انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 15 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین »

ابوسعید ابوالخیر


زن

 
رباعی شمارهٔ ۶۸۱

دردی داریم و سینهٔ بریانی
عشقی داریم و دیدهٔ گریانی
عشقی و چه عشق، عشق عالم سوزی
دردی و چه درد، درد بی‌درمانی


رباعی شمارهٔ ۶۸۲

گر طاعت خود نقش کنم بر نانی
و آن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
و آن سگ سالی گرسنه در زندانی
از ننگ بر آن نان ننهد دندانی


رباعی شمارهٔ ۶۸۳

نزدیکان را بیش بود حیرانی
کایشان دانند سیاست سلطانی
ما را به سر چاه بری دست زنی
لاحول کنی و دست بر دل رانی


رباعی شمارهٔ ۶۸۴

نزدیکان را بیش بود حیرانی
کایشان دانند سیاست سلطانی
ما را چه که وصف دستگاه تو کنیم
ماییم قرین حیرت و نادانی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۶۸۵

ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی


رباعی شمارهٔ ۶۸۶

آنی تو که حال دل نالان دانی
احوال دل شکسته بالان دانی
گر خوانمت از سینهٔ سوزان شنوی
ور دم نزنم زبان لالان دانی


رباعی شمارهٔ ۶۸۷

گفتی که به وقت مجلس افروختنی
آیا که چه نکتهاست بردوختنی
ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی


رباعی شمارهٔ ۶۸۸

ما را به سر چاه بری دست زنی
لاحول کنی و شست بر شست زنی
بر ما به ستم همیشه دستی داری
گویی عسسی و شامگه مست زنی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۶۸۹

تا چند سخن تراشی و رنده زنی
تا کی به هدف تیر پراکنده زنی
گر یک ورق از علم خموشی خوانی
بسیار بدین گفت و شنوخنده زنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۰

ای واحد بی مثال معبود غنی
وی رازق پادشاه و درویش و غنی
یا قرض من از خزانه غیب رسان
یا از کرم خودت مرا ساز غنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۱

خواهی چو خلیل کعبه بنیاد کنی
و آنرا به نماز و طاعت آباد کنی
روزی دو هزار بنده آزاد کنی
به زان نبود که خاطری شاد کنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۲

گر زانکه هزار کعبه آزاد کنی
به زان نبود که خاطری شاد کنی
گر بنده کنی ز لطف آزادی را
بهتر که هزار بنده آباد کنی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۶۹۳

ای آنکه سپهر را پر از ابر کنی
وز لطف نظر به سوی هر گبر کنی
کردند تمام خانه‌های تو خراب
ای خانه خراب تا به کی صبر کنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۴

ای خوانده ترا خدا ولی ادر کنی
بر تو ز نبی نص جلی ادر کنی
دستم تهی و لطف تو بی پایانست
یا حضرت مرتضی علی ادر کنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۵

یاقوت ز دیده ریختم تا چه کنی
در پای غم تو بیختم تا چه کنی
از هر که به تو گریختم سود نکرد
از تو به تو در گریختم تا چه کنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۶

دنیای دنی پر هوس را چه کنی
آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی
آن یار طلب کن که ترا باشد و بس
معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۶۹۷

تا ترک علایق و عوایق نکنی
یک سجدهٔ شایستهٔ لایق نکنی
حقا که ز دام لات و عزی نرهی
تا ترک خود و جمله خلایق نکنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۸

یا رب در خلق تکیه گاهم نکنی
محتاج گدا و پادشاهم نکنی
موی سیهم سفید کردی به کرم
با موی سفید رو سیاهم نکنی


رباعی شمارهٔ ۶۹۹

گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی


رباعی شمارهٔ ۷۰۰

از سادگی و سلیمی و مسکینی
وز سرکشی و تکبر و خود بینی
بر آتش اگر نشانیم بنشینم
بر دیده اگر نشانمت ننشینی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۷۰۱

باز آی که تا صدق نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو بتا
کی زنده گذاردم که بازم بینی


رباعی شمارهٔ ۷۰۲

ای دل اگر آن عارض دلجو بینی
ذرات جهان را همه نیکو بینی
در آینه کم نگر که خودبین نشوی
خود آینه شو تا همگی او بینی


رباعی شمارهٔ ۷۰۳

ای در خم چوگان تو سرها شده گوی
بیرون نه ز فرمان تو دل یک سر موی
ظاهر که به دست ماست شستیم تمام
باطن که به دست تست آنرا تو بشوی


رباعی شمارهٔ ۷۰۴

هان مردان هان و هان جوانمردان هوی
مردی کنی و نگاه داری سر کوی
گر تیر آید چنانکه بشکافد موی
زنهار زیار خود مگر دانی روی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۷۰۵

در کوی تو میدهند جانی به جوی
جانی چه بود که کاروانی به جوی
از وصل تو یک جو بجهانی ارزد
زین جنس که ماییم جهانی به جوی


رباعی شمارهٔ ۷۰۶

تحقیق معانی ز عبارات مجوی
بی رفع قیود و اعتبارات مجوی
خواهی یابی ز علت جهل شفا
قانون نجات از اشارات مجوی


رباعی شمارهٔ ۷۰۷

در ظلمت حیرت ار گرفتار شوی
خواهی که ز خواب جهل بیدار شوی
در صدق طلب نجات، زیرا که به صدق
شایستهٔ فیض نور انوار شوی


رباعی شمارهٔ ۷۰۸

در مدرسه گر چه دانش اندوز شوی
وز گرمی بحث مجلس افروز شوی
در مکتب عشق با همه دانایی
سر گشته چو طفلان نوآموز شوی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۷۰۹

گر صید عدم شوی زخود رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی
می‌دان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی


رباعی شمارهٔ ۷۱۰

از هستی خویش تا پشیمان نشوی
سر حلقهٔ عارفان و مستان نشوی
تا در نظر خلق نگردی کافر
در مذهب عاشقان مسلمان نشوی


رباعی شمارهٔ ۷۱۱

آمد بر من قاصد آن سرو سهی
آورد بهی تا نبود دست تهی
من هم رخ خود بدان بهی مالیدم
یعنی ز مرض نهاده‌ام رو به بهی


رباعی شمارهٔ ۷۱۲

تا تو هوس خدای از سر ننهی
در هر دو جهان نباشدت روی بهی
ور زانکه به بندگی فرود آری سر
ز اندیشهٔ این و آن بکلی برهی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی شمارهٔ ۷۱۳

دنیا راهی بهشت منزلگاهی
این هر دو به نزد اهل معنی کاهی
گر عاشق صادقی زهر دو بگذر
تا دوست ترا به خود نماید راهی


رباعی شمارهٔ ۷۱۴

ای دلبر عیسی نفس ترسایی
خواهم که به پیش بنده بی ترس آیی
گه اشک زدیدهٔ ترم خشک کنی
گه بر لب خشک من لب تر سایی


رباعی شمارهٔ ۷۱۵

پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی
خلقان همه خفته‌اند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی


رباعی شمارهٔ ۷۱۶

گفتم که کرایی تو بدین زیبایی
گفتا خود را که من خودم یکتایی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه جمال و هم بینایی


رباعی شمارهٔ ۷۱۷

بردارم دل گر از جهان فرمایی
فرمان برم ار سود و زیان فرمایی
بنشینم اگر بر سر آتش گویی
برخیزم اگر از سر جان فرمایی


رباعی شمارهٔ ۷۱۸

آنجا که ببایی نه پدیدی گویی
آنجا که نبایی از زمین بر رویی
عاشق کنی و مراد عاشق جویی
اینت خوشی و ظریفی و نیکویی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
رباعی شمارهٔ ۷۱۹

آیینه صفت بدست او نیکویی
زین سوی نموده‌ای ولی زان سویی
او دیده ترا که عین هستی تو اوست
زانش تو ندیده‌ای که عکس اویی


رباعی شمارهٔ ۷۲۰

ای آنکه بر آرنده حاجات تویی
هم کافل و کافی مهمات تویی
سر دل خویش را چه گویم با تو
چون عالم سر و الخفیات تویی


رباعی شمارهٔ ۷۲۱

ای آنکه گشایندهٔ هر بند تویی
بیرون ز عبارت چه و چند تویی
این دولت من بس که منم بندهٔ تو
این عزت من بس که خداوند تویی


رباعی شمارهٔ ۷۲۲

سبحان الله بهر غمی یار تویی
سبحان الله گشایش کار تویی
سبحان الله به امر تو کن فیکون
سبحان الله غفور و غفار تویی


رباعی شمارهٔ ۷۲۳

الله تویی وز دلم آگاه تویی
درمانده منم دلیل هر راه تویی
گر مورچه‌ای دم زند اندر تک چاه
آگه ز دم مورچه در چاه تویی


رباعی شمارهٔ ۷۲۴

ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
وز دامن شب صبح نماینده تویی
کار من بیچاره قوی بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 15 از 16:  « پیشین  1  ...  13  14  15  16  پسین » 
شعر و ادبیات

ابوسعید ابوالخیر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA