✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ گفتم که گهی چند نپرسم خبرشتا بوک برون شد تکبر ز سرشخود هست کرشمه هر زمان بیشترشاکنون من و زاری و شفیعان درش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿هر تیر جفا که داری اندر ترکشچون سر ز وفا نمیکشم گردنکشمن دست ز آستین برون کردم و عشقتو خوش بنشین و پای در دامن کش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دوش از کف وصل آن بت عشوه فروشتا روز می طرب همی کردم نوشامشب من و صد هزار فریاد و خروشتا کی شب دیگرم بود چون شب دوش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿از خاک درت ساختهام مفرش خویشبر خیره به باد داده عیش خوش خویشبنمای به من تو آن رخ مهوش خویشهان تا نبرم آب تو از آتش خویش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿یک چند نهان از دل بیحاصل خویشبا صبر پناه کردم از مشکل خویشکام دلم آن بود که سرگشته شومگردان گردان شدم به کام دل خویش ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿با خاک برابرم ز بیسنگی خویشوز دل خجل از دوام دلتنگی خویشیارب بدهم شرم ز بیشرمی خویشتا باز هم ز ننگ بیننگی خویش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿داری ز جهان زیاده از حصهٔ خویشدر باقی کن شکایت و قصهٔ خویشتا کی ز پی شکم به درها گردیبنشین و بخور طعام ذاغصهٔ خویش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿گل روز دو عرض میدهد مایهٔ خویشزنهار میفکن تو بر آن سایهٔ خویشاو خود چو ببیند پس از آن پایهٔ خویشدر پای تو ریزد همه پیرایهٔ خویش✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿تا دست طمع بشستم از عالم خاکاز گرد زمانه دامنی دارم پاکامید بقا یکی شد و بیم هلاکچون من ز جهان برفتم از مرگ چه باک ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای جاه تو چون سماک و عالم چو سمکیک شقه ز نوبتی جاه تو فلکیک چند ترا رکاب بر دست ملوکیک چند ترا غاشیه بر دوش ملک ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زین رنگ برآوردن بر فور فلکخون شد دلم و نیافتم غور فلکدر جمله گزیر نیست از جور فلکتا رخت برون نبردی از دور فلک✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿در منزل آبگینه هنگام درنگچون بیتو دل شکسته را دیدم تنگگفتم که چگونهای دلا گفت مپرسچونانک در آبگینه اندازی سنگ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ای مسند تو قاعدهٔ دولت گلخصمت که ز عز تست دست خوش ذلبیقدر چو خار باد و کم عمر چو گلچون آب خروشان و لگدکوب چو پل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای گوهر تو خلاصهٔ عالم گلباد از تو دو قوم را دو معنی حاصلچون آب نکوخواه ترا حکم روانچون لوله بداندیش ترا سوختهدل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آخر شب دوش بیتو ای شمع چگلبگذشت و گذاشت در غمم خوار و خجلتو فارغ و من به وعده تا روز سپیددر بند تو بنشسته و برخاسته دل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیلهم دست اجل قویتر آمد به جدلگر جان مرا قبول کردی به مثلپیش از اجلش کشیدمی پیش اجل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای چشم زمانه کرده روشن به جمالدر گوش تو برده خوشترین لفظ سؤالرایی داری چو آفتاب اول روزعمری بادت چو سایهها بعد زوال✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زین عمر به تعجیل دوان سوی زوالدانی که جهان چه آیدم پیش خیالدشتی آید ز درد دل میلامیلطشتی آید ز خون دل مالامال✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿در هجر همی بسوزم از شرم خیالدر وصل همی بسوزم از بیم زوالپروانهٔ شمع را همین باشد حالدر هجر نسوزد و بسوزد ز وصال✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿منزل دوردست و روز بیگاه ای دلزین رو مکش انتظار همراه ای دلبشتاب که منقطع فراوان هستندزین راه دراز و روز کوتاه ای دل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای دل طمع از وصال جانان بگسلسررشتهٔ آرزو به دندان بگسلزان پیش که بگسلند جان از تن تواز بهر خدا علایق جان بگسل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿پیراهن گل دریده شد بر تن گلشلوار تو بینما چو پیراهن گلای خرمن کون تو به از خرمن گلجایی که بود کون تو کون زن گل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿صف زد حشم بهار پیرامن گلابر آمد و پر کرد ز در دامن گلبا این همه جان نماند اندر تن گلگر تو به چمن درآیی ای خرمن گل ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿تاب رخ یار من نداری ای گلجامه چه دری رنگ چه آری ای گلسودت نکند تا که به خواری ای گلاز بار خجل فرو نیاری ای گل✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آنم که ندانم نه وجود و نه عدمدانم که ندانم نه حدوث و نه قدممیدانم و مطرب و حریفی همدممستی و طرب فزون و هشیاری کم ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دردا که فرو شد لب شادی را غمپر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غمدشواری بیش گشت و آسانی کمواین ماند ز عالم که دریغا عالم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای گوهر تو اصل طفیل آدموی ذات تو معنی و عبارت عالمتا حکم کفت نکرد روزیده خلقوز خلقت آدمی نیاورد شکم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چرخا زحلت نحسترست یا بهرامزهرهت غر و مشتریت مغرور به نامتیرت ز منافقی نه پختهست و نه خامخورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای زیر همای همتت چرخ مدامکبک از نظرت گرفته با باز آراماقبال تو شاهین و کبوتر ایامسیمرغ نظیر خسرو طوطی نام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿رفتم چو نبود بیش از این جای مقامهرچند به نزدیک تو بودم آرامکس را به جهان مباد ای سیماندامرفتن نه به اختیار و بودن نه به کام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿از مشرق دست گوهر آل نظامده ماه تمام را طلوعست مداماینک بنگر که آن خداوند کرامبفکند مه نوی ز هر ماه تمام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دل فرق نمیکند همی دانه ز دامراهیش به جامعست و راهیش به جامبا این همه ما و می و معشوقه به کامدر مصطبه پخته به که در صومعه خام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿هر مرحلهای که رخت برداشتهاماز خون جگر مرحله تر داشتهاماز تو خبر وصل مبادم هرگزگر بیتو ز خویشتن خبر داشتهام✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿با یاد تو ای ریخته عشقت آبمنشگفت اگر بود بر آتش خوابمروی از غم چون تویی چرا برتابمتا به ز غمت کدام شادی یابم ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿بختی نه کزو نصیب جز غم یابمروزی نه که در جهان دو همدم یابمشادی مگر از جهان برونست از آنکهرچند که بیش جویمش کم یابم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿من غره به گفتار محال تو شدمزان روی سزای گوشمال تو شدموین طرفه که آزمود صد بار تراهم باز به عشوه در جوال تو شدم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دی کرد وداع بر جناح سفرمتا دست فراق کرد زیر و زبرماو میشد و جان نعره همی زد ز پیاشآهسته ترک تاز که من بر اثرم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿روزی که به حیلت به شب تیره برممیگویم شکر و باز پس مینگرمبنگر که ز عمر در چه خون جگرمتا روز گذشته را غنیمت شمرم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ زلف تو دلم برد و به جان در خطرمگیرم که ز بیم پی به زلفت نبرمباری دمی از زیر کله بیرون کنچندان که ز دور در دل خود نگرم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿سودای تو بیرون شده یکسر ز سرموز کوی تو ببرید خرد رهگذرمدست طلب تو باز در کوفت درمتا با سر کار برد بار دگرم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿