✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیمتا چند از این ملک چو گوزی بدونیمیک رویه کن این کار که سهلست و سلیمملکست نه بازیچه، والملک عقیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿شکر ایزد را که خسرو هفت اقلیمآن شاه مبارک قدم آن ذات کریماز آتش فتنه بر کران شد چو خلیلوز آب خطر به ساحل آمد چو کلیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿در موج خطر مرفهی همچو کلیموز آتش فتنه شاد چون ابراهیمای مفخر آنکه ماه کردی به دو نیممعصومان را از آتش و آب چه بیم ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چون پای همی تحفه برد هر جایموز پای به پای آمدنی میآیمدستم شکند فلک من این را شایمآری چو گزیز نیست باری پایم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای عشق در آفاق بسی تاختیمتا از دل و دلدار برانداختیمآخر حق صحبتی که با تست مرابشناس و همان گیر که نشناختیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دی یک دو قدح شراب صافی خوردیمبا همنفسی شبی به روز آوردیمامروز چنان شد که به ناچار دو دستدر گردن درد و رنج و هجران کردیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿سبحانالله غمی به پایان نبریمالا که ازو در دگری مینگریمآن شد که ستاره میشمردیم به روزاکنون همه روز و شب نفس میشمریم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿با گل گفتم چون به چمن برگذریمچون از همه باغ آرزوی تو بریمگل گفت مرا چو نیک درمینگریماز روی بقا برابر یکدگریم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿اندیشهٔ انتقام چون جزم کنیمقهر همه دشمنان به یک عزم کنیمبا چرخ چو با آتسز اگر رزم کنیمگردن به سم اسب چو خوارزم کنیم✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهنچون کار ندیدگان مشو بیسر و بنیا عشوهٔ کودکانه میخر به سخنیا تن زن و عاقلانه صبری میکن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ماییم و صراحی و شراب روشنمرغی دو و نان چند و زیشان دو سه تنوز میوه و ریحان قدری سیب و سمنبرخیز و بیا چنانک دی نزد تو من✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿باغیست چو نوبهار از رنگ خزانعیشی که به عمرها توان گفت از آنیاران همه انگشت زنان گرد رزانمن در غم تو نشسته انگشتگزان✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای دل مگذار عمر چون بیخبرانایمن منشین ز روزگار گذرانتو طاق نهای با تو همان خواهد کردایام که کرد و میکند با دگران✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿شخصی دارم زنده به جان دگرانعمری به هزار درد و محنت گذرانجان بر لب و دل بر اثر او نگراندور از لب و دندان شما بیخبران✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای ساخته گشته از تو کار دگرانمن یار غم تو و تو یار دگرانمن کرده کنار پر ز خون دیدهاز بهر تو و تو در کنار دگران✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زلفت به رسنهاش برآورد کشانهر جان و دلی که داشت در شهر نشانزان پیش که دستار نگه نتوان داشتورز دو سه در زیر کلاهش بنشان✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چون روی حیل نبود پایاب جهانیکباره ورق بشستم از تاب جهانگفتم چو مقیم نیست اسباب جهانخاکش بر سر که خوش خورد آب جهان✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آیا گهر وصل تو یارم سفتنراه تو امیدوار یارم رفتنمیروشن و حجره خالی و موسم گلای گلبن نو شکفته یارم گفتن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای دل چو نمینهد سپهرت گردننتوان به خروش و زور بخت آوردنبر من چه بود جز که به کف خون خوردندیگر چه کنم دلا چه دانم کردن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زرق است جهان تو زرق کن از هر فنکه میخور و که میکن و لوتی میزنخوش خور تو جهان و یاد میآر از منتا روزی چند جمله را سر کن زن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زرق است جهان تو زرق کن از هر فنکه میخور و که میکن و لوتی میزنخوش خور تو جهان و یاد میآر از منتا روزی چند جمله را سر کن زن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿زین جور اگر گذر توان کرد بکندر حال من ار نظر توان کرد بکنبا بنده ز روی مردمی آشتیاییکبار دگر اگر توان کرد بکن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای دل ز سر نهاد پرواز مکنفرجام نگر حدیث آغاز مکنخاک از سر این راز نهان باز مکنخود را و مرا در سر این راز مکن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿جانا لبم از شراب غم خشک مکنچشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکندر عشق گران رکاب صبری داریزنهار نمد زین ستم خشک مکن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿هستم ز تو دلشکستهای عهد شکنوز دوستی تو با جهانی دشمنگیرم نبود دست من و دامن توبتوان کردن دست من و دامن من✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿میسوز تو خرمن شکیبایی منتا مینهم از غم تو خرمن خرمندامن به حدیث درد من باز مزنمن دانم و اشک لعل دامن دامن✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿در دام غم تو بستهای هست چو منوز جور تو دلشکستهای هست چو منبرخاستگان عشق تو بسیارنددر عهد وفا نشستهای هست چو من✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرونچون خرس کریه شخص و چون خوک نگونچون بوزنه سخره و چو کفتار زبونچون گربه دهن دریده و چون سگ دون✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿چشمم ز همه جهان فرازست اکنونوین دیده به دیدار تو بازست اکنونگفتار همه جهان مجازست اکنونما را به جمال تو نیازست اکنون✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿بوطالب نعمت ای همه دولت و دیندر خود نگر و جمله جهان نیک ببینکز همت و جود آفتابی و سحابوز رفعت و حلم آسمانی و زمین✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿شاها ز خزانهٔ تو ریحان و سمیندارند نهان ذخیره درهای ثمینکو زر که همین بر سر گنج است و همانکو سر که همان از در تیغست و همین✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿شاهان ممالک تو مودود و معیندارند خزانها نهان در ثمینگوهر که همین بر سر گنجست و همینباهر که همان از در تیغست و همین✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿گفتی چه شود کار فراقت یکسوچون اشک چو شمع گرم باشم بیتوآن روز ز روبهای اشکت به کجاوان گرم سریهای چو اشکت پس کو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ اوخورشید می نشاط نظارهٔ اوچون گیرد عکس از لب میخوارهٔ اوسر برزند از مشرق رخسارهٔ او✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ای راحت آن نفس که جان زد با تویک داو دلم در دو جهان زد با توهجر تو چنین است اگر وصل بودیارب که چو عیشها توان زد با تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿رفتم چو نماند هیچ آبم بر تودر چشم تو خوارتر ز خاک در توبا این همه روز و شب بر آتش باشمزان بیم که باد بگذرد بر سر تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دستی نه که گستاخ بکوبد در توپایی نه که آزاد بپوید بر توبا ناز تو هر سری ندارد سر تودانی که کشد بار ترا هم خر تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿گر هیچ سعادتم رساند بر توجان پیش کشم مباش گو در خور توگاهی چو زمین بوسه دهم بر پایتگاهی چو فلک گردم گرد سر تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿دل هرچه ز بد دید پسندید از تووز جمله جهان برید و نبرید از توگفتی که نبیند دلت از من غم هجردیدی که به عاقبت همان دید از تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿آن صبر که حامی منست از غم تومویی نبرد ز عهد نامحکم تووین وصل که قبلهایست در عالم عشقاز گمشدگان یکیست در عالم تو✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿