انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 85 از 94:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


زن

 
غزل شمارهٔ ۸۳۹

چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خون ما خطی آوردی و خطا کردی

گرت کدورتی از دوستان مخلص بود
چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی

کنون که قامت من در پی تو شد چو کمان
دل مرا هدف ناوک بلا کردی

به خشم رفتی و اشکت ز پی دوانیدم
چو رفت آب رخم عزم ماجرا کردی

چرا چو گیسوی مشکین خویشتن در تاب
شدی و پیرهن صبر من قبا کردی

ز دیده رفتی و از دل نمی‌روی بیرون
در آن خرابه ندانم چگونه جا کردی

اگر چنانکه ز چشمم شدی حکایت کن
کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی

چو پیش اسب تو دیدی که می‌نهادم رخ
بشه رخم زدی و بردی و دغا کردی

کدام وقت ز احوال ما بپرسیدی
کدام روز نگاهی به سوی ما کردی

طبیب درد دل خستگان توئی لیکن
که دیده است که رنج کسی دوا کردی

چو در طریق محبت قدم زدی خواجو
ز دست رفتی و سر در سر وفا کردی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۰

گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آنروی که دل دادی و جان نسپردی

گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم
گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی

گفتمش در شکرت چند بحسرت نگرم
گفت درخویش نگه کن که بچشمش خردی

گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو
گفت خاموش که ما را بفغان آوردی

گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست
گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی

گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه
گفت بر من بجوی گر تو بحسرت مردی

گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی

گفتمش بلبل بستان جمال تو منم
گفت پیداست که برگرد قفس می‌گردی

گفتمش کز می لعل تو چنین بی‌خبرم
گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۱

چه کرده‌ام که به یک بارم از نظر بفکندی
نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی

کمین گشودی و برمن طریق عقل ببستی
کمان کشیدی و چون ناوکم بدور فکندی

اگر چو مرغ بنالم تو همچو سرو ببالی
و گر چو ابر بگریم تو همچو غنچه بخندی

چو آیمت که ببینم مرا ز کوی برانی
چو خواهمت که در آیم درم بروی ببندی

توقعست که از بنده سایه باز نگیری
ولی ترا چه غم از ذره کافتاب بلندی

پیادگان جگر خسته رنج بادیه دانند
تو خستگی چه شناسی که بر فراز سمندی

از آن ملایم طبعی که ما تنیم و تو جانی
وزان موافق مائی که ما نیم و تو قندی

بحال خود بگذار ای مقیم صومعه ما را
تو و عبادت و عرفان و ما و مستی و رندی

ز من مپرس که خواجو چگونه صید فتادی
تو حال قید چه دانی که بیخبر ز کمندی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۲

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی

برخ خوش نظر و عارض بستان افروز
رشک برگ سمن و لالهٔ نعمان بودی

بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل
خضر و ظلمت و سرچشمهٔ حیوان بودی

پای سرو از قد رعنای تو در گل می‌رفت
خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودی

همچو پروانه دلم سوختهٔ عشق تو بود
زانکه در تیره شبم شمع شبستان بودی

در هوای تو چو بلبل زدمی نعرهٔ شوق
که بگلزار لطافت گل خندان بودی

جان به آواز دلاویز تو دادم بر باد
که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودی

با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن
خانه پرداز من بیدل حیران بودی

همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت
زانکه در قصد من بی سر و سامان بودی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۳

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی

برخ خوش نظر و عارض بستان افروز
رشک برگ سمن و لالهٔ نعمان بودی

بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل
خضر و ظلمت و سرچشمهٔ حیوان بودی

پای سرو از قد رعنای تو در گل می‌رفت
خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودی

همچو پروانه دلم سوختهٔ عشق تو بود
زانکه در تیره شبم شمع شبستان بودی

در هوای تو چو بلبل زدمی نعرهٔ شوق
که بگلزار لطافت گل خندان بودی

جان به آواز دلاویز تو دادم بر باد
که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودی

با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن
خانه پرداز من بیدل حیران بودی

همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت
زانکه در قصد من بی سر و سامان بودی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۴

گر آن مه در نظر بودی چه بودی
ورش بر ما گذر بودی چه بودی

مرا کز بیخودی از خود خبر نیست
گر او را این خبر بودی چه بودی

اگر چون آن پری پیکر در آفاق
پری روی دگر بودی چه بودی

بدینسان کز نظر یکدم جدا نیست
گرش با ما نظر بودی چه بودی

مرا گویند درمان تو صبرست
دریغا صبر گر بودی چه بودی

روانم در شب هجران بفرسود
گر آنشب را سحر بودی چه بودی

مرا چون با سر زلفت سری هست
گرم پروای سر بودی چه بودی

چو بر بام تو باشد مرغ را راه
مرا گر بال و پر بودی چه بودی

ز خواجو سیم و زر داری تمنا
گر او را سیم و زر بودی چه بودی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۵

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی
وی سرو روان دی بگلستان که بودی

وی آیت رحمت که کست شرح نداند
کی بود نزول تو و در شان که بودی

چون صبح برآمد به سر بام که رفتی
چون شام در آمد بشبستان که بودی

کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی
قلب که شکستی و بمیدان که بودی

ای کام روانم لب چون آب حیاتت
در ظلمت شب چشمهٔ حیوان که بودی

دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می‌سوخت
آرام دل و آرزوی جان که بودی

برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی
درصحن گلستان گل خندان که بودی

تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو
آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۶

هیچ شکر چو آن دهان دیدی
هیچ تنگ شکر چنان دیدی

آن زمانت که در کنار آمد
جز کمر هیچ در میان دیدی

در چمن همچو شمع مجلس ما
طوطئی آتشین زبان دیدی

راستی را شمائل قد او
هیچ در سرو بوستان دیدی

دل رباتر ز زلف و عارض او
شاخ سنبل بر ارغوان دیدی

در فغانم ز دست قاتل خویش
کشته را هیچ در فغان دیدی

همچو غرقاب عشق او خواجو
هیچ دریای بیکران دیدی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۷

چه خوش باشد دمی با دوستداری
نشسته در میان لاله زاری

اگر نبود نسیم زلف خوبان
نروید گلبنی بر جویباری

وگر سودای گلرویان نباشد
نخواند بلبلی بر شاخساری

کنارم زان از آب دیده دریاست
که هجران را نمی‌بینم کناری

خیالی گشتم از عشقش ولیکن
ندارم جز خیالش راز داری

فراق جان ز تن آن لحظه باشد
که یاری دور می‌ماند ز یاری

نشاید گفت خواجو پیش هر کس
غم عشقش مگر با غمگساری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۸۴۸

تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری
که بر لاله غالیه سائی و از طره غالیه باری

عقیقست یا لب شیرین عذارست یا گل و نسرین
جمالست یا مه و پروین گلاله‌ست یا شب تاری

گهی می‌کشی بفریبم گهی می‌کشی بعتابم
چه کردم که با من مسکین طریق وفا نسپاری

جدائی ز من چه گزینی چو دانی که صبر ندارم
وفا از تو چشم چه دارم چو دانم که مهر نداری

خوشا بر ترنم بلبل صبوحی و جام لبالب
خوشا با بتان سمن رخ حریفی و باده گساری

ز اوصاف حور بهشتی نشان داده لعبت ساقی
ز انفاس گلشن رضوان خبر داده باد بهاری

چو خواهد چه زهد فروشی چو از جام می نشکیبی
ز خوبان کناره چه گیری چو در آرزوی کناری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 85 از 94:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA