ارسالها: 549
#351
Posted: 6 Oct 2011 09:44
عجایب زندگی ما...
ما مردمانی هستیم که به راحتی به هم دروغ میگیم ،ولی بزرگترین معیارمون برای شروع دوستی صداقته!
ما مردمانی هستیم که به هم خیانت میکنیم ،ولی اولین خواستمون از طرفمون وفاداریه!
ما مردمانی هستیم که خودمون از حجاب بدمون میاد، ولی اگه برادرمون خواست یه دختر شیک بگیره میگیم دختره خرابه!
مردان ما برای دوستی ، دختر آزاد و همه کاره دوست دارن، ولی برا ازدواج دختر نجیب و خوانواده دار! نمیدونه که همون آرادها هم با همین مردها ازدواج میکنن !!
ما مردمانی هستیم که اگه تو خونه یه دختر و یه پسر دم بخت داشته باشیم به پسرمون میگیم یه دختر پیدا کن که 14 تا سکه مهر بخواد ،به دخترمون میگیم از اول بش بگو کمتر از 100.. تا سکه نمیشه ها !!
ما مردمانی هستیم که پشت تمدن 2500 سالمون قایم میشیم که سعی نکنیم کمی خودمون رو تغییر بدیم !
ما همیشه مردمو دسته بندی میکنیم (فقیر، پولدار _ دختر ،پسر_ بیسواد، تحصیلکرده. خوب ،بد....) ولی یادمون میره که اول همه انسانیم و این از مهمتره
ما ساعتها برای کلاه گذاشتن سر هم نقشه میکشیم، ولی یادمون میره که از هر دست بدیم از همون دستم هم پس میگیریم !
ما همیشه خودمون رو از همه زرنگتر میدونیم، ولی یادمون میره که انسان وقتی فکر میکنه از بقیه زرنگتره ،احمقترین انسانه !
ما فکر میکنیم اگر این دفعه کسی رو گول زدیم و کارمون راه افتاد آخرین باره ، یادمون میره که دفعه ی بعد هم به همون آدم کارمون گیر میکنه !
ما به دخترمون یاد میدیم که راه پولدار شدن پیدا کردن مرد پولداره و به پسرمون یاد میدیم تنها راه بدست آوردن هر زنی پوله !!
مرد ما فکر میکنه اگر برای کسی که دوستش داره هزینه کنه باخته ، فکر نمیکنه که هر چیز با ارزشی بها داره !
ما حاضر میشیم حتی زن دوم یه آدم پولدار بشیم ، ولی به خودمون نگیم که اون زن اولی هم همجنس خودمونه !
یک مرد بعد از ازدواج اول ، دنبال زنی دیگه هست ، ولی یادش رفته که اگر مرد بود ، همون اولی رو حفظ میکرد
مرد ما دوست شدن با زن متاهل رو زرنگی میدونه ، ولی یادش میره که زن خودش هم متاهله !!
شاید یادمون رفته که برای خوب بودن نیازی به هیچ دین و مذهب و کتابی نیست و خدا تو وجود هممون هست و حتی وقتی کثیفترین کارها رو هم میکنیم بازم دوسمون داره و راه درست رو نشونمون میده ولی بازم ما نمیبینیم !
ما میدونیم که سرنوشت هر ملتی بدست خودشه، ولی نمیدونیم که اگه میخواهیم سرنوشتمون عوض بشه ، باید اول از همه یاد بگیریم که باید خودمون عوض بشیم .....
و هرچی برای خودمون میخواهیم برای بقیه بخواهیم
که این مهمترین چیزه !!!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#352
Posted: 6 Oct 2011 12:48
تهران شهر هزار رنگ، هزار خم _ نویسنده: نامعلوم
به سمت ترمینال جنوب که میرویم و پیکانهای تاکسی زرد رنگ فراوان و دست فروش های بدون بهداشت! و دود و دم فراوانش را که می بینیم حس می کنیم همه جا سیاه و تاریک است.می خواهیم از آنجا فرار کنیم.کمی آنورتر مولوی و کوچه مرغی هایش و دست فروش های فلافلی اش و پرهای کفترها که روی ساندویچ سوسیس و تخم مرغ دست فروش دیگری می نشیند و افرادی که با ولع تمام زیر گرمای شدید آفتاب این ساندویچها را با نوشابه مشکی می خرند و می خورند.
تحرکی را می بینیم مثال زدنی در خیابان لاله زار و پستو های بازار که افرادی از برای به دست آوردن خرجی خانواده خود مجبورند تا بوق سگ کار کنند.سینماهایی قدیمی و باربرهایی که از جلو آنها تا بیخ سرشان بار بر روی چرخ یا موتور خود قرار داده اند گویا در حال رانندگی کامیونی بزرگ هستند.
کمی آنطرف تر نه گویا خیلی آنطرف تر که میرویم، شمال شهر را می گویم گویا به کشور دیگری قدم نهاده ایم...هوا هم آنجا است...شهر روشن تر است با پاساژهای چندین متری کنار خیابان ولیعصر از ونک تا تجریش!خانه هایی که هر کدام کم از کاخ نیاوران ندارند. رستوران هایی که مردانی کروات زده با لباس های شیک و آنچنانی غذایش را سرو می کنند و اینجا دیگر از بوی فضله مرغ و خروس خبری نیست.تاکسیها اینجا پژو یا سمند زرد هستند و نسبت به پایین شهر راننده ها اکثرن زن هستند.البته نه راننده تاکسیها رانندهی سانتافه و بی ام و و هیوندا کوپه و ... .گویا اینجای شهر مذهب هم رنگ دیگری دارد...
کودکی که در پایین شهر بر روی پشت بام خانه خود با کبوترانش بازی می کند اینجا اسم سگش آنی یا پاپی است... اینجا کودکان به همراه دوستانشان از طریق شبکه فیفا 2011 می زنند و آنجا دو عدد پاره آجر نشانه ی دو تیرک دروازه شان است.در کوچه هایی تنگ و تاریک که همواره نگرانند توپشان به داخل خانه همسایه شوت نشود. چرا که همسایه آنها را تهدید به پاره کردن توپشان کرده است و دیگر پولی برای خرید توپ تازه ندارند!
در آن بالای شهر دختری با دوست پسرش در کافی شاپی آنچنانی قرار می گذارد.دوست پسری که بعد از دور دور کردن در جردن و ایران زمین نصیبش شده است.دختر با پرادو و پسر با لکسوس!
در پایین شهر اما دختری به خاطر قرض پدرش به پیرمردی فروخته میشود و یا دختر یتیمی که از ترس آبرویش چادر به سر می کند و با اتوبوس به سمت پارک وی میرود و شبا هنگام.... چادر از سر خارج می کند و در دستشوئی پارک ملت یا ساعی جلوی آینه با پولی که دیشب به دست آورده است و برای خود روژ لب و خط چشم خریده است خود را آرایش می کند و به کنار خیابان می رود.که آیا اتومبیلی کنارش بایستد و بوق بزند و او سوار شود و خرج امشب خود را در آورد.
فاحشه هایی جنسی که به دلیل زورگویی برخی از فاحشه های مغزی به این امر دچار شده اند.درآمد امشبش صرف خرید ساندویچی از همان دست فروش کوچه مرغی ها می شود برای سیر کردن شکم مادر و خواهر و برادرش...و یا شاید هم از خانه بیرون زده است.برای همیشه از یک جای نکبت بار فرار کرده و از ترس فاحشگان مغزی اکنون در کنار شمشاد های بوستان گفتگو مشغول کشیدن شیشه است یا سیگار یا تزریق
این شهر را که زیر و رو می کنیم پِنت هوسی را در شمالی ترین قسمت آن میابیم که برای پسر فلان نماینده مجلس یا فلان وزیر کشور است.ماشینهایی در پارکینگ منزلشان پارک است که دیگر دغدغه بنزین ندارند.یا از کوپن سهمیه ای پدر که دیشب مجلس به آنها داده استفاده می کنند یا اگر این ماشین بنزین نداشت با آن یکی دور دور امشبشان محیا می شود.
و اما دانشجوی پسر که به دلایل خرافی از پیدا کردن خونه مجردی معذور است و مجبور می شود تا مدتی شب را تا صبح در پانسیون کنار هر ناکسی بخوابد تا مکانی مناسب برای خودش پیدا کند ولی در جای دیگر شهر به دلیل استفاده از سهمیه بسیج پدر و شهرت او و پولی که برای استادان خصوصی پسرش پرداخته است، حالا پسرش در بهترین دانشگاه درس می خواند و خانه ی مجردی او از 200 متر در ولنجک تجاوز می کند و دخترانی که در دانشگاه آزارای او را می بینند و حسرت سوار شدن بر آن را می خورند!!!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#353
Posted: 6 Oct 2011 12:50
او یک کار می کند
و تو نمی دانی که چه کار ها که نکرده ای
او در انزوای خود می گرید
و تو به کداممان می خندی نمی دانم
او هنوز انسان هست
و من نمی دانم که چه موجودی هستی
او برای زنده ماندش مجبور است
و تو برای سرگرمی ات می خواهی
او احساس دارد
و من نمیدانم وجدانی هم داری؟
خوشا به حال او که تنش حراج است
و افسوس که تو قلبت و مغزت
و وای به حال ما که او را فاحشه می نامیم و تو را عاشق و روشنفکر!!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#354
Posted: 6 Oct 2011 15:06
بکشید مرا که جز مرگ ، تاوانی نیست برای من ....!
بکشید مرا تا آیندگان بدانند ، سزای مادری که نتوانست کودک دلبندش را از چنگال پدری معتاد و مفسد در بیاورد، چیست !!
بکشید مرا که ، حق زندگی فرزندم را به دست فاحشه ی مغزی دادند که نام پدر بر خود نهاد و کودکم را ملعبه ی خماری هایش کرد تا جانش را گرفت ...!!
مرا هم به همراه دلبندم دفن کنید ، شاید در جایی دگر کنار من باشد و کسی شکنجه و آزارش ندهد ...!
شاید که در جهانی دیگر آسوده و خوشحال باشد ..... که هست !
و شاید به بدترین عقوبت گرفتار شود ، آنکه با فرزندم اینچنین کرد ......که می شود !
تا شایدمرگ قلب داغدار و شکسته ی مرا آرام کند..... که می کند!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#355
Posted: 6 Oct 2011 15:07
(( آهای؟ آزادی! _ نویسنده: نامعلوم ))
آهای آزادی!
اگر روزی به سرزمین من رسیدی، در قالب پیرمردی سیاه پوش با ریش سپید و عبای سیاه با لهجهای غریب و فرهنگی عرب و چشمهایی سرد و ترسناک نیا...
برایمان از مرگ نگو...
به گورستان نرو، گورستان پایان است، نباید آغاز باشد.
این بار توی دهان هیچ کس نزن، وعدهی توخالی نده، نفت را بر سر سفرهها نیار،
نان مان را بر سر سفرههایمان باقی بگذار.
از آب و برق مجانی نگو، از تلاش انسانی بگو، از سازندگی و آبادانی بگو...
از تعهد کور نگو، از تخصص و دانش و شور بگو...
آی آزادی!
اگر روزی به سرزمین من رسیدی، با شادی بیا. با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا، با مارش نظامی و جنگ نیا، با آواز و موسیقی و رنگ بیا...
با تفنگهای بزرگ در دست کودکان کوچک نیا، با گل و بوسه و کتاب بیا.
از تقوا و جنگ و شهادت نگو، از انسانیت و صلح و شهامت بگو.
برایمان از زندگی بگو، از پنجرههای باز بگو، دلهای ما را با نسیم آشتی بده، با دوستی و عشق آشنایمان کن.
به ما بیاموز که چگونه زندگی کنیم، چگونه مردن را به وقت خود خواهیم آموخت.
به ما شأن انسان بودن را بیاموز، به خدا "خود" خواهیم رسید.
آی آزادی!
اگر به سرزمین من رسیدی، بر قلبهای عاشق ما قدم بگذار، مهرت را در دلهای ما بیفکن تا آزادگی در درون ما بجوشد و تو را با هیچ چیز دیگری تاخت نزنیم.
با هر نفس یادمان بماند که تو از نفس عزیزتری!
بدانیم که آزادی یک نعمت نیست، یک مسولیت است. به ما بیاموز که داشتن و نگهداشتن تو سخت است!
ما را با خودت آشنا کن، ما از تو چیز زیادی نمیدانیم. ما فقط نامت را زمزمه کردهایم. ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم ماندهایم.
ای نادیدهترین!
اگر آمدی با نشانی بیا که تو را بشناسیم...
هان! آی آزادی!
اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا...
تا بر دروازههای این شهر تو را با شمشیر گردن نزنیم، تا در حافظهی کند تاریخ نگذاریم که تو را از ما بدزدند، تا تو را با بیبندوباری و هیچ بدل دیگری اشتباه نگیریم.
آخر میدانی؟
((بهای قدمهای تو بر این خاک خونهای خوبترین فرزندان این سرزمین بوده است)) بهای تو سنگینترین بهای دنیاست.
پس این بار با آگاهی بیا...
با آگاهی...
با آگاهی...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#356
Posted: 6 Oct 2011 15:09
چه کسی فاحشه گری می کند؟
آنکس که لباس و رخت از تن می کند یا آنکس که عنان از زبان می کند و روح از ایمان و دل از وجدان خالی می کند؟
فاحشگی جرم است وقتی در درون مغزت و روحت باشد.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#357
Posted: 6 Oct 2011 15:10
آرووم بگیر...
راحت باش
همچنان حدیث بگو و قرآن بخوان
سینه چاک بده و خدا خدا کن
تو موفق شدی ...
وقتی به زنی حامله تجاوز شد،
وقتی بطری جوابِ اعتراضِ برادرم شد،
وقتی تاریخِ ایرانِ آریایی را دزدیدی،
وقتی جگرِ مادرم سوخت،
وقتی پدرم از خجالت شب به خانه نیامد
از خدا بریدم!
سلامِ مرا به خدایت برسان و بگو:
خداحافظ من ارشاد شدم.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#358
Posted: 6 Oct 2011 15:11
با خدا خدا کردن!
هیچ پرنده ایی از قفس آزاد نمیگردد!
هیچ شکمی سیر نخواهد شد!
هیچ نامردی مرد نمیگردد و هیچ پهلوان مُرده ایی زنده نمیگردد
تاریخ تکرار نخواهد شد!
کوروش بیدار نخواهد گشت!
ایران نجیب نخواهد شد!
دست فاحشه های مغزی و آدم های کوچک و پست از این مملکت هرگز کوتاه نخواهد گشت!
خدای خود شوید و خود را دوباره خلق سازید
ایران را خدایی کنید تا بنده خویش را آباد سازید!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#359
Posted: 6 Oct 2011 15:15
من با هر آنچه در این دنیاست، همخوابهام.
من با غم ِ نان همخوابهام،
با بی وطنی همخوابهام،
با تفنگت، با سنگرت، با آوارگی ا ت، سالهاست همخوابهام.
با زخمهایت، با چرک ِ رختهایت، با آشپزخانه، همخوابهام.
من با قلم همخوابهام.
با رویاهایی که می نویسم، با کتاب ِ شعرم، دور از چشم ِ تو، همخوابهام.
با تو که دوستت ندارم، همخوابهام.
از من فاحشهتر نخواهی یافت
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#360
Posted: 6 Oct 2011 15:18
ما مردمان سر در گریبان
ساکت و بی ادعا و بی تحرک
مرده های متحرکی هستیم که فقط تماشا می کنیم
ولی یادمان باشد
امروز ما تماشا می کنیم
فردا نوبت آنهاست که ما را تماشا کنند
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد