انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 65 از 107:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با یار مرا زور و ستم درنگرفت
زاری و فغان و لابه هم درنگرفت

از شعر ترم چو سنگ نم درنگرفت
تدبیر درم کنم که دم درنگرفت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

ای روزی خصم پیش خورد حشمت
جزویست قیامت از نبرد حشمت

اندیشهٔ پل مکن که جیحون شاها
انباشته شد جمله ز گرد حشمت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

تا روز به شب چو سوسنم بی‌رویت
بیدار چو نرگسم به گرد کویت

چون لاله شوم سوخته‌دل گر بنهم
مانند گل دو رویه رو بر رویت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح

شام همه شبهات به صبح آبستن
صبح همه روزهات ضامن به صبوح


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

عمری جگرم خورد ز بدخویی چرخ
یک روز نرفت راه دلجویی چرخ

آورد و به دست جور مریخم داد
با زهره گرفتست مرا گویی چرخ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


از چرخ که کامی به مرادم ننهاد
وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد

پیروز شه طغان تکین دادم داد
پیروز شه طغان تکین باقی باد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دادم به امید روزگاری بر باد
نابوده ز روزگار خود روزی شاد

زان می‌ترسم که روزگارم نبود
چونان که ز روزگار بستانم داد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد
وز مرتبه آفتاب را بار نداد

از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد
احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مباد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد
چون پای نداشت پای تا سر بنهاد

زان داد سخن همی بنتوانم داد
کابستن رازهابنتواند زاد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با قدر تو آب آسمان ریخته باد
با خاک درت ستاره آمیخته باد

گر کم کند از سر تو یک موی فلک
خورشید ازو به مویی آویخته باد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

در چشمهٔ تیغ بی‌کفت آب مباد
در زلف زره بی‌کنفت تاب مباد

بی‌یاد مبارک تو در دست ملوک
در آب فسرده آتش ناب مباد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

هرگز دلم از وفای تو فرد مباد
یک دم ز غم تو بی‌دم سرد مباد

گر وصل تو درمان دلم خواهد کرد
پس یک نفس از درد تو بی‌درد مباد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای شاه زمین دور زمان بی‌تو مباد
تا حشر سعود را قران بی‌تو مباد

آسایش جان ز تست جان بی‌تو مباد
مقصود جهان تویی جهان بی‌تو مباد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد
عشق تو مرا به خیره گمراهی داد

از راستی‌ام نخواهی آگاهی داد
تا چند مرا پردهٔ کژ خواهی داد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

مریخ سلاح چاوشان تو برد
گوی تو زحل به پاسبانی سپرد

در ملکت تو چه بیش و کم خواهد شد
گر چاوش تو به پاسبان برگذرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد
پیشش غم ناآمده نتوانم خورد

فردا چو ندانم که چه خواهد بودن
امروز چه دانم که چه می‌باید کرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

آن نور که ملک یافت از روی تو فرد
از هیچ فلک به دست نتوان آورد

وان سایه که بر زمانه عدلت پوشید
خورشید به نور پیسه نتواند کرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

عاقل چو به حاصل جهان درنگرد
خشک و تر آسمان به یک جو نخرد

کو هرچه دهد یا که بیارد ببرد
حاشا چو سگی که قی کند خود بخورد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

هر تیره شبی که ره به روزی نبرد
گردن به حساب عمر من برشمرد

با این همه ماتم فراقش دارم
گرچه به هزار گونه محنت گذرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

بوطالب نعمه آن جهانی همه مرد
هرگز غم این جهان خونخواره نخورد

هر طالب نعمت که بدو روی آورد
از نام پدر دامن حرصش پر کرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

این عمر که سرمایهٔ ملکیست نه خرد
چون بی‌خبران همی به سر باید برد

وز غبن چنین زنگیی پیش از مرگ
روزی به هزار مرگ می‌باید مرد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

صد پرده شبی فلک ز من بردارد
تا روز چو شب زپرده بیرون آرد

ار دست شب و روز به شب بگریزد
هر کس که چو روز من شبی بگذارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

خود عهد کسی کسی چنین بگذارد
کاندر بد و نیک هیچ یادش نارد

جانا ز وفا روی مگردان که هنوز
خاک در تو نشان رویم دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گر یک شبه وصل بتم آواز آرد
یکساله فراقش فلک آغاز آرد

صد روز ارین که می‌گذارم بدهم
گر دور فلک از آن شبی باز آرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

باد سحری گذر به کویت دارد
زان بوی بنفشه‌زار مویت دارد

در پیرهن غنچه نمی‌گنجد گل
از شادی آنکه رنگ رویت دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


گر دوست مرا به کام دشمن دارد
یا خسته دل و سوخته خرمن دارد

گو دار کزین جفا فراوان بیش است
آن منت غم که بر دل من دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


بیننده که چشم عاقبت‌بین دارد
می خوردن و مست خفتن آیین دارد

تا جان دارم به دست برخواهم داشت
تلخی که مزاج جان شیرین دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


نه دل ز وصال تو نشانی دارد
نه جان ز فراق تو امانی دارد

بیچاره تنم همه جهان داشت به تو
واکنون به هزار حیله جانی دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


نه دل ز وصال تو نشانی دارد
نه جان ز فراق تو امانی دارد

بیچاره تنم همه جهان داشت به تو
واکنون به هزار حیله جانی دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دل گرچه غمت ز جان نهان می‌دارد
اشکم همه خرده در میان می‌دارد

جان بی‌تو کنون فراق تن می‌طلبید
دل بی‌تو کنون ماتم جان می‌دارد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شب رایت مشک رنگ بر کیوان برد
تقدیر بدم نامه بر طوفان برد

ای روی تو روز وصل تو کشتی نوح
انصاف بده بی‌تو به سر بتوان برد؟

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با آنکه غم عشق تو از من جان برد
وان جان به هزار درد بی‌درمان برد

تا دسترسی بود مرا در غم تو
انگشت به هیچ شادیی نتوان برد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دل در غم تو گر به مثل جان نبرد
سر در نارد به صبر و فرمان نبرد

زان می‌ترسم که عمر کوتاه دلم
این درد دراز را به پایان نبرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

موری که به چاه شست بازی گذرد
بی‌تو شب من بدان درازی گذرد

وان شب که مرا با تو به بازی گذرد
گویی که همی بر اسب تازی گذرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

آن کو به من سوخته خرمن نگرد
رحم آرد اگر به چشم دشمن نگرد

آنرا که به عشق رغبتی هست کجاست
تا رنجه شود نخست و در من نگرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


سی سال درخت بخت من بار آورد
چرخ این سه شبم به روی تیمار آورد

زان روی به رویم این قدر کار آورد
تا دشمنم از دوست پدیدار آورد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

در عرصهٔ ملکی که کمی نپذیرد
با چند هنر کز چو منی نگزیرد

خورشید فراغتم فرو می‌میرد
بوطالب نعمه کو که دستم گیرد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

روی تو که شمع لاله زو درگیرد
گل پرده ز روی با تو چون درگیرد

برخیز و به عزم گلستان موزه بخواه
تا چادر غنچه باز در سر گیرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گر دست غم تو دامن من گیرد
کمتر غم جان بود که در من گیرد

از دوستی تو برنگردانم روی
گر روی زمین به جمله دشمن گیرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

روی تو به دلبری جهان می‌گیرد
زلف تو زره‌گری از آن می‌گیرد

جزعت به نظر زبان دل می‌بندد
لعلت به شکر طوطی جان می‌گیرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
صفحه  صفحه 65 از 107:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA