انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 67 از 107:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

زلف تو مصاف عنبر تر شکند
لعل تو نهال شهد و شکر شکند

گل کیست که با رخ تودر باغ آید
وانگه دو سه روز خویشتن برشکند


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دلدار دل مرا ز من باز افکند
وز زلف کمانم به سخن دور افکند

امروز که پی به چین زلفش بردم
برد از پس گوش خویشتن دور افکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دلبر چو ز من قوت روان باز افکند
دل صحبت من بدان جهان باز افکند

صبر از پی دل هم شدنی بود ولیک
روزی دو سه از برای جان باز افکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

خوش خوش چو مرا دم تودر دام افکند
در دست فراق و پای ایام افکند

ای دوست بدین روز که دشمنت مباد
من سوخته دل را طمع خام افکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گردون به خیال سیر نانت نکند
تا خون دل آرایش خوانت نکند

وانگاه دلش ز غصه خالی نشود
تا غارت جان و خان و مانت نکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شادم به تو گر فلک حزینم نکند
وانچه از تو گمانست یقینم نکند

اکنون باری دست من و دامن تست
گر چرخ سزا در آستینم نکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شمشیر تو با خصم تو پیمان نکند
تا ملک عراق چون خراسان نکند

اسب تو ز تاختن فرو ناساید
تا پیش در خلیفه جولان نکند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

سلطان غمت بنده‌نوازی نکند
تا خواجهٔ هجر ترکتازی نکند

از والی وصل تو نشانی باید
تا شحنهٔ غم دست‌درازی نکند


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند
وز غنچه نخست هفته‌ای ناز کنند

چون دیده به دیدار جهان باز کنند
از شرم رخت ریختن آغاز کنند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

این طایفه گر مروت آیین نکنند
زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند

رفت آنکه به نظم و شعر احسان کردی
امروز همی به سحر تحسین نکنند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

قومی که در این سفر مرا همراهند
از تعبیهٔ زمانه کم آگاهند

ما می‌کوشیم و آسمان می‌گوید
نقش آن باشد که نقشبندان خواهند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گردون چو نشست و خاست تو می‌بیند
با خلق همان شیوه چرا نگزیند

چون بنشینی باد سخا برخیزد
چون برخیزی گرد ستم بنشیند

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

چشم تو در آیینه به چشم تو نمود
بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود

چشم خوش تو چشم ترا کرد به چشم
پس آفت چشم تو هم از چشم تو بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود
کان بت نکند وفا و برگردد زود

دی آن همه گفتها یقین گشت و نبود
وامروز نداردم پشیمانی سود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود

کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با دل گفتم که عشق چون روی نمود
در دامن صبر چنگ محکم کن زود

دل گفت مرا که برتو باید بخشود
گر معتمد صبر تو من خواهم بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شبها ز غمت ستم کشم باید بود
وز محنت تو بر آتشم باید بود

پس روز دگر تا پی غم کور کنم
با این همه ناخوشی خوشم باید بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


گردون به وصال ما موافق زان بود
کین تعبیهٔ هجر در آن پنهان بود

امروز رهین شکر او نتوان بود
کان روز وصال هم شب هجران بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دوشم ز فراق تو همه شیون بود
چشمم چو پر از خون شده پرویزن بود

بر هر مژه خونی که مرا درتن بود
چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

یک نیم دمم از جهان به دست آمده بود
وصلش به بهای جان به دست آمده بود

ارزانش ز دست من برون کرد فلک
افسوس که بس گران به دست آمده بود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

بر عید رخت دلم چو پیروز نبود
از عید دل سوخته جز سوز نبود

گویند که چون گذشت روز عیدت
ای بی‌خبران چو عید خود روز نبود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دل درخور صحبت دل‌افروز نبود
زان بر من مستمند دلسوز نبود

زان شب که برفت و گفت خوش‌باد شبت
هرگز شب محنت مرا روز نبود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گل یک شبه شد هین که چو گستاخ شود
در پیش تو دسته دسته بر کاخ شود

خیز ای گل نوشکفته درشو به چمن
تا جامه دریده غنچه بر شاخ شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
آفاق برو حبس و زمین بند شود

وان را که به بندگی پذیری یک روز
شب را به همه حال خداوند شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

آخر غم غور از دلم دور شود
وین ماتم هجر دوستان سور شود

لشکرکش گردون چو درآید به حمل
فرماندهٔ گیتی به نشابور شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

تسلیم چو بر حادثه پیروز شود
هم حادثه یار و حیله‌آموز شود

هر سان که بود چو حالها گردانست
روزی به شب آید و شبی روز شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


آنرا که خرد مصلحت‌آموز شود
کی در غم عید و بند نوروز شود

عیدی شمرد که روز نوروز شود
هر شب به عافیت بر او روز شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

با آنکه غم از دلم برون می‌نشود
از تلخی صبر دل زبون می‌نشود

با این همه غصه سخت جانی دارد
این دیده که از سرشک خون می‌نشود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

بر عید رخت دلم چو پیروز نبود
از عید دل سوخته جز سوز نبود

گویند که چون گذشت روز عیدت
ای بی‌خبران چو عید خود روز نبود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

دل درخور صحبت دل‌افروز نبود
زان بر من مستمند دلسوز نبود

زان شب که برفت و گفت خوش‌باد شبت
هرگز شب محنت مرا روز نبود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گل یک شبه شد هین که چو گستاخ شود
در پیش تو دسته دسته بر کاخ شود

خیز ای گل نوشکفته درشو به چمن
تا جامه دریده غنچه بر شاخ شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
آفاق برو حبس و زمین بند شود

وان را که به بندگی پذیری یک روز
شب را به همه حال خداوند شود

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

یک شب مه گردون به رخت می‌نگرید
وز اشک ز دیده خون دل می‌بارید

یک قطره از آن بر رخ زیبات چکید
وان خال بدان خوشی از آن گشت پدید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

آن روز که بنده خاک خدمت بوسید
بر خدمت تو هیچ سعادت نگزید

وامروز چو رنگ و رونق خویش ندید
ابرام به خانه برد و امید برید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید
تیمار جهان امیدم از جان ببرید

ای دل پس ازین کناره‌ای گیر و برو
کین کار مرا کناره‌ای نیست پدید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

زان پس که وصال روی در پرده کشید
واندوه فراق پرده بر من بدرید

گفتم که مگر توانمش دید به خواب
خود خواب همی به خواب نتوانم دید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

در مستی اگر ببرد خوابم شاید
می دیده ببندد ارچه دل بگشاید

بیدار ز مادران چو تو کم زاید
بخت تو نیم که هیچ خوابم ناید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

جان یک نفس از درد تو می‌ناساید
وز دل نفسی بی‌تو همی برناید

یکبار دگر وصل تو درمی‌باید
وانگه پس از آن اگر نمانم شاید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

یک در فلک از امید من نگشاید
یک کار من از زمانه می‌برناید

جان می‌کاهد غم تو می‌افزاید
در محنت من دگرچه می‌درباید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


بس راه که پای همتم پیماید
تا مشکل یک راز فلک بگشاید

بس روز سیه که از غلط پیش آید
تا از شب شک صبح یقینی زاید

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
صفحه  صفحه 67 از 107:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA