انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 16:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  16  پسین »

ابوسعید ابوالخیر


زن

 
رباعی شمارهٔ ۴۸۱

چون دایره ما ز پوست پوشان توایم
در دایرهٔ حلقه بگوشان توایم
گر بنوازی زجان خروشان توایم
ور ننوازی هم از خموشان توایم


رباعی شمارهٔ ۴۸۲

هر چند زکار خود خبردار نه‌ایم
بیهوده تماشاگر گلزار نه‌ایم
بر حاشیهٔ کتاب چون نقطهٔ شک
بی کارنه‌ایم اگر چه در کار نه‌ایم


رباعی شمارهٔ ۴۸۳

افسوس که ما عاقبت اندیش نه‌ایم
داریم لباس فقر و درویش نه‌ایم
این کبر و منی جمله از آنست که ما
قانع به نصیب و قسمت خویش نه‌ایم


رباعی شمارهٔ ۴۸۴

مادر ره سودای تو منزل کردیم
سوزیست در آتشی که در دل کردیم
در شهر مرامیان چشم می‌خوانند
نیکو نامی ز عشق حاصل کردیم


رباعی شمارهٔ ۴۸۵

هر چند که دل به وصل شادان کردیم
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
بر خود دشوار و بر تو آسان کردیم
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۴۸۶

ما طی بساط ملک هستی کردیم
بی نقض خودی خداپرستی کردیم
بر ما می وصل نیک می‌پیوندد
تف بر رخ می که زود مستی کردیم


رباعی شمارهٔ ۴۸۷

جانا من و تو نمونهٔ پرگاریم
سر گر چه دو کرده‌ایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم


رباعی شمارهٔ ۴۸۸

ما با می و مستی سر تقوی داریم
دنیی طلبیم و میل عقبی داریم
کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست
اینست که ما نه دین نه دنیی داریم


رباعی شمارهٔ ۴۸۹

شمعم که همه نهان فرو می‌گریم
می‌خندم و هر زمان فرو می‌گریم
چون هیچ کس از گریه من آگه نیست
خوش خوش بمیان جان فرو می‌گریم


رباعی شمارهٔ ۴۹۰

ما جز به غم عشق تو سر نفرازیم
تا سر داریم در غمت دربازیم
گر تو سر ما بی سر و سامان داری
ماییم و سری در قدمت اندازیم
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۴۹۱

در مصطبها درد کشان ما باشیم
بدنامی را نام و نشان ما باشیم
از بد بترانی که تو شان می‌بینی
چون نیک ببینی بدشان ما باشیم


رباعی شمارهٔ ۴۹۲

یک جو غم ایام نداریم خوشیم
گر چاشت بود شام نداریم خوشیم
چون پخته به ما میرسد از مطبخ غیب
از کس طمع خام نداریم خوشیم


رباعی شمارهٔ ۴۹۳

ببرید ز من نگار هم خانگیم
بدرید به تن لباس فرزانگیم
مجنون به نصیحت دلم آمده‌است
بنگر به کجا رسیده دیوانگیم


رباعی شمارهٔ ۴۹۴

من لایق عشق و درد عشق تو نیم
زنهار که هم نبرد عشق تو نیم
چون آتش عشق تو بر آرد شعله
من دانم و من که مرد عشق تو نیم


رباعی شمارهٔ ۴۹۵


ما قبلهٔ طاعت آن دو رو می‌دانیم
ایمان سر زلف مشکبو می‌دانیم
با این همه دلدار به ما نیکو نیست
ما طالع خویش را نکو می‌دانیم
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۴۹۶

در حضرت پادشاه دوران ماییم
در دایرهٔ وجود سلطان ماییم
منظور خلایقست این سینهٔ ما
پس جام جهان نمای خلقان ماییم


رباعی شمارهٔ ۴۹۷

افتاده منم به گوشهٔ بیت حزن
غمهای جهان مونس غمخانهٔ من
یا رب تو به فضل خویش دندانم را
بخشای به روح حضرت ویس قرن


رباعی شمارهٔ ۴۹۸

ای دوست ترا به جملگی گشتم من
حقا که درین سخن نه زرقست و نه فن
گر تو زوجود خود برون جستی پاک
شاید صنما به جای تو هستم من


رباعی شمارهٔ ۴۹۹

بگریختم از عشق تو ای سیمین تن
باشد که زغم باز رهم مسکین من
عشق آمد واز نیم رهم باز آورد
مانندهٔ خونیان رسن در گردن


رباعی شمارهٔ ۵۰۰

فریاد ز دست فلک بی سر و بن
کاندر بر من نه نو بهشت و نه کهن
با این همه نیز شکر میباید کرد
گر زین بترم کند که گوید که مکن
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۰۱

ای خالق ذوالجلال وحی رحمان
سازندهٔ کارهای بی سامانان
خصمان مرا مطیع من می‌گردان
بی‌رحمان را رحیم من می‌گردان


رباعی شمارهٔ ۵۰۲

جانست و زبانست زبان دشمن جان
گر جانت بکارست نگه‌دار زبان
شیرین سخنی بگفت شاه صنمان
سر برگ درختست، زبان باد خزان


رباعی شمارهٔ ۵۰۳

چندین چه زنی نظاره گرد میدان
اینجا دم اژدهاست و زخم پیلان
تا هر که در آید بنهد او دل و جان
فارغ چه کند گرد سرای سلطان


رباعی شمارهٔ ۵۰۴

رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان
گفتا: از غیر دوست بر بند زبان
گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر
گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان


رباعی شمارهٔ ۵۰۵

رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر صدف دهان در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت طوفان
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۰۶

فریاد و فغان که باز در کوی مغان
می‌خواره ز می نه نام یابد نه نشان
زانگونه نهان گشت که بر خلق جهان
گشتست نهان گشتن او نیز نهان


رباعی شمارهٔ ۵۰۷

هستی به صفاتی که درو بود نهان
دارد سریان در همه اعیان جهان
هر وصف زعینی که بود قابل آن
بر قدر قبول عین گشتست عیان


رباعی شمارهٔ ۵۰۸

آن دوست که هست عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد غمش خرمن جان
من در طلبش دربدر و کوی به کوی
او در دل و کرده دست در گردن جان


رباعی شمارهٔ ۵۰۹

یا رب ز قناعتم توانگر گردان
وز نور یقین دلم منور گردان
روزی من سوختهٔ سرگردان
بی منت مخلوق میسر گردان


رباعی شمارهٔ ۵۱۰

یا رب زدو کون بی‌نیازم گردان
وز افسر فقر سرفرازم گردان
در راه طلب محرم رازم گردان
زان ره که نه سوی تست بازم گردان
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۱۱

یا رب ز کمال لطف خاصم گردان
واقف بحقایق خواصم گردان
از عقل جفا کار دل افگار شدم
دیوانهٔ خود کن و خلاصم گردان


رباعی شمارهٔ ۵۱۲

در درویشی هیچ کم و بیش مدان
یک موی تو در تصرف خویش مدان
و آنرا که بود روی به دنیا و به دین
در دوزخ یا بهشت درویش مدان


رباعی شمارهٔ ۵۱۳

دارم گله از درد نه چندان چندان
با گریه توان گفت نه خندان خندان
در و گهرم جمله بتاراج برفت
آن در و گهر چه بود دندان دندان


رباعی شمارهٔ ۵۱۴

دنیا گذران، محنت دنیا گذران
نی بر پدران ماند و نی بر پسران
تا بتوانی عمر به طاعت گذران
بنگر که فلک چه میکند با دگران


رباعی شمارهٔ ۵۱۵

یا رب تو مرا به یار دمساز رسان
آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم
او را به من و مرا به او بازرسان
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۱۶

بر گوش دلم ز غیب آواز رسان
مرغ دل خسته را به پرواز رسان
یا رب که به دوستی مردان رهت
این گمشدهٔ مرا به من باز رسان


رباعی شمارهٔ ۵۱۷

قومی که حقست قبلهٔ همتشان
تا سر داری مکش سر از خدمتشان
آنرا که چشیده زهر آفاق زدهر
خاصیت تریاق دهد صحبتشان


رباعی شمارهٔ ۵۱۸

فریاد ز شب روی و شب رنگیشان
وز چشم سیاه و صورت زنگیشان
از اول شب تا به دم آخر شب
اینها همه در رقص و منم چنگیشان


رباعی شمارهٔ ۵۱۹

رخسار تو بی نقاب دیدن نتوان
دیدار تو بی حجاب دیدن نتوان
مادام که در کمال اشراق بود
سر چشمهٔ آفتاب دیدن نتوان


رباعی شمارهٔ ۵۲۰

بحریست وجود جاودان موج زنان
زان بحر ندیده غیر موج اهل جهان
از باطن بحر موج بین گشته عیان
بر ظاهر بحر و بحر در موج نهان
Signature
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۲۱

با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من بعکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان


رباعی شمارهٔ ۵۲۲

حاصل زدر تو دایما کام جهان
لطف تو بود باعث آرام جهان
با فیض خدا تا بابد تابان باد
مهر علمت مدام بر بام جهان


رباعی شمارهٔ ۵۲۳

بنگر به جهان سر الهی پنهان
چون آب حیات در سیاهی پنهان
پیدا آمد ز بحر ماهی انبوه
شد بحر ز انبوهی ماهی پنهان


رباعی شمارهٔ ۵۲۴

چون حق به تفاصیل شئون گشت بیان
مشهود شد این عالم پر سود و زیان
گر باز روند عالم و عالمیان
با رتبهٔ اجمال حق آیند عیان


رباعی شمارهٔ ۵۲۵

سودت نکند به خانه در بنشستن
دامنت به دامنم بباید بستن
کان روز که دست ما به دامان تواست
ما را نتوان ز دامنت بگسستن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۵۲۶

پل بر زبر محیط قلزم بستن
راه گردش به چرخ و انجم بستن
نیش و دم مار و دم کژدم بستن
بتوان نتوان دهان مردم بستن


رباعی شمارهٔ ۵۲۷

از ساحت دل غبار کثرت رفتن
به زانکه به هرزه در وحدت سفتن
مغرور سخن مشو که توحید خدا
واحد دیدن بود نه واحد گفتن


رباعی شمارهٔ ۵۲۸

عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن
وین در به سر الماس نشاید سفتن
سوداست که می‌پزیم والله که عشق
بکر آمد و بکر هم بخواهد رفتن


رباعی شمارهٔ ۵۲۹

از باده بروی شیخ رنگ آوردن
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
بتوان نتوان ترا بچنگ آوردن


رباعی شمارهٔ ۵۳۰

تا لعل تو دلفروز خواهد بودن
کارم همه آه و سوز خواهد بودن
گفتی که بخانهٔ تو آیم روزی
آن روز کدام روز خواهد بودن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 11 از 16:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  16  پسین » 
شعر و ادبیات

ابوسعید ابوالخیر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA