ارسالها: 549
#151
Posted: 24 Sep 2011 14:42
دیدمت، خودت بودی،
دست در دست هم
چیزی نمی گویم
بگذار او نیز مثل من از آغوش و بوسه های تو آرامش بگیرد
آرامشی گذرا که تو بعدها تبدیل به آشوبش خواهی کرد
آمده بودم نگاهت کنم، همــیـن برای منِ آشوب زده کافی ست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#152
Posted: 24 Sep 2011 14:43
حرفهایم را جدی نگیر
اینها کلمه نیستند
تنها استفراغ یک مشت احساسند
احساسات ِ فاسد ِ یک دل و روده ی پیچ خورده
تو فقط تازیانه ات را در هوا بچرخان
تنم بدجور هوس کبود شدن کرده.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#153
Posted: 24 Sep 2011 14:43
بگذار بشکافم خودم را امشب
پرده ها که پاره شوند
تو تازه می فهمی
معشوقه ات
تمام این سالها
فقط نام یک هرزه را یدک می کشید
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#154
Posted: 25 Sep 2011 19:09
این زن هرزه نیست. خودم را میگویم، زن امروز را میگویم. این زن شاید جرمش این است كه هنوز بند اساطیر آدم وحوا و آن درخت ممنوعه خیالی، دست و پایش را بسته است. این زن چند ثانیه بعد از آدم آفریده شده و همین چند ثانیه دیر آمدن و همین تفاوت بین جنس گل این و خاك آن، و همین بلندی گیسوان و ظرافت اندام، باعث این همه تبعیض شده است. و تاریخ را ببینیم كه چگونه بر این بندها افزوده و به آنها پیچ و تاب داده، و زن امروز را ببینیم كه چگونه در افزونی این بندها كه سرنخشان به كتاب و داستان و تخیل میرسد دست و پا میزند. كجاست حس شاعرانهتان آی آدمها! كه گریزی بزنید از این تن خاكی به آن روح افلاكی. كه گریزی بزنید به قبل از درخت ممنوعه. به آنجا كه روحهایمان بیهیچ هراسی با هم میرقصیدند. زن نبودیم، مرد نبودیم. فاصلهای نداشتیم كه هنوز هم نداریم و این فاصلهها را، این نابرابریها را، نیازهای نازل غریزی ساختهاند و بس! نیاز به بالا رفتن و گرفتن از میلههای نردبان برای عدهای ،نیاز به تكیه دادن نیاز به معروف شدن نیاز به آسایش و راحتی تنها برای عدهای. این فاصلهها، این قالبها و این كلیشهها از او یك زن ساخته. زنی كه انسان است، وجدان هم دارد، قلب هم دارد، جان هم دارد، شعور و احساس هم دارد، بچه هم دارد، خانه هم دارد و حق هم دارد. و تاریخ را ببینیم كه بیاساس و در یك چارچوب از پیش تعیینشده، چگونه یوغ اسارت و حقارت را بر گردن او افكنده است. و امروز این زنی كه روسریاش چند سالی است گلمنگولی شده و از فرق سرش حركت میكند، این زنی كه رژ لبش را غلیظتر از سابق و خط چشمش را نمایانتر از پیش میكشد، این زنی كه از او فقط هایلایت زیتونی موهایش به چشم میآید و فقط رنگ نارنجی كیفش توی ذوق میزند، این زنی كه پاشنه مستطیلی كفشهایش دارد روی فكر و ذهن برخی راه میرود، هرزه نیست. در چشمهایش اگر خوب ببینی برق محبت میدرخشد، اگرچه بیقراریها و دلواپسیها و تقلاهایش برای دوباره یاد گرفتن و دوباره شعر خواندن و دوباره آواز خواندن و نقاشی كردن و اندیشیدن و نوشتن و بودن و شدن در بیشتر مواقع نادیده گرفته شده است. سایهای كه آنقدر روی دیوارهای پوسیده و كهنه مانده و تاریكی كشیده حالا دارد جان میگیرد و میرود و طغیان میكند. میخواهد همچون پیچك رشد كند، ریشه بدواند و بزرگ شود. او میخواهد یاد بگیرد كه دیگر در هیچ مسابقهای كه بر اساس جهل ابتدایی و بدوی انسانها شكل میگیرد و تنها یك بازیگر و یك تماشاگر و یك برنده دارد شركت نكند. او میخواهد وقتی پای دار قالی نشسته، خودش طراح نقشی باشد كه دارد میزند. او میخواهد سر كلاس درس بنشیند. او میخواهد بلد باشد مقاله بنویسد، بلد باشد سخنرانی كند. او میخواهد تیغ جراحی در دستهایش نلرزد. او میخواهد یاد بگیرد كه به جای اشك میشود روی خیلی چیزهای دیگر هم حساب كرد. او میخواهد یاد بگیرد كه در ازدحام سنگین نگاهها و حرفها راه برود و زمین نخورد. او میخواهد نمایانتر از پیش و از ورای كیف نارنجی و رژ كبود و روسری گل منگولیاش دیده شود؛ با تمام خودش دیده شود. او میخواهد بخواند، ببیند، بشنود. او میخواهد خوانده شود، دیده شود، شنیده شود. او میداند كه سلطه زن بر مرد همانقدر مفتضح است كه سلطه مرد بر زن و باید از ظهور فاجعهای دیگر جلوگیری كند. او میخواهد و میتواند اما آیا تاریخها و داستانها و قانونها و قضاوتها میخواهند و می گذارند ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ویرایش شده توسط: sozan_panter
ارسالها: 549
#155
Posted: 25 Sep 2011 19:10
هرزگی در شکل های مختلفی وجود داره اما زن هرزه یا مرد هرزه، اولین چیزهایست که با شنیدن کلمه ی "هرزه" به ذهن می آید! چرا؟ کردار هرزه و پندار هرزه، گفتار هرزه اساس هر نوع هرزگی ست.
همین ٣ مورد اساس همه هرزگی هاست. اساس رفتار هرزه و انسان هرزه و کتاب هرزه،شاید هم وبلاگ هرزه! و دل هرزه، دل هرزه، دل هرزه که چه فراوان شده و چه بسیار این روزها که امشب عاشقند و صبح فردا فارغ..
همه ی ا ین ها هست اما؛ ..
همین آدم ها که همسایه هم یا هم ولایتی، همکار یا همکلاسی، معلم کلاس چندم فلانی یا بقالی سر کوچه، استاد فلان دانشگاه و یا ... چرخه می چرخه و تو این همه هرزه، شاید یکی من باشم و خودم خبر نداشته باشم. یا شاید خود تو! بهت برنخوره تند نرو به حرفم فکر کن.
چند بار پشت سر کسی حرف زدی یا کسی پیش تو از کسی بد گفته و شنیدی و کیف کردی و اعتراض هم نکردی؟ چند بار در مقابل تهمت ناروایی که به کسی زده شده سکوت کردی؟ چند بار با به مسخره گرفتن کسی بساط تفریح فراهم کردی برای خودت و اطرافیانت؟ یا کسی این کارو کرده و چیزی نگفتی؟! ..
هرزگی این روزها به شکل سونامی وحشتناکی در حال پیشروی در جامعه کنونی ما ایرانیان است، بکوشید که این حمله در شما رسوب نکند و نیکی وجود شما را به تاراج نبرد ...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#156
Posted: 25 Sep 2011 19:11
درصد فاحشه هاي تهراني از شوهرشان براي تن فروشي اجازه مي گيرند
باورش دشوار است اما حقيقت دارد. حقيقت دارد اين خبر كه خبر نيست زهر كشنده است.
وقتي در وزارت كشور، حسين علي زاهدي پور كارشناس ارشد جامعه شناسي و عضو كارگروه زنان و دختران آسيب ديده و در معرض آسيب در همايش اسلام و آسيب هاي اجتماعي مي گفت 11 درصد فاحشه هاي تهران با اجازه همسرانشان تن فروشي مي كنند، مصيبت بود كه گلو ي حضار را گرفته بود و خفه شان مي كرد.
وقتي از زبان سيدكاظم رسول زاده طباطبايي مدير گروه روانشناسي دانشگاه تربيت مدرس و رئيس كارگروه زنان و دختران آسيب ديده و در معرض آسيب مي شنيدم سن فاحشگي از 30 سال در دهه 60 و 70 به 15 سال رسيده دلم مي خواست يكي بخواباند توي گوشم و بگويد بلند شو فلاني كابوس ديده اي، صدقه بده دفع بلا بشه.
خدايا چه مي شنوم از زبان اين دو نفر؟ خبرش را آفتاب هم داده است. سرمايه هم همينطور. ( تا پيش از اين دو رسانه رسمي جرات نوشتنش را نداشتم )خدا كند دولت اين بار را بجاي لا پوشاني فاجعه به تحليل علل آن بپردازد. خدا كند داستان پاليزدار براي اين دو پيش نيايد. فقط اين دو نفر نبودند.
رسول روشن استاد دانشگاه شاهد و كارشناس خانواده و مسائل جنسي به عنوان عضو ديگري از اين كارگروه مي گفت: « تحقيقات نشان دادهاست كه بعضي از اين افراد به خاطر انتقام و انتقام جويي و تنفر از خانواده و جامعه وارد اين حيطه ميشوند. در حالي كه اگر كودك ياد بگيرد كه ديگري را دوست داشته باشد و احساس امنيت نسبت به دنياي پيرامونش داشته باشد، چنين حالتي در او به وجود نمي آيد ». خدايا كجا دارد مي رود اين جامعه عصيان زده ؟ كجا مي رويم؟ كجا مي رويم؟ كجا؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#157
Posted: 25 Sep 2011 19:12
ما هرگز برای بلهوسی های خود پول کم نداریم....
فقط سر قیمت چیزهای مفید و لازم چانه می زنیم!
برای یک دختر رقاص سکه های طلا می ریزیم......
برای یک شب خوش گذرانی و مستی مقدار زیادی هزینه میکنیم .....
اما با کارگری که خانواده گرسنه اش به انتظار پرداخت یک صورت حساب است بحث می کنیم......
با راننده ی تاکسی سر پول مشاجره میکنیم .....
هر قدر هم که ما برای لذات خودپسندی پول بدهیم، باز هرگز در نظر ما چندان گران نیست !!
اماجایی که بایدبا رغبت پول خرج کنیم ،درگیر این گرانی ها می شویم!!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#158
Posted: 25 Sep 2011 19:12
اگر به خانه من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را... بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بیواسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم... بدوزمش به سق
اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود،
میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ باید واقعبین بود !
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
ترا به خدا... اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر... تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم... و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#159
Posted: 25 Sep 2011 19:13
عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم، مثل قلب کسی نیست
تو به تصویری چه کودکانه دلباخته ای
منو اونجوری که در باور خود ساخته ای
تو به نقشی که چه دور از من
عکس ماه توی آب روشن
تو یه رویایی مثل بیداری
تو میخواهی که ماه رو از برکه بیای برداری
عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم، مثل قلب کسی نیست
من پر از احساسم تو پر از احساسی
وای اگر قلب منو نشناسی
بیا و عشق و احساس منو دوباره بشناس
بیا و عشق و احساس منو دوباره بشناس
من نه عمری پشت شیشه چون عروسک بودم
نه که خفته بین پنبه ها و پولک بودم
من اگر سردار عشقم یا که پاک باخته ام
سرنوشتم رو با دستهای خودم ساخته ام
غصه ها گذشته بر من تا بدونم کیستم
سرگذشتم هر چه بوده من پشیمون نیستم
یه زمان عاشق و گاهی توی آغوش هوس
هر چه بوده همه انتخاب من بوده و بس
عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم، مثل قلب کسی نیست
من پر از احساسم تو پر از احساسی
وای اگر قلب منو نشناسی
بیا و عشق و احساس منو دوباره بشناس
بیا و عشق و احساس منو دوباره بشناس
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#160
Posted: 25 Sep 2011 19:13
من یک زنم .
هر چقدر هم که ادای محکم بودن را دربیاورم ،
هر چقدر هم که ادای مستقل بودن ،
اینکه " ممنون ! خودم از پسش برمی آیم . "
باز هم ته تهش
به آن سینه پهن مردانه ات نیاز دارم ؛
به دست هایت حتی .
نمی دانی چه لذتی دارد وقتی تو از خیابان ردم می کنی
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد