انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 23 از 27:  « پیشین  1  ...  22  23  24  25  26  27  پسین »

Farrokhi Sistani | فرخی سیستانی


زن

 
شمارهٔ ۳ - نیز او راست
به حق آنکه مرا هیچ کس به جای تو نیست
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

جفا چه باید کردن بر آنکه در تن او
روان شیرینتر از هوای تو نیست

بنفشه مویا! یک موی نیست بر تن من
که همچو برده دل من، هوا نمای تو نیست

به جان تو وبه مهر تو وبه صحبت تو
که دیده بر کنم ار دیده در رضای تو نیست

ترا خوشست و ترا هر کسی به جای منست
مرابتر که مرا هیچ کس به جای تو نیست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۴ - همو راست
سیاه چشما! مهر تو غمگسار منست
به روزگار خزان روی تو بهار منست

دلم شکار سیه چشمکان تست و رواست
از آنکه دولب شیرین تو شکار منست

به مهر تو دل من وام دار صحبت تست
لب تو باز به سه بوسه وامدار منست

جفا نمودن بی جرم کار تست مدام
وفا نمودن و اندیشه تو کارمنست

اگر تو ماهی، گردون تو سرای منست
اگر تو سروی بستان تو کنار منست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۵ - نیز او راست
چه کنم دل که همه درد و غم من زدلست
دل که خواهد ببرد، گو ببر، از من بحلست

سال تا سال گرفتار دل مستحلم
وای آن کس که گرفتار دل مستحلست

گاه در چاه زنخدان نگار ختنست
گاه در حلقه زلفین نگار چگلست

نیست آگاه که چاه زنخ و حلقه زلف
دلبر و دل شکن و دل شکر و دل گسلست

دل همی گوید جور تو ز چشم تو رواست
که ز چشم توو زاشکش همه این شهر گلست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۶ - همو راست
طرب کنم که مرا جای شادی و طربست
مرا بدین طرب، ای سیدی دوسه سببست

یکی که کودک من با منست باده بدست
دگر که مطرب مارا نشاط با طربست

سدیگر آنکه شبست و حسودم آگه نیست
ز دل غلام شبم، ورچه روز به ز شبست

شراب هست و طرب هست و روی نیکو هست
بدین سه چیز جهان جای عشرت و لعبست

شراب ما ز دو چشمان بروی زرد چکید
رخان دوست همی لاله گون کند عجبست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷ - واو راست
باز یارب چونم از هجران دوست
باز چون گم گشته ام جویان دوست

تا همی خایم لب و دندان خویش
ز آرزوی آن لب و دندان دوست

دیدگانم ابر درافشان شده ست
زآرزوی لفظ در افشان دوست

من نخسبم بی خیال روی یار
من نخندم بی لب خندان دوست

من به جان بادوست پیمان کرده ام
نشکنم تا جان بود پیمان دوست

من چنینم یار گویی چون بود
آن خود دانم ندانم آن دوست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۸ - نیزاو راست
مرا گر چو من دوستداری نباید
مرا نیز همچون تویی کم نیاید

جدایی همی جویی ازمن ولیکن
ترا گر بشاید مرا می نشاید

چرا مهربانی نمایم کسی را
که پیوسته نامهربانی نماید

چرا دل نهم بر دل جنگجویی
که دل زو همه درد و رنج آزماید

دل آن را دهم کو به دل دادن من
بر افروزد و شادمانی فزاید

چو دل دادم آنگه سوی دل گرایم
تن آنجا گراید کجا دل گراید

دلم نازک و مهر بانست و رنی
درین کار گفتار چندین چه باید
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹ - همو راست
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود

مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود

مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود

مگر فراق ترا پیشه زرگری بوده ست
که کرد دو رخ من زرد فام و زر اندود

تو رفتی و ز پس رفتن تو از غم تو
خدای داند تا من چگونه خواهم بود
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۱۰ - و او راست
نگار من چو ز من صلح دیدو جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهادو صلح گزید

عتابها ز پس افکندو صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
دل حسود زغم خویشتن فراز کشید

به وقت جنگ عتاب و خروش و زاری بود
کنون چه باید رودو سرود و سرخ نبید

در نشاط و در لهو باز باید کرد
که این دو بندگران را به دست اوست کلید

به کام خویش رسد از دل من آن بت روی
چنانکه زو دل غمگین من به کام رسید
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۱۱ - نیز او راست
بوسه ای از دوست ببردم به نرد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد

سرخی رخساره آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد

گاه بخایید همی پشت دست
گاه بر آورد همی آه سرد

گفتم جان پدر این خشم چیست
از پی یک بوسه که بردم به نرد

گفت من از نرد ننالم همی
نرد به یک سو نه و اندر نورد

گفتم گر خشم تو از نرد نیست
بوسه بده گرد بهانه مگرد

گفت که فردا دهمت من سه بوس
فرخی امید به از پیشخورد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۱۲ - همو راست
سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند
رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند

همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه عاشق
منم آن کسی که بیداری من به خواب ماند

زفراق روی و موی تو زدیده خون چکانم
عجبست سخت خونی که به روشن آب ماند

سر زلف را متابان سر زلف را چه تابی
که در آن دو زلف ناتافتگی به تاب ماند

تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت
رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 23 از 27:  « پیشین  1  ...  22  23  24  25  26  27  پسین » 
شعر و ادبیات

Farrokhi Sistani | فرخی سیستانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA