ارسالها: 549
#361
Posted: 6 Oct 2011 15:20
نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن.
هر کی هر چی گفت، بگو :حق با شماست و خودت را خلاص کن.
آدمهایی که عقیدهات رو میپرسند، نظرت را نمیخواهند.!
میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی.
و اگر با نظرشان مخالف بودی ، یا اینقدر باهات بحث میکنن تا بگویی : تو درست میگی
یا باهات دشمن می شوند
بحث کردن با آدمها بیفایده است.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#362
Posted: 6 Oct 2011 15:24
ما همه با زندگی معامله می کنیم...
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم
اگر نبخشی ،نمی بخشم
خیانت کنی ،خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ،دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم
بدون تجربه ی زندگی بالاتر وآرمانی تر
این را بدانیم که با خوب،خوب بودن هنر نیست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#363
Posted: 6 Oct 2011 15:26
میدونی چيه؟؟
اشتباه از من بوده
هر بار که ضربه خوردم
کوتاه اومدم
با خودم گفتم :
گذشته ها ، گذشته
من ببخشم اون شرمنده میشه
نگذاشتم کینه ایی بشم
نفهمیدم که اینطوری
ضربه ی بعدی رو محکم تر خوردم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#364
Posted: 6 Oct 2011 15:28
آيا می دونید
خیلی وقتها گناه نکردن نتیجه ی فراهم نبودن موقعیت است
نه اینکه زاهد هستند و نمی خواهند گناه کنند
همیشه هم موقعیت برای خطا و گناه وجود ندارد
خیلی ها توهم تقوا برشان ندارد .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#365
Posted: 7 Oct 2011 09:59
چاره ی ازدواجهای تحمیلی
سنتی
سن پایین
عدم علاقه
مریض بودن
بچه دار نشدن
سرد مزاج بودن
بداخلاق بودن
مشکلات مالی
عدم تفاهم
مشکلات
جنسی
حل مشکل و در صورت لاینحل بودن
جدایی است
نه
خیــــانت !
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#366
Posted: 7 Oct 2011 10:02
من لعنت میفرستم به این جنس لعنتی
که شب و روز نگرانم میشوند
نه برای بودنم، برای دختر ماندنم !
لعنت که همیشه پشت پرده های بکارتی پنهانم
که بِکر بودن فکرم و نگاهم فراموش میشود
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#367
Posted: 7 Oct 2011 10:03
همیشه دير می فهميم ، خیلی دیر
که چیزی در حال تمام شدن است :
يک لحظه آفتاب در هوای سرد غنيمت می شود
خدا در مواقع سختيها تنها پناه می شود.
دیدن یک دوست و آشنا در تنهایی و غربت آرزو می شود
يک قطره نور در دريای تاريکی همه ی دنيا می شود
يک عزيز وقتی که از دست رفت همه کس و عزیز می شود
یک دوست وقتی از دست میرود ، خوبیهایش عیان میشود
پاييز وقتی که تمام شد ٬ به نظر قشنگ و قشنگ تر می شود
یک لحظه آزادی ،وقتی که دربند باشی غنیمت میشود
سلامتی وقتی که در بستر بیماری باشید آرزو میشود
یک لبخند ، وقتی که دلشکسته ایی .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#368
Posted: 7 Oct 2011 10:07
چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و یا شاید هر روز به جایی دیگر میرفتیم برای پنهان شدن
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند و یا علامتی در صورتمان نمی گذارند .
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
و باید دائماً بدنبال برداشتن علامتها می بودیم
و بسیار دلپذیرتر این است که وقتی به راحتی در مورد دیگران قضاوت میکنیم ،
آنها واژگون نمی شوند ،
وگرنه هیچکس روی پاهای خودش راه نمی رفت از قضاوتهای ما
خدای رحیم و ستار
تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#369
Posted: 7 Oct 2011 10:16
تفاوت "فاحشه" و "باکره" پرده ایست نازک
به ضخامت یک دنیا!
دنیایی که بعضی مردان
برای رسیدن به آن
از دریدن تمامی پرده های انسانیت ابایی ندارند!
و شگفتا
که این دنیا
توسط جامعه ای خلق میشود
که بکارت ذهنش را عقاید وحشیانه ي
همین مردان دریده است .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#370
Posted: 7 Oct 2011 10:20
دختر خسته به خانه برگشت
پولها را از کیفش در آورد و در صندوقچه ی پس اندازش گذاشت
تنها بود و دلشکسته و نا امید
سرش را روی بالش گذاشت ، اما به جای خواب قطرات اشک در چشمانش جاری بود کاش می توانست آن کابوسهای وحشتناک را از ذهنش بیرون کند
اگر آن کابوسها اتفاق نمی افتاد ، او الان در کنار مادر و خانواده اش بود.
اگر پدرش نمی مرد
اگر مادرش فقیر نبود
اگر برای خرج زندگی و سقفی درمانده نبودند
اگر آن مرد که با هزار حیله و زبان بازی مادر را راضی کرده بود به ازدواج ، انسان بود
اگر
اگر
و آن فاجعه....!
آن شبهای وحشتناک که هرگز نتوانسته بود به کسی بگوید چه شد و فقط چاره را در فرار دیده بود
آن شبها که شوهر مادرش دزدانه به اتاق او می آمد و با تهدید...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد