ارسالها: 3607
#111
Posted: 21 Jun 2017 21:40
javan: درد کنه
همیشه عشق یعنی ابر
غروب و غربت بارون
تو در من جوشش شعری
ستار
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 1264
#112
Posted: 22 Jun 2017 06:11
aliazad77: شعری
یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم ...
توی بهت جاده ها هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم
زنده یاد ناصر عبداللهی
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 3607
#113
Posted: 22 Jun 2017 09:08
nnasrin: میذارم
من خسته ام منو ببر
ببین شکسته بال من
دلم تنگه منو ببر
ای مرغک خیال من
منو ببر منو ببر
شکیلاخانوم
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 24568
#114
Posted: 22 Jun 2017 11:26
aliazad77: ببر
رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته،
کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته.
حبیب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3607
#115
Posted: 22 Jun 2017 12:06
andishmand: بسته.
هـمـه آهـم همه دردم مـثـل طـوفـان پر گردم
باد مـسـتم کـه تـو صـحـرا مي پيچم دور تو مي گردم
گل سـنگم گل سنگم چي بـگم از دل تـنـگم
مثل آفتاب اگـه بـر من نتابي سردم و بيرنگم
ستار .. هایده ..و..
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3119
#116
Posted: 25 Jun 2017 18:09
aliazad77: بيرنگم
من بمونم یا برم تو چجوری راحتی
قلب من وصله الان به یه بمب ساعتی
احسان خواجه امیری
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3607
#117
Posted: 25 Jun 2017 18:13
javan: بمب ساعتی
یا علی یا علی تو مولایی
یا علی یاریم کن تو زندگی
نوش آفرین
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3119
#118
Posted: 25 Jun 2017 18:17
aliazad77: زندگی
یادت رفته گفتم بمونی پیشم
من تو زندگیم هر چی که بگی همون میشم
چشات میگن دنبال اون روزا نگرد
بعضی موقع ها غیر ممکنه قصه ها رو از نو شروع کرد
رضا شیری
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3607
#119
Posted: 25 Jun 2017 18:30
javan: شروع کرد
دیوونه شهر شما عاشقه تازگیها گریه رو زود سر میده
طفل دلش رو خیلی خیلی راحت به دست یاران ستمگر میده
سوختنو دوست دارم ..چشم به در دوختنو دوست دارم
نسرین
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود