ارسالها: 549
#261
Posted: 29 Sep 2011 21:44
دغدغه ي من اين است که !!ين روزها در سرزميني زندگي مي کينم که در ان نيمي از
دختران هرزه شده اند !! ونيمي از پسران هرزه پرست.
من امروز ايستاده ام !! و براي ايستادنم !! هزاران بار افتاده ام
چه كسي ميگويد كه گراني اينجاست؟ دوره ارزاني است !! شرافت ارزان !! تن عريان ارزان !! و دروغ از همه چيز ارزانتر
تن مرد و نامرد يکيست ، روزگار بايد... بگذرد , تا بدانيم (( مرد )) کيست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#262
Posted: 29 Sep 2011 21:45
ملت خوشحالیهایش نسبت به گذشته و نسبت به مردم دیگر کشورها، آنقدر بیشتر شده که حد و اندازه ندارد مثلا:
از پول خودمان به ما یارانه میدهد ممنون و خرسند می شویم !
وارد اتوبوس میشویم و جا گیرمان میآید که بنشینیم خوشحال میشویم !
در صف شلوغ نانوایی هستیم و بالاخره نان گیرمان میآید، خوشحال میشویم !
به فیلترشکن جدیدی دست پیدا میکنیم و خوشحال میشویم !
هواپیمایمان سالم به زمین میرسد و می بینیم سقوط نکرده خوشحال میشویم !
گشت بازرسی در نیمه شب نگهمون میدارد و نمیفهمد که مشروب خوردهایم و خوشحال میشویم !!!
الان همه خوشحالن اینجـــا !نه؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#263
Posted: 29 Sep 2011 21:46
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#264
Posted: 29 Sep 2011 21:46
امــشب بــه میــهمانی تــو می آیــم ،
نــه چشــمان فریــبنده ات
و نــه لبــان تبــدارت را میــخــواهــم ؛
مــرا آغــوشــی بــه وســعت دســتانت کافــی ســت ...
دلــم گــرفــته ...
غــم هــایم را بــغل کــن
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#265
Posted: 29 Sep 2011 21:47
سالهاست
در کنار جاده های سختی
از شکوفه های بی شمار خنده های من
قسمتی به هر کسی رسیده است
پس چرا
هیچ کس شریک گریه های من نمی شود؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#266
Posted: 29 Sep 2011 21:47
امروز هم کسی اگر صدايم کرد
بگو خانه نيست
بگو رفته است شمال
میخواهم به جنوب بينديشم
میخواهم به آن پرندهی خيس،
به آن پرندهی خسته ...
به خودم بينديشم ...!
گاهی اوقات مجبورم حقيقتی را پس گريههای بیوقفهام پنهان کنم
همين خوب است ...
همين خوب است!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#267
Posted: 29 Sep 2011 21:48
خدایا...
دهانم را بو کن...!
ببین...
بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم به تنهایی بودن چقدر سخت است ...؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#268
Posted: 29 Sep 2011 21:49
دستان من و تو دور از هم و باهم
خواهند نوشت
در این لحظه های دیر پا
قصه شب ها و تنهائی دل ها را
قصه چشم ها و نگاه های انتظار را
قصه غم ها و اشک های سوزان را
قصه رازها و نیاز های بی پایان را
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#269
Posted: 29 Sep 2011 21:50
من خواب دیده ام که کسی میآید
کسی که مثل هیچکس نیست،
من پله های یشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام .
کسی میآید
کسی میآید
کسی که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در
صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت ...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#270
Posted: 29 Sep 2011 21:54
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری دل بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد