انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 52 از 107:  « پیشین  1  ...  51  52  53  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 


ای برقد تو راست قبای سخا و جود
حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار

در تن مراست کهنه قبایی که پاره‌اش
دارد ز بخیه کاری ادریس یادگار

آدم به دست جود خودش پنبه کاشته
حوا به سعی دوک خودش رشته پود و تار

سوراخهای او کندم وام ریشخند
از هر طرف که پیش گروهی کنم گذار

لطفی نما که هست به راه قبای تو
سوراخها به هر طرفی چشم انتظار
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


با خار قناعت ار بسازی یکبار
از هر قدمی برویدت صد گلزار
با خارکشان نشین که اندر دو سه روز
صد برگ بساخت گل ز یک دستهٔ خار





حکایت است به فضل استماع فرمایند
به شرط آنکه نگیرند از این سخن آزار

به روزگار ملکشه عرابیی خج کول
مگر به بارگهش رفت از قضا گه بار

سؤال کرد که امسال عزم حج دارم
مرا اگر بدهد پادشاه صد دینار

چو حلقهٔ در کعبه بگیرم از سر صدق
برای دولت و عمرش دعا کنم بسیار

چو پادشه بشنید این سخن به خازن گفت
که آنچه خواست عرابی برو دوچندان آر

برفت خازن و آورد و پیش شه بنهاد
به لطف گفت شه او را که سید این بردار

سپاس دار و بدان کین دویست دینارست
صدست زاد ترا و کرای و پای افزار

صد دگر به خموشانه می‌دهم رشوت
نه بهر من ز برای خدای را زنهار

که چون به کعبهٔ رسی هیچ یاد من نکنی
که از وکیل دربد تباه گردد کار
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار می‌دار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
نتوان سوی کعبه رفت بسیار
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


آ زاده گر کریم نیابد ورا چه عجب
گر زی خسیس طبع گراید به اضطرار
سوی سگان گراید از بهر قوت را
شیری که گور و غرم نیابد به مرغزار




ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان
وی مستعار جود تو آثار روزگار

انوار آن ز سایهٔ جود تو مستفاد
و آثار این ز عادت خوب تو مستعار

دوش از حساب هندو جمل بندهٔ ترا
بیتی دو شعر گفته شد از روی اختصار

مال چهار بنگر و جذرش بروفزای
پس ضرب کن تمامت این مال درچهار

اینک دوحرف گفته شد اندر دو نیم‌بیت
چون رای تو متین و چو حزم تو استوار

یک حرف دیگرست که بی‌آن تمام نیست
معنی آن دو خواه نهان خواه آشکار

مجموع این حساب همین هر دو حرف راست
چون در سه ضرب شد شود این کار چون نگار

این است التماسش و گر ناروا بود
از تو روا ندارد هم تو روا مدار
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


من و سه شاعر و شش درزی و چهار دبیر
اسیر و خوار بماندیم در کف دو سوار
دبیر و درزی و شاعر چگونه جنگ کنند
اگر چه چارده باشند وگر چهار هزار





با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف
دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر
پیشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس
نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر
آن حریفان و ندیمانش به من کردند روی
کای بلاغت را بلاغ و وی بصارت را بصر
چون دهان نبود مر او را در کجا ریزد شراب
چون میان نبود مر او را در کجا بندد کمر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


دهر و افلاک و انجم و ارکان
همه شرند اگرنه مایه شر

خود جهان خرف ندارد خیر
تا که هست از و جود خیر خبر

تا نداری امید خیر که نیست
حامل ذکر او قضا و قدر

چیست عنقا به هر دو عالم خیر
که ازو نام هست و نیست اثر

ای دل از کار خویش هیچ مرنج
نیست کار دگر به رنگ دگر

نقد و نسیه چو هفده و هژده‌ست
بل دو پنج است و ده نه به نه بتر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


خداوندا تو آنی کافرینش
به کلی هست چون دریا و تو در

جهان را پهلوان چون تو نباشد
زهی از تو جهان را صد تفاخر

ندارد بیشهٔ دولت چو تو شیر
نزاید مادر گیتی چو تو حر

به گیتی فتنه کی بنشستی از پای
اگز نه تیغ تو گفتیش التر

فلک با اختران گفتا که آن کیست
که هست از خیل او چشم ظفر پر

رکاب تو ببوسیدند و گفتند
الغ جاندار بک اینانج سنقر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


قاضی از من نصیحتی بشنو
نه مطول به از طویلهٔ در

بارها گفتمت خر از کفه دور
خر بغایی مکن تو گرد آخر

پند احرار دامنت نگرفت
این به تصحیف تا قیامت حر

کیک دریاچهٔ من افکندی
وینکت سنگ اوفتاده به سر

هین که شاخ هجا به بار آمد
بیش از این بخ نام وننگ مبر

خشک ریشی گری کری نکند
هان وهان چاردست و پای شتر

این زمان بیش از این نمی‌گویم
ایها الشیخ بالسلامة مر

پس از این خون تو به گردن تو
گر بدان آریم که گویم پر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


بردم به کدوی تر بدو حاجت
انگشت نهاد پیش من بر سر
گفتا به گدوی خشک من گر هست
اندر همه باغ من کدویی تر




اندرین دور بی‌کرانه که هست
آخر کار هوشیاران شکر
نعمتی کان به شکر ارزد چیست
پس مه اندیش هم مصحف شکر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 


باده خوردن به ساتکینی در
از هنر نیست بلکه هست خطر

خفتن و رفتن است حاصل او
وز خطرهای مجلس اینت بتر

کردن قذف و کینه جستن مهر
گفتن ناصواب و جستن شر

هر که او خورد ساتکینی زان
جز چنین چیزها نبندد بر

چون همه رنج هست و راحتی نی
مردمی کن مرا بده تو مخور
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 52 از 107:  « پیشین  1  ...  51  52  53  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA