیان خیز
بیار باده و بشنو نوای مرغ سحرخیز

سپیده نافه گشایست و باد غالیه افشان
شراب مشک نسیمست و مشک غالیه آمیز

کنون که غنچه بخندید و باد صبح برآمد
بگیر داد صبوحی ز بادهٔ طرب انگیز

چراغ مجلس مستان ز شمع چهره برافروز
ز بهر نقل حریفان شکر ز پسته فرو ریز

مرا که خال تو فلفل فکنده است برآتش
چرا ز غالیه دلبند می‌کنی و دلاویز

برون ز شکر شیرین سخن مگوی که فرهاد
به نیم جو نخرد خسروی ملکت پرویز

بسوز مجمر و دود از دل عبیر برآور
بساز بربط و آتش ز جان عود برانگیز

بگیر سلسلهٔ زلف دلبران سمن رخ
برآر شور ز یاقوت شاهدان شکرریز

مرا مگوی که پرهیز کن ز میکده خواجو
که مست عشق نداند حدیث توبه و پرهیز
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۲

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز
با پستهٔ شیرین ز شکر شور برانگیز

تلخست می از دست حریفان ترش روی
در ده قدحی از لب شیرین شکرریز

بنشست ز باد سحری شمع شبستان
ای شمع شبستان من غمزده برخیز

بفشان گره طرهٔ مشکین پریشان
وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز

آن دل که بیک تیر نظر صید گرفتی
از سلسلهٔ سنبل شوریده درآویز

ای آب رخم برده از آن لعل چو آتش
وی خون دلم خورده بدان غمزهٔ خونریز

گویند که پرهیز کن از مستی و رندی
با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز

فرهاد اگرش دست دهد دولت شاهی
بی شکر شیرین چه کند ملکت پرویز

خواجو چه کنی ناله و فریاد جگر سوز
گلرا چه غم از نعرهٔ مرغان سحرخیز
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۳

ای دلم را شکر جان‌پرورت چون جان عزیز
خاک پایت همچو آب چشمهٔ حیوان عزیز

عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز

یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن
زانکه باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز

خستگان زنده‌دل دانند قدر درد عشق
پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز

گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاه نیست
دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز

آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی
زانکه نبود گوهر اندر بحر و زر در کان عزیز

زلف کافر کیش او ایمان من بر باد داد
ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز

گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان
عیب نبود زانکه نبود گنج در ویران عزیز

بر سر میدان عشقش جهان برافشان مردوار
قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۴

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس
ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس

اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود
سرشک ما نگر و ماجرای دریا پرس

دل شکسته مجنون ز زلف لیلی جوی
حدیث مستی وامق ز چشم عذرا پرس

بهای یوسف کنعان اگر نمی‌دانی
عزیز من برو از دیدهٔ زلیخا پرس

حکایت لب شکر فشان ز من بشنو
حلاوت شکر از طوطی شکر خا پرس

چوهر سخن که صبا نقش می‌کند با دوست
بیان حسن گل از بلبلان شیدا پرس

کمال طلعت زیبا و لطف منظر خویش
گرت در آینه روشن نگشت از ما پرس

شب دراز بمژگان ستاره می شمرم
ورت ز من نکند باور از ثریا پرس

گهی که از لب لعلت سخن کند خواجو
بیا در آندم و از قصه مسیحا پرس
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۵

معنی این صورت از صورتگران چین بپرس
مرد معنی را نشان از مرد معنی بین بپرس

کفر دانی چیست دین را قبلهٔ خود ساختن
معنی کفر ار نمی‌دانی ز اهل دین بپرس

چون تو آگه نیستی از چشم شب‌پیمای من
حال بیداری شبهای من از پروین بپرس

گر گروهی ویس را با گل مناسب می‌نهند
نسبت گل با رخ ویس از دل رامین بپرس

گر چه خسرو کام جان از شکر شیرین گرفت
از دل فرهاد شور شکر شیرین بپرس

حال سرگردانی جمعی پریشان موبمو
از شکنج سنبل پرچین چین بر چین بپرس

باغبان دستان بلبل را چه داند گو برو
شورش مرغان شبگیر از گل و نسرین بپرس

قصهٔ درد دل تیهو کجا داند عقاب
از تذرو خسته حال چنگل شاهین بپرس

شعر شورانگیز خواجو را که بردست آب قند
از شکر ریزان پرشور سخن شیرین بپرس
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۶

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس
برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی
خاموش تا به چند نشینی درین قفس

تا کی درین مزابل سفلی کنی نزول
قانع مشو ز روضهٔ رضوان بخار و خس

اهل خرد متابعت نفس کی کنند
شاه جهان چگونه شود بندهٔ عسس

تنگ شکر بریزد ازین بوم شوره ناک
پرواز کن وگرنه بتنگ آئی از مگس

در راه مهر نیست بجز سایه همنشین
در کوی عشق نیست بجز ناله همنفس

مستعجلی و روی بگردانده از طریق
مستسقئی و جان بلب آورده در ارس

با برهمن مگو سخن شرع بعد ازین
وز اهرمن مجو صفت عرش ازین سپس

عمر عزیز چون بهوس صرف کرده‌ئی
جان عزیز را مده آخر درین هوس

آزاد باش و بندهٔ احساس کس مشو
کازاده آن بود که نگردد اسیر کس

خواجو ترا چو ناله به فریاد می‌رسد
دریاب خویش را و به فریاد خویش رس
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۷

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس
نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس

نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین
پیش رامین نبود هیچ گل الا رخ ویس

گر نه هدهد ز سبا مژدهٔ وصل آرد باز
که رساند بسلیمان خبری از بلقیس

مهر ورزان چو جمال تو بها می‌کردند
روی چون ماه ترا مشتری آمد برجیس

پیش چین سر زلف تو نیرزد بجوی
نافهٔ مشک ختا گر چه متاعیست نفیس

باغ دور از تو بر مدعیان فردوسست
خار و خس برگ گل و لاله بود نزد خسیس

بر سر کوی خرابات مغان خواجو را
کاسه آنگاه شود پر که تهی گردد کیس
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۵۳۸

به فلک می‌رسد خروش خروس
بشنو آوای مرغ و نالهٔ کوس

شد خروس سحر ترنم ساز
در ده آن جام همچو چشم خروس

این تذروان نگر که در رفتار
می‌نمایند جلوهٔ طاوس

ساقیا باده ده که در غفلت
عمر بر باد می‌رود بفسوس

عالم آن گنده پیر بی آبست
که بر افروخت آتش کاوس

فلک آن پیر زال مکارست
که ز دستان او زبون شد طوس

گر فریبد ترا به بوس و کنار
تا توانی کنار گیر از بوس

زانکه از بهر قید دامادست
که گره می‌کنند زلف عروس

هر که او دل بدست سلطان داد
گو برو خاک پای دربان بوس

داروی این مرض که خواجو راست
برنخیزد ز دست جالینوس
هله
     
  
صفحه  صفحه 54 از 94:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA