انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 89 از 107:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  106  107  پسین »

Anvari | دیوان اشعار انوری


زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


رفیع همت این کرده با ستاره قران
بدیع دولت آن گشته در زمانه سمر

مثال ملکت این فخر ملکت سلجوق
نشان دولت آن تاج دولت سنجر

کمال یافت به دوران ملک این دیهیم
شرف گرفت به اقبال عدل آن افسر

به وقت کینه قضا در غلاف این ناچخ
به گاه حمله قدر در نیام آن خنجر

همیشه در شرف ملک شادمان بادند
غلام‌وار کمر بسته پیش تخت پدر

خدایگانا امید داشت بنده همی
که در ثنای تو بر سروران شود سرور

به بارگاه تو هر روز پیشتر گردد
کنون به رسم رسن تاب می‌شود پس‌تر

ز دخل نیست منالی و خرج او بی‌حد
ز نفع نیست نشانی و وام او بی‌مر

اگر چنانکه دهد شهریار دستوری
غلام‌وار دهد بوسه آستانهٔ در

به سوی خانه گراید زبان شکر و ثنا
به باد ملک خداوند کرده دایم‌تر

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


دی چون بشکست شهنشاه فلک نوبت بار
وز سراپردهٔ شب گرد جهان کرد حصار

روی بنمود مه عید به شکلی که کشند
قوسی از زر طلی بر کره‌ای از زنگار

جرم او قابل و مقبولش از آن سو تاثیر
سیر او فاعل و مفعولش از این سو آثار

گاهی از دوری خورشید همی شد فربه
گه ز نزدیکی او باز همی گشت نزار

بر ازو بود سبک‌روح دبیری که به کلک
معنی اندر ورق روح همی کرد نگار

سفهش غالب و چون بخت لئیمان خفته
خردش کامل و چون چشم رقیبان بیدار

مضمر اندر سخنش هرچه قضا را مقدور
مدغم اندر قلمش هرچه فلک را اسرار

بود بر تختهٔ او از همه نوعی آیات
بود در دفتر او از همه وزنی اشعار

کرده در دلو برین منطقه و هیات آسان
کرده در حوت بر آن ابجد و هوز دشوار

باز بر طارم دیگر صنمی سیم اندام
به کفی بربط سغدی به دگر جام عقار

از تبسم لب شیرینش همی شد خسته
وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار

توامان با وتد و فاصلهٔ موسیقی
هم‌نوا با وتر و زمزمهٔ موسیقار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


حضرتی بود بر از طارم او سخت رفیع
سقف او را نه ستون بود و نه دیوار به کار

ملکی همچو خرد عادل و هشیار درو
نیک مستظهر وزو یافته خاک استظهار

گه تهی کرد همی دامن ابر از گوهر
گاه پر کرد همی کیسهٔ کان از دینار

صحن و دهلیز سراپردهٔ او اوج و حضیض
ادهم و اشهب گرد آخر او لیل و نهار

باد را دخل همی داد به وجهی ز دخان
ابر را خرج همی کرد به وجهی ز بخار

باز میدان دگر بود درو شیردلی
که ازو شیر فلک خیره شود در پیکار

خنجرش گردن ارواح زند روز مصاف
ناوکش نامهٔ آجال برد وقت شکار

بی‌گنه بسته همی داشت یکی را در حبس
بی‌سبب خیره همی کرد یکی را بر دار

خواجه‌ای بود از اینان همه برتر ز شرف
مرد موسی کف و عیسی دم و یوسف دیدار

سایهٔ عدل پراکنده و نور احسان
رایت و رایش بر هفت و شش و پنج و چهار

عالم غیب همی دید و نبودش دیده
املی وحی همی کرد و نبودش گفتار

بر ازو صومعه‌ای بود و درو هندوی پیر
مدت عمرش بیرون شده از حد شمار

در همه شغلی چون صبر شتابش اندک
در همه کاری چون حلم درنگش بسیار

گاه می‌دوخت یکی را به کتف بر عسلی
گاه می‌بست یکی را به میان بر زنار

عدد انجم بسیار سپهر هشتم
بود چندان که برو چیره نمی‌شد مقدار

راست‌گویی که ز بسیاری انجم هستی
در گه خواب ز بسیاری شاهان گه بار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


مجد دین بوالحسن عمرانی آنکه به جود
دل او بحر محیطست و کفش ابر بهار

آنکه دهرش ز قرانات فلک نارد مثل
وانکه چرخش ز موالید جهان نارد یار

چرخ را با شرفش سنگ فتد در موزه
کوه را با سخطش کیک فتد در شلوار

گشت بر محضر اقبال بزرگیش گواه
هر دو گیتی چو قضا و قدر آورد اقرار

تا نشد ضامن ارزاق خلایق جودش
پود یک معده طبیعت نفکند اندر تار

هست استیلا عدلش به کمالی که کنون
باز را کبک همی طعنه زند در کهسار

زانکه مانند شترمرغ ندارد مخلب
زانکه مانندهٔ خفاش ندارد منقار

تا زبان قلمش تیز فلک بگشادست
عقل در کام کشیدست زبان چون سوفار

قلمش آنچه بدو راه نیابد طغیان
خردش آنکه برو غیب نباشد دشوار

هست کمیت اشغال جهان را میزان
هست کیفیت احکام فلک را معیار

شادمان باش زهی مهتر با استحقاق
چشم بد دور زهی خواجهٔ بی‌استکبار

درگهت مقصد سادات و برو بر اعیان
مجلست مرجع زوار و بدو در احرار

دخل مدح تو دویده ز وضیع و ز شریف
خرج جود تو رسیده به صغار و به کبار

کنی از تقویت لطف عرض را جوهر
کنی از تربیت قهر شفا را بیمار

باد در موقف حکم تو وزد وقت نفاذ
خاک در سایهٔ حلم تو بود گاه وقار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

تابش رای تو بیرون کند از ماه محاق
کوشش عدل تو بیرون برد از خمر خمار

خواب امن تو چنان عام شد اکنون که نماند
در جهان جز خرد و بخت تو یک تن بیدار

به یسار تو یمین خورد فلک گفت مترس
به یمین تو دهم هرچه مرا هست یسار

همتت بانگ برو زد که نگهدار ادب
کان یمین را ز یسار تو همی آید عار

تا برآورد فلک سر ز گریبان وجود
جز که در دامن قدر تو نکردست قرار

هرکجا رایض حزم تو گران کرد رکاب
بر سر توسن افلاک توان کرد فسار

هرکجا منع تو بگشاد در چون و چرا
بر در خانهٔ تقدیر توان زد مسمار

گر صبا از کف دست تو وزد همچو بهار
درم‌افشان دمد از شاخ برون دست چنار

جز فلک با کف پای تو نسودست رکاب
جز عنان در کف دست تو نکردست قرار

خواستم گفت که خورشید به رایت ماند
گفت خورشید که با او سخن من بگذار

در جبین همه اجرام فلک چین افتد
گر فلک را به مثل حکم تو گوید که بدار

در بزرگی تو یک نکته بخواهم گفتن
کانچنانست وگرنه ز خدایم بیزار

عقل اگر از سر انصاف بجوید امروز
در دیار دو جهان جز تو نیابد دیار

ای روان کرده به هر هفت فلک بر فرمان
وی روا دیده به هر شش جهت اندر بازار

نام من بنده به شش ماه به هر هفت اقلیم
گشت مشهور کبار از تو و معروف صغار

گر نیرزد سخنم زحمت من ور ارزد
هم بخر، نوش بر نیش بود گل بر خار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

خاطری دارم منقاد چنانک اندر حال
گویدم گیر هر آن علم که گویم که بیار

در ادب گرچه پیاده است چو خصمت گه عفو
در سخن هست چو عقلت گه ادراک سوار

مرد باید چو میان بست به مداحی تو
که ازو گوهر ناسفته ستاند به کنار

همه شب کسب جواهر کند از عالم غیب
تا دگر روز کند در کف پای تو نثار

شعرم اینست وگر کس به ازین داند گفت
گو بیار اینک ارکان و بزرگان دیار

حاش لله نه که من بنده همی گویم از آن
که چرا پار نبود این سخنم یا پیرار

این هم اقبال تو می‌گوید ورنه تو بگوی
کز چو من شاخ چنین میوه چرا آید بار

همه کس داند و آنرا نتوان شد منکر
روز را بارخدایا نتوان کرد انکار

تا گسسته نشود رشتهٔ امروز از دی
تا بریده نشود اول امسال از پار

باد هر سال به سال دگرت ضامن عمر
باد هر روز به روز دگرت پذرفتار

دایم از روی بزرگی و شرف روزافزون
وز تن و جان و جوانی و جهان برخوردار

دامن عمر تو از گرد اجل در عصمت
پایهٔ جاه تو زاسیب فلک در زنهار

هردم اقبال نوت باد ز گردون کهن
سال نو بر تو همایون و چنین سال هزار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


دوش از درم درآمد سرمست و بی‌قرار
همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار

با زلف تابدار دلاویز پر شکن
با چشم نیم‌خواب جهان‌سوز پرخمار

جستم ز جای و پیش دوید و سلام کرد
واوردمش چو تنگ شکر تنگ در کنار

گفت از کجات پرسم و خود کی رسیده‌ای
چونی بماندگی و چگونست حال و کار

گفتم که حالم از غم تو بس تباه بود
لیکن کنون ز شادی روی تو چون نگار

تا همچون چنگ تو به کنارم نیامدی
بودم چو زیر چنگ تو با ناله‌های زار

بنشست و ماجرای فراق از نخست روز
آغاز کرد و قصهٔ آن گوی و اشکبار

می‌گفت و می‌گریست که آخر چو درگذشت
بی‌تو ز حد طاقت من بار انتظار

منت خدای را که به هم باز یک نفس
دیدار بود بار دگرمان در این دیار

القصه از سخن به سخن شد چو یک زمان
گفتیم از این حدیث و گرفتیم اعتبار

افتاد در معانی و تقطیع شاعری
بر وزنهای مشکل و الفاظ مستعار

گفتا اگرچه مست و خرابم سؤال کن
رمزی دو زین نمط نه نهان بل به آشکار

گفتم که چیست آنکه پس دور چرخ ازوست
گر زیر دور چرخ یمین است یا یسار

در بزم رشک برده برو شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار

اصل وجود اوست که از بیخ فرع اوی
دارد همان نظام که از هفت و از چهار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


گفتا که دست نایب سلطان شرق و غرب
آن از جهان گزیده و دستور شهریار

مودود احمد عصمی کز نفاذ امر
دارد زمام گیتی در دست اختیار

گفتم که چیست آن تن بی‌جان که در صبی
بودی صباش دایه و مادرش جویبار

زو موج فتنه ساکن و او روز و شب دوان
زو ملک شاه فربه و او سال و مه نزار

گه در مزاج حرف نهد نفس ناطقه
گه در کنار نطق کند در شاهوار

گفتا که کلک نایب دستور شرق و غرب
آن لطف گاه بر و سیاست به روز بار

مودود احمد عصمی کز مکان اوست
بنیاد دین و قاعدهٔ دولت استوار

گفتم قصیده‌ای اگرت امتحان کنم
در مدح این خلاصهٔ مقصود روزگار

طبعت بدان قیام تواند نمود گفت
کم‌گوی قصه، خیز دوات و قلم بیار

برخاستم دوات و قلم بردمش به پیش
آن یار ناگزیر و رفیق سخن‌گزار

برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت
بر فور این قصیدهٔ مطبوع آبدار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار
ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار

این چو پیکان بشارت‌بر، شتابان در هوا
وان چو پیلان جواهرکش خرامان در قطار

گه معطر خاک دشت از باد کافوری نسیم
گه مرصع سنگ کوه از ابر مرواریدبار

بوی خاک از نرگس و سوسن چو مشک تبتی
روی باغ از لاله و نسرین چو نقش قندهار

مرحبا بویی که عطارش نباشد در میان
حبذا نقشی که نقاشش نباشد آشکار

ابر اگر عاشق نشد چون من چرا گرید همی
باد اگر شیدا نشد چون من چرا شد بی‌قرار

مست اگر بلبل شدست از خوردن مل پس چراست
چهرهٔ گل با فروغ و چشم نرگس پر خمار

رونق بازار بت‌رویان بشد زیرا که بود
بوی خطشان گلستان و رنگ رخشان لاله‌زار

باده خور چون لاله و گل زانکه اندر کوه و دشت
لاله می‌روید ز خارا گل همی روید ز خار

باده خوردن خوش بود بر گل به هنگام صبوح
توبه کردن بد بود خاصه در ایام بهار

بر گل سوری می صافی حلالست و مباح
خاصه اندر مجلس صدر جهان فخر کبار

مجلس عالی علاء الدین که از دست سخاش
زر ز کان خواهد امان و در ز دریا زینهار

عالم علم و سپهر جود محمود آنکه هست
افتخار روزگار و اختیار شهریار

دست جود آسمان از دست جودش مایه‌خواه
نقد جاه اختران بر سنگ قدرش کم‌عیار

عقل پروردست گویی روح او را در ازل
روح پروردست گویی شخص او را برکنار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

راست‌کاری پیشه کردست از برای آنکه نیست
در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار

کی شود عالم از او خالی که از بهر بقاش
کرد ایزد روز مولودش فنا را سنگسار

زاب و آتش برد روح و رای او پاکی و نور
چون ز باد و خاک طبع و حلم او لطف و وقار

خواستند از حلم و رای او زمین و آسمان
هریکی در خورد خود چیزی ز روی افتخار

خود او چون زان سؤال آگه شد اندر حال داد
کوه این را خلعت و خورشید آنرا یادگار

ابر جودش گر به نیسان قطره بارد بر زمین
تا قیامت با درم آید برون دست چنار

ای به جنب همت تو پایهٔ اجرام پست
وی به پیش طلعت تو چشمهٔ خورشید تار

دارد از لطف تو برجیس و ز قهر تو زحل
این سعادت مستفاد و آن نحوست مستعار

در پناه درگه اقبال و بام قدرتست
هفت کوکب در مسیر و نه سپهر اندر مدار

ورکسی گوید نشاید بود گویم پس چراست
این نه آنرا پاسبان وان هفت این را پرده‌دار

فضل یزدان هست سال و مه یسارت را یمین
رای سلطان هست روز و شب یمینت را یسار

هر لباسی کز شرف پوشید شخص دولتت
رفعتش بودست پود و عصمتش بودست تار

گر شود در سنگ پنهان دشمنت همچون کشف
ور شود در خاک متواری حسودت همچو مار

حزم تو آنرا چو ناقه آورد بیرون ز سنگ
چو عزیمت هیبت و خشمت برآرد زان دمار

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
صفحه  صفحه 89 از 107:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  106  107  پسین » 
شعر و ادبیات

Anvari | دیوان اشعار انوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA