ارسالها: 549
#211
Posted: 29 Sep 2011 14:45
محکم اما سُستم
بالا اما پایینم
انگار که زیاد اما کمم
بلند اما کوتاهم
سخت اما آسانم
حس می کنم غنی اما فقیرم
قانع اما حریصم
انگار که سپید اما سیاهم
حس می کنم که دوست اما دشمنم
گرم اما سردم
شریک اما تنهایم
انگار در مقصد اما در راهم
حس می کنم پُرم از حرف اما خالی ام من
من، نو اما کهنه ام
زنده اما
مرده ام
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#212
Posted: 29 Sep 2011 14:46
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#213
Posted: 29 Sep 2011 14:47
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...
فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#214
Posted: 29 Sep 2011 14:47
من اشتباه کردم !
به خیالم بوسه هایت ، تعهد هستند
آغوشت ، سر پناه
هدیه هایت ، قول وقرار
من اشتباه کردم !
... ... ... هر چه بودی، عادت بودی
نه فقط با من
با همه این طور بودی
من اشتباه کردم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#215
Posted: 29 Sep 2011 15:33
گيسهاي تو
بُريده بُريده ميبَرند
آبروي نداشتهام را!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#216
Posted: 29 Sep 2011 15:36
شراب خواستم
گفت : " ممنوع است "
آغوش خواستم
گفت : " ممنوع است"
بوسه خواستم
گفت : " ممنوع است "
نگاه خواستم
گفت: " ممنوع است "
نفس خواستم
گفت : " ممنوع است "
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،
با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ،
سنگ سرد مزارم را
و
چه ناسزاوار
عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،
نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد .
تمام تمنای من اما
سر برآوردن از این گور است
تا بگویم هنوز بیدارم
سر از این عشق بر نمی دارم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#217
Posted: 29 Sep 2011 15:40
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#218
Posted: 29 Sep 2011 15:40
لعنت به عشق ...
وقتی که مثل یک ویروس همه ی سلول هاتو درگیر میکنه و با سرعت نور جسم و روحتو به تملک خودش درمیاره
اونوقته که به خودت میای و میبینی کل توانتو گرفته بدون اینکه خواسته باشیش یا برای اومدنش برنامه ریزی کرده باشی
بعدم که خوب محتاجش شدی و تو رگ و ریشت رسوخ کرد
تصمیم میگیره تحریمت کنه ....
بدترین مرحله ای که تو زندگیت باهاش مواجه خواهی شد !
اعتیاد به نوعی حس که هر چه بیشتر بکشی ، بخوری یا تزریق کنی ؛ بیشتر نیازمندش میشی ....
نه ... نترس ....
عشق ، باشکوه ترین نوع مرگ تدریجیه که تا به حال کشف شده ...
پس عاشق شو
و با درد بی درمونش بساز
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#219
Posted: 29 Sep 2011 20:58
خودت باش
آن خودی که... وحشیست
که دلش...!
به حال کسی نمیسوزد
که لذت را
نه جرعهجرعه
که با ولع
سر میکشد
نقاب چارهی کار نیست
خودت باش...!!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#220
Posted: 29 Sep 2011 21:05
رقاص که باشی
دیگـر آهنگ خاص مَعنی نــدارد
بـا هـر آهنگی بـاید بـرقـصـی
و این روزهـا
چه بـَد آهنگهایی روزگـار میــزَنـَد
و من هـــر روز برایش
میرَقـصَم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد