انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 84 از 107:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


خدایگانا سال نوت همایون باد
همیشه روز تو چون روز عید میمون باد

به گرد طالع سعدت که کعبهٔ فلکست
هزار دور طواف سعود گردون باد

چنانکه رای تو بر امن و عدل مفتونست
زمانه بر تو و بر دولت تو مفتون باد

جهان عمارت و تسکین به رای و عدل تو یافت
همیشه هم به تو معمور باد و مسکون باد

چو بارگاه ترا پر شود ورق ز حروف
در آن ورق الف قد خسروان نون باد

نهال بختی کز باغ دولتت نبرند
چو شاخ خشک ز امکان نشو بیرون باد

اساس ملکی کز بهر خدمتت ننهند
ز نعل اسب حوادث خراب و هامون باد

اگر نه لاف سخا از دلت زند دریا
به جای در و گهر در دل صدف خون باد

ور از مراد تویی باز پس نهد گردون
به اضطرار و گردون بارکش دون باد

ز نام تو دهن سکه گر ببندد چرخ
وجوه‌ساز معادن قرین قارون باد

ز ذکر تو ورق خطبه گر بشوید دهر
سلام جمعه به تکبیر صور مقرون باد

به روز معرکه سؤ المزاج نصرت را
ز خون خصم تو مطبوخ باد و معجون باد

قدر چو دفتر توجیه رزقها شکند
محرران فلک را کف تو قانون باد

چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد
ازو کمینه تکابی فرات و جیحون باد

بر آنکه نیست ز فوج تو موج حادثه را
زمان زمان ز کمین قضا شبیخون باد

اگر قضا رخ گردون ز فتنه زرد کند
از آنچه عجز ترا روی بخت گلگون باد

وگر قدر شب فکرت به روز دیر برد
از آن چه باک ترا روز و شب همایون باد

همیشه تا به جهان در کمی و افزونیست
عدوی ملک تو کم باد و ملکت افزون باد

ز کردگار به هر طاعتی که قصد کنی
هزار اجرت و آن اجر غیر ممنون باد

ز روزگار به هر نعمتی که روی نهی
هزار خدمت و هر خدمتی دگرگون باد

خدایگانا از غایت غلو و علو
همی ندانم گفتن که دولتت چون باد

دعای بنده مگر مستجاب خواهد بود
که در دهانش سخن همچو در مکنون باد

بدان دلیل که هردم سپهر می‌گوید
همین زمان و همین ساعت و هم‌اکنون باد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


صاحبا جنبشت همایون باد
عید و نوروز بر تو میمون باد

طالع اختیار مسعودت
زبدهٔ شکلهای گردون باد

صولت و سرعت زمین و زمان
با رکاب و عنانت مقرون باد

در زوایای ظل رایت تو
فتنه بر خواب امن مفتون باد

دفع سؤ المزاج دولت را
لطف تدبیرهات معجون باد

خاک و خاشاک منزلت ز شرف
طور سینین و تین و زیتون باد

از تراکم غبار موکب تو
حصن سکان ربع مسکون باد

وز پی غوطهٔ حوادث را
موج فوجت چو موج جیحون باد

گرد جیشت که متصل مددست
مدد سمک و کوه و هامون باد

روز خصمت که منفصل عقبست
متصل بر در شبیخون باد

تن که بی‌داغ طاعتت زاید
از مراعات نشو بیرون باد

زر که بی مهر خازنت روید
قسم میراث‌خوار قارون باد

گرنه لاف از دلت زند دریا
گوهرش در دل صدف خون باد

ورنه بر امر تو رود گردون
همچو گردون بارکش دون باد

دست سرو ار دعای تو نکند
الف استقامتش نون باد

ور کمر جز به خدمتت بندد
نیشکر آبش آب افیون باد

وقت توجیه رزق آدمیان
آسمان را کف تو قانون باد

جادوان از ترازوی عدلت
حل و عقد زمانه موزون باد

در مصاف قضا به خون عدوت
تا به شمشیر بید گلگون باد

در کمین عدم گرت خصمیست
دهر در انتقامش اکنون باد

در جهان تا کمی و افزونیست
کمی دشمنت بر افزون باد

به ضمان خزینه‌دار ابد
عز و عمرت همیشه مخزون باد

اجر اعمال صالح بنده
از ایادیت غیر ممنون باد

وز قبول تو پیش آب سخنش
خاک در چشم در مکنون باد

ور مشرف شود به تشریفی
قصبش پای‌مزد اکسون باد

صاحبا بنده را اجازت ده
تا بگویم که دشمنت چون باد

خار در چشم و کلک در ناخن
تیز در ریش و کیر در کون باد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


خسروا بخت همنشین تو باد
مشتری در قران قرین تو باد

خواجهٔ اختران غلام تو گشت
عرصهٔ آسمان زمین تو باد

خاتم و خنجر قضا و قدر
در یسار تو و یمین تو باد

آسمان و مجره و خورشید
تخت و تیغ تو و نگین تو باد

چون قضا رنگ حادثات زند
ناظرش حزم پیش‌بین تو باد

چون قدر نقش کاینات کند
دفترش صفحهٔ یقین تو باد

مشکلی کان کلیم حل نکند
سخرهٔ دست و آستین تو باد

معجزی کان مسیح پی نبرد
راه تحصیل آن رهین تو باد

در براهین رؤیت ایزد
برترین حجتی جبین تو باد

در وقایع گره‌گشای امور
رای رایت‌کش رزین تو باد

در حوادث گریزگاه جهان
حصن اندیشهٔ حصین تو باد

سعد و نحس مدبران فلک
هر دو موقوف مهر و کین تو باد

چرخ را در مصاف کون و فساد
جمله بر وفق هان و هین تو باد

رونق ملک و استقامت دین
دایم از قوت متین تو باد

ابر باران فتح و سیل ظفر
از کمان تو و کمین تو باد

سبز خنگ سپهر پیوسته
نوبتی‌وار زیر زین تو باد

آفتابی که خازن کانهاست
نایب خازن و امین تو باد

تا کس از آفرین سخن گوید
سخن خلق آفرین تو باد

مدد بی‌نهایت ابدی
از شهور تو و سنین تو باد

همه وقتی خدای عز و جل
حافظ و ناصر و معین تو باد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای عید دین و دولت عیدت خجسته باد
ایامت از حوادث ایام رسته باد

گلزار باغ چرخ که پژمردگیش نیست
در انتظار مجلس تو دسته دسته باد

بازار مصر جامع ملک از مکان تو
تا بارهٔ نهم ز جهان رسته رسته باد

الا ز شست عزم تو تیر قدر قضا
بر هر نشانه‌ای که زند باز جسته باد

گر نشو بیخ امن بود جز به باغ تو
از شاخهاش در تبر فتنه دسته باد

ور آبروی ملک رود جز به جوی تو
زاب فساد کل ورق کون شسته باد

در هیچ کار بی‌تو فلک را مباد خوض
پس گر بود نخست رضای تو جسته باد

کیوان موافقان ترا گر جگر خورد
نسرین چرخ را جگر جدی مسته باد

ور مشتری جوی ز هوای تو کم کند
یکباره مرغزار فلک خوشه رسته باد

مریخ اگر به خون حسود تو تشنه نیست
زنگار خورده خنجر و جوشن گسسته باد

ور در شود بر وزن بدخواهت آفتاب
گرد کسوف گرد جمالش نشسته باد

ور زهره جز به بزم تو خنیاگری کند
جاوید دف دریده و بربط شکسته باد

ور نامه‌ای دهد نه به پروانهٔ تو تیر
شغلش فرو گشاده و دستش ببسته باد

ماه ار نخواهد آنکه وبد نعل مرکبت
از ناخن محاق ابد چهره خسته باد

واندر هرآنچه رای تو کرد اقتضای آن
تقدیر جز به عین رضا ننگرسته باد

تا رسم تهنیت بود اندر جهان بعید
هر بامداد بر تو چو عیدی خجسته باد

بادام‌وار چشم حسود تو آژده
وز ناله بازمانده دهان همچو پسته باد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ااکنون که ماه روزه به نقصان در اوفتاد
آه از حجاب حجرهٔ دل بر در اوفتاد

هجران ماه روزه پیام وصال داد
اینک نهیب او به جهان اندر اوفتاد

گوید به چند روز دگر طبع نفس را
دیدی که رسم توبه ز عالم بر اوفتاد

آن شد که از تقرب مصحف به اختیار
از دست پایمرد طرب ساغر اوفتاد

آن مرغ را که بال و پر از شوق توبه بود
هم بال ریخت از خلل و هم پر اوفتاد

عشق و سرور و لهو مرا در نهاد رست
سودای جام و باده مرا در سر اوفتاد

آن‌کس که از دو کون به یکباره دل بشست
او را دو چشم بر دو رخ دلبر اوفتاد

فرماندهٔ زمین و زمان مجد دین که مجد
با طینت مطهر او در خور اوفتاد

آن ملجا ملوک و سلاطین که شخص را
از کارها عبادت او خوشتر اوفتاد

بر وسعت ممالک جاهش گواه شد
صیتی که در زمانه ز خشک و تر اوفتاد

چون کین او ز مرکز علوی سفر نمود
از بیم لرزه بر فلک و اختر اوفتاد

در باختر سیاست او چون کمان کشید
تیرش سپر سپر شد ودر خاور اوفتاد

ای صاحبی که صورت جان عدوی ملک
از قهر تو در آینهٔ خنجر اوفتاد

دریا دلی و غرقهٔ دریای نیستی
از اعتماد جود تو بر معبر اوفتاد

جایی که عرضه کرد جهان بر و داد ملک
افسار در مقابلهٔ افسر اوفتاد

روزی که عنف و خشم شد از یاد چرخ را
آتش ز کارزار تو در چنبر اوفتاد

مرگ از برای دادن دارو طبیب شد
بیمار هیبت تو چو بر بستر اوفتاد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


در موضعی که جود تو پرواز کرد زود
در پیش ز ایران تو زر بر زر اوفتاد

در درج گوشها به نظاره عقود را
از لفظ تو نظر همه بر گوهر اوفتاد

دریای انتقام تو آنجا که موج زد
از کشتی حیات و بقا لنگر اوفتاد

قصد جبین ماه و رخ آفتاب کرد
حرفی که از مدیح تو بر دفتر اوفتاد

از یک صریر کلک تو در نوبت نبرد
از صد هزار سر به فزع مغفر اوفتاد

اقبال تو به چشم رضا روی ملک دید
خورشید بر سرادق نیلوفر اوفتاد

پیغام تو به فکر درافکند اضطراب
از مرتضی نه زلزله در خیبر اوفتاد

از نسل آدم آنکه یقین بود مهر او
بر خدمت تو در شکم مادر اوفتاد

از شاخ خدمت تو که طوبی است بیخ او
هر میوه‌ای به خاصیت دیگر اوفتاد

الحق محال نیست که بنده چو دیگران
از عشق خدمت تو بدین کشور اوفتاد

او را که شکرها ز شکرریز شعرهاست
زهری به دست واقعه در شکر اوفتاد

از حضرتی حشر به درش حاضر آمدند
نادیده مرگ در فزع محشر اوفتاد

تیمارش از تعرض هر بی‌خبر فزود
دستارش از عقیلهٔ مه معجر اوفتاد

بشنو که در عذاب چگونه رسید صبر
بنگر که در خلاب چگونه خر اوفتاد

با منکران عقل در این خطه کار او
داند همی خدای که بس منکر اوفتاد

کافور در غذاش به افطار هر شبی
از جور این دو سنگدل کافر اوفتاد

از بس که بار داوری این و آن کشید
او را سخن به حضرت این داور افتاد

تا آگه است عقل که از خامهٔ قضا
نقش وجود قابل نفع و ضر اوفتاد

بادا همیشه طالب آزرم تو سپهر
گرچه ازو عدوی تو در آذر اوفتاد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای به شاهی ز همه شاهان فرد
مشتری طلعت و مریخ نبرد

آسمان مثل تو نادیده به خواب
مجلس و معرکه را مردم و مرد

بر جهان ای ز جهان جاه تو بیش
همتت سایه از آن سان گسترد

که در آن سایه کنون مادر شاخ
همه بی‌خار همی زاید ورد

با رهت کان نه به اندازهٔ ماست
با هوای تو کز او نیست گزرد

بر توان آمدن از دریا خشک
بر توان خاستن از دوزخ سرد

باست ار سوی معادن نگرد
لعل را روی چو زر گردد زرد

مسرع حکم تو صد بار فزون
چرخ را گفته بود کز ره برد

گرنه از عشق نگینت بودی
زانگبین موم کجا گشتی فرد

ای به جایی که کشد خاک درت
دامن اندر فلک باد نورد

مدتی بود که می‌کرد خراب
کشور شخص مرا والی درد

من محنت زده در ششدر عجز
بی‌برون شو شده چون مهرهٔ نرد

تا یکی روز که در بردن جان
تن بی‌زور مرا می‌آزرد

وارد حضرت عالی برسید
چون درآمد ز درم بردابرد

ناسگالیده از آن سان بگریخت
که تو هم نرسیدیش به گرد

بنده را پرسش جان‌پرور تو
شربتی داد که چون بنده بخورد

جان نو داد تنش را حالی
وان به غارت شده را باز آورد

پس از این در کنف خدمت تو
زندگانی بدو جان خواهد کرد

تا که بر گرد زمین می‌گردد
کرهٔ گنبد دولابی گرد

در جهان داری و ملکت بخشی
چو سکندر همه آفاق بگرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای نمودار سپهر لاجورد
گشته ایمن چون سپهر از گرم و سرد

هم سپهر از رفعت سقفت خجل
هم بهشت از غیرت صحنت به درد

اشک این چون آب شنگرف تو سرخ
روی آن چون رنگ زرنیخ تو زرد

آسمان چون لاجوردت حل شده
در سرشک از غبن سنگ لاجورد

ساکنی ورنه چه مابین است و فرق
از تو تا این گنبد گیتی‌نورد

جنتی در خاصیت زان چون ملک
وحش و طیرت فارغند از خواب و خورد

رستنی‌های تو بی‌سعی نما
جمله با برگ تمام از شاخ و نرد

بلبلت را نیست استعداد نطق
ورنه دایم باشدی در ورد ورد

باز و کبکت بی‌تحرک در شتاب
پیل و گرگت بی‌عداوت در نبرد

پرده و آهنگ مطرب را صدات
کرده ترکیب از طریق عکس و طرد

آسمانی و آفتابت صاحبست
آفتابی کاسمانی چون تو کرد

آفتابی کاسمان ساکن شود
گر نفاذ امر او گوید مگرد

آفتابی کز کسوف حادثات
دامن جاهش نپذرفتست گرد

گفته رایش در شب معراج جاه
آفتاب و ماه را کز راه برد

دست رادش کرده در اطلاق رزق
ممتلی مر آز را از پیش اورد

فاضل روزی به عقبی هم برد
هرکرا آن دست باشد پایمرد

تا نباشد آسمان ار دور دور
تا نگردد آفتاب از نور فرد

باد همچون آسمان و آفتاب
در نظام کل وجودش ناگزرد

گشته گرد مرکز تدبیر او
گاه تدبیر آسمان تیز گرد

بوده در نرد فرح نقشش به کام
تا فرح تاریخ این نقشست و نرد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


تا ملک جهان را مدار باشد
فرمانده آن شهریار باشد

سلطان سلاطین که شیر چترش
در معرکه سلطان شکار باشد

آن خسرو خسرونشان که تختش
در مرتبه گردون عیار باشد

آن سایهٔ یزدان که تاج او را
از تابش خورشید عار باشد

آن شاه که در کان ز عشق نامش
زر در فزع انتظار باشد

وز خطبه چو تحمید او برآید
دین در طرب افتخار باشد

تختی که نه فرمان او فرازد
حاشا که پسر عم دار باشد

تاجی که نه انعام او فرستد
کی گوهر آن شاهوار باشد

با تیغ جهادش نمود کاری
ار جمجمهٔ ذوالخمار باشد

گردی که برانگیخت موکب او
بر عارض جوزا عذار باشد

نعلی که بیفکند مرکب او
در گوش فلک گوشوار باشد

در مجرفه فراش مجلسش را
مکنون جبال و بحار باشد

آری عرق ابر نوبهاری
در کام صدف خوشگوار باشد

لیکن چو به بازار چرخش آری
در دیدهٔ خورشید خوار باشد

شاها ز پی آنکه شاعران را
این واقعه گفتن شعار باشد

گفتم که حدیث عراق گویم
گر خود همه بیتی سه چار باشد

چون سلک معانی نظام دادم
زان تا سخنم آبدار باشد

الهام الهی چه گفت، گفتا
آنرا که خرد هیچ یار باشد

چون سایهٔ ما را مدیح گوید
با ذکر عراقش چه کار باشد

خسرو به سر تازیانه بخشد
چون ملک عراق ار هزار باشد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای سایهٔ آن پادشا که ذاتش
آزاد ز عیب و عوار باشد

روزی که ز آسیب صف هیجا
صحرای فلک پر غبار باشد

وز زلزلهٔ حملهٔ سواران
اوتاد زمین بی‌قرار باشد

وز نوک سنان خضاب گشته
اطراف هوا لاله‌زار باشد

نکبای علم در سپهر پیچد
باران کمان بی‌بخار باشد

چون رایت منصور تو بجنبد
بس فتنه که در کارزار باشد

میدان سپهر از غریو انجم
پر ولولهٔ زینهار باشد

چون شعله کشد آتش سنانت
پروین ز حساب شرار باشد

چون سایهٔ رمحت کشیده گردد
بر منهزمان سایه بار باشد

چون لالهٔ تیغت شکفته گردد
در عالم نصرت بهار باشد

در دست تو گویی که خنجر تو
دردست علی ذوالفقار باشد

خون درجگر پردلان بجوشد
گر رستم و اسفندیار باشد

تا چشم زنی بر ممر سمتی
کاعلام ترا رهگذار باشد

از چشمهٔ شریان خصم بینی
دشتی که پر از جویبار باشد

جز رایت تو کسوتی که دارد
کش فتح و ظفر پود و تار باشد

الحق ظفر و فتح کم نیاید
آنرا که مدد کردگار باشد

تا دایهٔ تقدیر آسمان را
فرزند جهان در کنار باشد

ملکت چو جهان پایدار بادا
خود ملک چنان پایدار باشد

باقی به دوامی که امتدادش
چون عمر ابد بی‌کنار باشد

روشن به وزیری که مملکت را
از جد و پدر یادگار باشد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
صفحه  صفحه 84 از 107:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA