ارسالها: 549
#381
Posted: 8 Oct 2011 05:23
فاحشه گان فكري و روحي
بار فاحشه بودن را بر دوش نخواهم کشید
گر چه جسمم را بی هیچ ابایی بارها به جنون کشاندی !
گر چه شور عشقم را به تو بخشیدم !
گرچه درد زخمهایی را که در آن هماغوشی ها با درنده خویی بر جانم نشاندی ، فراموش نخواهم کرد !
اما نمی گذارم مرا فاحشه خطاب کنی ....!
زیرا معامله ایی در کار نبود ....!
چیزی به تو نفروختم ، روحم ازآن خودم بود و آنچه داشتی هدیه ایی عاشقانه
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#382
Posted: 8 Oct 2011 05:29
و من در این اندیشه ام که چند فرشته ی نازک بال، به جرم فقر، به جرم گرسنگی،
به جرم بی سرپناهی، از درگاه الهی رانده شده اند.
و به این فکر میکنم که به راستی کدام یک نجیب ترند؟
آنهایی که مغرور از بکارت تن هستند و هر نیمه شب در آغوش خیال خود هزاران
فاحشگی را تمرین میکنند
و آن زن قرمز پوش که به بکارت روح و فکر و نگاه خویش می بالد و بکارت تنش را به نان
سفره ی فرزندش فروخته است؟
چه بسیار فاحشگانی که در بستر سخت آغوش های نا آشنا هزار بار پرستیدنی ترند
از باکرگانی که در بستر نرم آسودگی هزار بار حسرت بوسیدن لب های
نا آشنا دارند.
خدایا
کجایی که ببینی شک تا سرانگشتانم سرایت کرده است؟ همان انگشتانی که
روزگاری برای پاکی همان که خدا می نامندش می نواخت و باور داشت
بودن نور و بزرگیش را؟
کجایی که ببینی در مقابل غم بزرگی که در پس خنده های دلفریب
فاحشه ی سرخ پوشِ شب بی ستاره ات نهفته است
چقدر حقیر است این بنده ی باکره ی نانجیبت..
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#383
Posted: 8 Oct 2011 05:32
قبلاً اگه دختر خانم میگفت بله
همه خوشحال میشدن و مراسم شروع میشد
مثلا بله برون ، شیرینی خورون ، عقد کنون و این حرفا
الان برعکس شده....!
اگر دختر گفت نه
همه عزادار میشن و تازه مراسم شروع میشه...!
اسید پاشون... چاقو زنون.. اعدام کنون.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#384
Posted: 8 Oct 2011 05:35
گاهی می خواهم انسان نباشم
گوسفندی باشم، پا روی ینجه ها بگذارم اما دلی را دفن نکنم
گرگی باشم، گوسفندان را بدرم اما بدانم کارم از روی لذت است نه هوس
خفاشی باشم که شبها گردش کنم با چشمهای کور، اما خوابی را پرپر نکنم
کلاغی باشم که قار قار کنم، اما پرهایم را رنگ نکنم که دلی را با دروغ به دست بیاورم.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#385
Posted: 8 Oct 2011 05:36
زن فاحشه
تنش فاسد شده
فروشی شده
همگانی شده
اما مرد فاحشه
فکرش
ذهنش
روحش فاسد شده
لجن شده
رذل شده .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#386
Posted: 8 Oct 2011 05:39
ميدونين چيه ؟
من حالم بهم میخورد از اجتماع
از اجتماعی بودن از همرنگ زندگی سگی این لعنتی ها شدن بیزارم
از آدم ها و دیوناکی دنیاهاشان
یکسر کمی هوا میخواهم حوایی که همزاد هوای اینها نباشد هوایی که آدمی بکارت ذهنش را سیاه نکرده باشد هوایی که بوی گند ریا ندهد پُر از تفاله های نامردی نباشد هوایی که تار و پودش را با گُه یکی نکرده باشند.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#387
Posted: 8 Oct 2011 05:44
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
گر نکاری ، گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#388
Posted: 8 Oct 2011 05:45
و چه تن هائي هستند
كه هم آغوش مي گردند
جسمشان ارضا مي شود
اما روحشان هرگز آرام نميگردد
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#389
Posted: 8 Oct 2011 05:46
من دختر ایرانی ام
چون خود را آراستم مرا فاحشه نامیدند. آرامشم را بوق های ممتد در خیابان شکست.
مرا حرامزاده نامیدند و پارچه ای روی سرم کشیدند
تا توتحریک نشوی!
وقتی گفتم پاکم مرا دروغ گو خواندند.
خواستم دست از زندگی بکشم گفتند از ترس آبرو بود. خندیدم و به من گفتند اغواگر
حرف زدم گفتند خفه شو! همجنس هایم بیمار میشوند و آزرده تا تو به کام برسی
گفتند شکر کن به آزادی ات
خدایا شکرت من یک دختر ایرانی آزادم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#390
Posted: 8 Oct 2011 05:48
درد زایمان نفس زن را گرفته بود
به زمین و زمان چنگ میزد
اما اشکهایی که چون ابر پاییزی از چشمانش سرازیر بود برای درد زایمان نبود
غصه ی تولد دختری دیگر بود
زن هنوز زخم سال پیش را فراموش نکرده بود
نمی توانست چهره ی معصوم دخترک 15 ساله اش را فراموش کند
التماسهای دخترک بر جانش مثل ضربه های شلاق بود
نمی دانست بر سر دختر نازنینش چه آمده بود
آنزمان که پدرش او را به بهای 300000 تومان به مردی 50 ساله فروخته بود
و اینک رنجی دیگر
تحقیری دیگر
فروشی دوباره .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد