انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 22:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  19  20  21  22  پسین »

Ubayd Zakani |عبید زاكانی


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۹

ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت

ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت

دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت

کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت

ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت

عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت

ز سر عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشگ جمله در افواه مردمان انداخت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۰

مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست
خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست

وفا ز عهد تو میجست دوش خاطر من
جواب داد که خود این متاع با ما نیست

بسی بگفتمت ایدوست هست رای منت
دهان ز شرم فرو بسته‌ای همانا نیست

هزار بوسه ز لب وعده کرده‌ای و یکی
نمیدهی و مرا زهرهٔ تقاضا نیست

چو دور دور رخ تست خاطری دریاب
که کار بوالعجبیهای چرخ پیدا نیست

ز میهمان خیالت چو شرمسارم از آنک
جز آب چشم و کباب جگر مهیا نیست

به طعنه گفتی کز ما دریغ داری جان
مگر مگوی خدا را عبید از آنها نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱

دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست
دگر غریبیم از کوی یار ممکن نیست

مرا از آن لب شیرین و زلف عارض تو
شکیب و طاقت و صبر و قرار ممکن نیست

دلا بکوش مگر دامنش به دست آری
که وصل بی‌طلب و انتظار ممکن نیست

من اینکه عشق نورزم مرا به سر نرود
من اینکه می نخورم در بهار ممکن نیست

در آن دیار که مائیم حالیا آنجا
مسافران صبا را گذار ممکن نیست

عبید هم غزلی گاه گاه اگر بتوان
بگو که خوشتر از این یادگار ممکن نیست
من هم خدایی دارم
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۲

جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست
بیشم مجال صبر و سر انتظار نیست

دیوانه این چنین که منم در بلای عشق
دل عاقبت نخواهد و عقلم به کار نیست

گر خواندنت مراد و گر راندن آرزوست
آن کن که رای تست مرا اختیار نیست

ما را همین بسست که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست

ای دل همیشه عاشق و همواره مست باش
کان کس که مست عشق نشد هوشیار نیست

با عشق همنشین شو و از عقل برشکن
کو را به پیش اهل نظر اعتبار نیست

هر قوم را طریقتی و راهی و قبله‌ایست
پیش عبید قبله بجز کوی یار نیست
من عاشق سینه بزرگم
     
  ویرایش شده توسط: Hossein27   

 
غزل شمارهٔ ۲۳

حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
وز روزگار بهره بجز از ملال نیست

نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر
کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست

چون منصب بزرگی و چون جاه و ملک و مال
بی وصمت تزلزل و عیب و زوال نیست

خوش خاطری که منصب و جاه آرزو نکرد
خرم دلی که در طلب ملک و مال نیست

از خوان ممسکان مطلب توشهٔ حیات
کان لقمه پیش اهل طریقت حلال نیست

در وضع روزگار نظر کن به چشم عقل
احوال کس مپرس که جای سؤال نیست

چون زلف تابدادهٔ خوبان در این دیار
هرجا که سرکشی است بجز پایمال نیست

در موج فتنه‌ای که خلایق فتاده‌اند
فریاد رس بجز کرم ذوالجلال نیست

از غم چنان برست دل ما که بعد از این
در وی به هیچ وجه طرب را مجال نیست

جانم فدای خاطر صاحب دلی که گفت:
«شیراز جای مردم صاحب کمال نیست»

درویشی و غریبی و زحمت ز حد گذشت
زین بیش ای عبید مرا احتمال نیست
من عاشق سینه بزرگم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۴

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت

در کوی عشق بی سر و پائی نشان نداد
کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت

عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت
کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت

شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند
کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت
من هم خدایی دارم
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۵

در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست
ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست

در خلوتی که باده و ساقی و شاهد است
حاجت به چنگ و بربط و نای و رباب نیست

خوش کن به باده وقت حریفان که پیش ما
عمری که خوش نمیگذرد در حساب نیست

اینک شراب اگر هوست میکند وضو
در آفتابه کن که در این خانه آب نیست

ما را که ملک فقر و قناعت مسلم است
حاجت به جود خسرو مالک رقاب نیست

همچون عبید خانهٔ هستی خراب کن
زیرا که جای گنج بجز در خراب نیست
من عاشق سینه بزرگم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶

دلی که بستهٔ زنجیر زلف یاری نیست
به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست

سری که نیست در او کارگاه سودائی
به کارخانهٔ عیشش سری و کاری نیست

ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب
که پیش زنده دلان عقل در شماری نیست

ملامت من مسکین مکن که در ره عشق
به دست عاشق بیچاره اختیاری نیست

دگر مگوی که هر بحر را کناری هست
از آنکه بجز غم عشق را کناری نیست

ز شوق زلف بتان بیقرار و سرگردان
منم که مثل من آشفته روزگاری نیست

اگر ز مستی و رندی عبید را عاریست
مرا از این دو صفت هیچ عیب و عاری نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۷

بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست
بیش از این قوت سرپنجهٔ هجرانم نیست

کرده‌ام عزم سفر بو که میسر گردد
میکنم فکر و جز این چاره و درمانم نیست

روی در کعبهٔ جان کرده به سر می‌پویم
غمی از بادیه و خار مغیلانم نیست

سیل گو راه در او بند به خوناب سرشک
غرق طوفان شده اندیشهٔ بارانم نیست

سر اگر میرود از دست بهل تا برود
سر سودای سر بی سر و سامانم نیست

حسرت دیدن یاران جگرم سوخت عبید
بیش از این طاقت نادیدن یارانم نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸

سر نخوانیم که سودا زدهٔ موئی نیست
آدمی نیست که مجنون پری‌روئی نیست

هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست

قبله‌ام روی بتانست و وطن کوی مغان
به از این قبله‌ام و خوشتر از این کوئی نیست

کس مرا از دل سرگشته نشانی ندهد
عجب از معتکف گوشهٔ ابروئی نیست

میتوان دامن وصلت به کف آورد ولی
ای دریغا که مرا قوت بازوئی نیست

هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست

سر موئی نتوان یافت بر اعضای عبید
که در او ناوکی از غمزهٔ جادوئی نیست
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 22:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  19  20  21  22  پسین » 
شعر و ادبیات

Ubayd Zakani |عبید زاكانی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA