انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 55 از 107:  « پیشین  1  ...  54  55  56  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 



ای فلک با کمال تو ناقص
وی جهان بی‌نوال تو درویش

گم کند راه مصلحت تقدیر
گرنه تدبیر تو بود در پیش

همچو معنی که در بیان باشد
در جهانی و از جهانی بیش

دوش دور از تو ای مدبر عقل
نه به تدبیر عقل دوراندیش

جمع ضدین کرده در زنبور
لطفت از نوش انتقام از نیش

پیشت از گونه گونه بی‌نفسی
که نگون باد نفس کافرکیش

کرده‌ام آنکه یاد آن امروز
می‌کند جانم از خجالت ریش

هیچ دانی که روی عذری هست
تا بخواهم زنابکاری خویش
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



ای فلک پیش قدر تو ناقص
وی جهان پیش دست تو درویش

دولتت را زوال بیگانه
مدتت را خلود آمده خویش

در بزرگی ز روی نسبت و قدر
ذاتت از کل آفرینش بیش

حلم تو زود عفو دیر عتاب
حزم تو پیش بین دوراندیش

دوش در پیش خدمت تو که باد
آسمانش به خدمت آمده پیش

آن تجاوز نکرده‌ام که توان
داشت جایز به هیچ مذهب و کیش

هیچ دانی چگونه خواهم خواست
عذر بی‌خردگی و مستی خویش
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



ای به طالع چو نام خود مسعود
وی به همت چو رای خویش رفیع

آسمان آن مطاع عالم کون
امر و نهی ترا به طوع مطیع

تیره ماه امید را داده
به صبای وفا مزاج ربیع

دو طلایه است حزم و عزم ترا
سیرشان جاودان بطیء و سریع

مدتی شد که در مصالح من
بوده‌ای هم تو خصم و هم تو شفیع

عاطفتهای خاص تو دادست
صد رهم بی‌نیازی از توزیع

بدعتی تو منه در این مدت
که بود از خصایص تو بدیع

به خدایی که جز بدو سوگند
هست شرک خفی و فحش شنیع

که به ترویج این خطم هرگز
این توقع نبود از آن توقیع
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



دراز گشت حدیث درازدستی ما
سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف

زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف

فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف

فغان من ز خداوند من حمیدالدین
که از وجود من او را فراغتیست شگرف

در این چنین مه و موسم که درع ماهی را
ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف

به صد هزار تکلف به خدمتش بردم
قصیده‌ای که نه نقدش عیار یافت نه صرف

ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند
خبر نکرد مرا بعد هفته‌ای به دو حرف
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



ایا کان مروت صدر والا
مکان مردی و گنج لطائف
نظیرت در سخا و مردمی نیست
نه در مرو و نه بغداد و نه طائف
بدان معنی که فردا تا به محشر
سفیدت باشد اندر کف صحائف
بفرمایی برای انوری را
ز جود مکرمت یک شب وظائف
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



مار نون نکاح چو بزدت
ای به حری و رادمری طاق
هان و هان تا ز کس طلب نکنی
هیچ تریاق به ز طای طلاق





جامهٔ ازرق همی پوشی و نزدیک تو نه
از حلال کسب تا نان گدایی هیچ فرق
چون الف کم کردی از ازرق تو یعنی راستی
حاصلی نامد از آن ازرق ترا الا که زرق
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



ای بزرگی که شد دل و رایت
حارس ملک دودهٔ سلجوق

متعجب بمانده بر گردون
در کمال علو تو عیوق

بوده در بذل و جود چون حاتم
گشته در عدل و داد چون فاروق

روز و شب در عبادت خالق
سال و ماه در رعایت مخلوق

نزهت‌افزای چون می صافی
مجلس‌آرای چون رخ معشوق

عز دین مر ترا لقب داده
سعد دین خواجهٔ اجل مرزوق
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



هرکه مخلوق را کند خدمت
چون بود حر و فاضل و مرزوق
عمر باید که بگذراند خوش
پیش مخلوق با می و معشوق
پس از این در تهی نیاید نیز
از زر و جامه کیسه و صندوق
چون ز خدمت به کف نیاید این
... خر در ... زن مخلوق
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



غذای روح بود بادهٔ رحیق‌الحق
که لون او کند از لون دور گل راوق

به طعم تلخ چو پند پدر ولیک مفید
به نزد مبطل باطل به نزد دانا حق

حلال گشته به احکام عقل بر دانا
حرام گشته به فتوی شرع بر احمق

به رنگ زنگ زداید ز جان اندهگین
همای گردد اگر جرعه‌ای بیابد بق
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 



ای خواجهٔ مبارک بر بندگان شفیق
فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق
لختی ز خون بچهٔ تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد و هم گونهٔ عقیق
تا ما به یاد خواجه دگربار پر کنیم
از باده خون اکحل و قیفال و باسلیق
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 55 از 107:  « پیشین  1  ...  54  55  56  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA