ارسالها: 549
#161
Posted: 25 Sep 2011 19:14
آن یکی میرفت بر ماشین سوار
خانمی را تور زد در رهگذار
نرخ طی کردند و با هم ساخته
حرفشان در راه، گل انداخته
گفت دختر: کار من این کار نیست
علتش البته جز اجبار نیست
نامزدی دارم ز نسل مؤمنین
با تعصب، اهل سنّت، اهل دین
من که سالِ پیش یاری داشتم
پس بکارت را محل نگذاشتم
چون نمانده مهلتی تا روز عقد
چون ندارم وجه لازم، پول نقد
آمدم اینجا که هرجوری که هست
خرج دوخت و دوز را آرم به دست
نیست گرچه باکره، خود شوهرم
زین گمان شادست که: من دخترم!
پس ندارم چاره غیر از دوختن
ورنه میباید که عمری سوختن!
تن فروشی میکنم با قلب صاف
تا که باشم باکره شام زفاف!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#162
Posted: 25 Sep 2011 19:14
ما همه با زندگی معامله می کنیم!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم
اگر نبخشی ،نمی بخشم.
خیانت کنی ،خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ،دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم!!
بدون تجربه ی زندگی بالاتر وآرمانی تر
این را بدانیم که با خوب،خوب بودن هنر نیست!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#163
Posted: 25 Sep 2011 19:16
می چرخم می افتم می چرخم و می چرخم و می افتم
آخ که چقدر حسودی می کنم
به زنی،که هر شب روبروی تو
برای تو
طنازانه، روی دیوار، می رقصد
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#164
Posted: 25 Sep 2011 19:19
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#165
Posted: 25 Sep 2011 19:22
او یک کار می کند
و تو نمی دانی که چه کار ها که نکرده ای
او در انزوای خود می گرید
و تو به کداممان می خندی نمی دانم
او هنوز انسان هست
و من نمی دانم که چه موجودی هستی
او برای زنده ماندش مجبور است
و تو برای سرگرمی ات می خواهی
او احساس دارد
و من نمیدانم وجدانی هم داری؟
خوشا به حال او که تنش حراج است
و افسوس که تو قلبت و مغزت
و وای به حال ما که او را فاحشه می نامیم و تو را عاشق و روشنفکر!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#166
Posted: 25 Sep 2011 19:26
گاهی دلت از زنانگیت می گیرد
میخواهی كودك باشی
دختر بچه ای كه به هر بهانه ای
به آغوشی پناه می برد
و آسوده اشك می ریخت
زن كه باشی بــایـد
بغض های زیادی را
بی صـدا دفن كنی !
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#167
Posted: 25 Sep 2011 19:31
دنيا ھرزه است.
تو را كنار کسي مي خواباند كه دوستش نداري!
بوسه ھاي اتفاقي را با خاطره ھا مي دھي
و ھميشه چشم ھايت بسته است!
اين آخر مصيبت نيست
قلب
قلب كوچك ساكتت ھمين قلب
لعنتي، ارضا نمي شود
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#168
Posted: 25 Sep 2011 19:37
سهم من اززندگی هیچ بود
دل به هرکس خوش نمودم پوچ بود
رنج غربت برتن خسته نشست
دردتنهایی،شیشه عمرم راشکست
روزگارم برخلاف ارزوهایم گذشت
یک شبی عاشق شدم
سالهاپشیمانی گذشت .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#169
Posted: 25 Sep 2011 19:40
همه جا پر شده که
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
من می گم حق دارن
چون دوست داشتن های ما بودار است
بوی سو استفاده
بوی خیانت
بوی دروغ می دهد.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#170
Posted: 25 Sep 2011 19:42
هوا بارانی است و فصل پاییز..... گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار..... شده از داغ تابستانه سر ریز
هوای مدرسه بوی الفبا.....صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز..... و شادیها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی های ما بود ..... فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم ..... پر است از لحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو ..... من و گلهای پژمرده سرمیز
هوا پاییزی و بارانی ام من ..... درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم ..... تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی چه رویای عبوری ..... چه جستن ها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سر انگشت به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزو ها را فنا کرد دو دست دوستیمان را جدا کرد
تو جام شوکران را سر کشیدی به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند به سوز سینه های مانده در بند
دلم صد پاره شد بر خاک افتاد به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو ـ بگو آنچا که رفتی شاد هستی؟
در آن سوی حیات آزاد هستی؟
هوای نوجوانی خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن در سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست ؟
تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست ؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی نشان هست ؟
صدای زجه های مادران هست؟
بخوان همدرد من هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد