ارسالها: 549
#411
Posted: 10 Oct 2011 06:40
به که باید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ، نقشه ایی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد ، حیله ایی پنهانیست
زیر لب ، زمزمه ی شادی مردم برخاست ،
هر کجا مرد توانایی بر خاک نشست
همه بر درد کسان مینگرند ، لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
آسمان با من و ما بیگانه
مرد و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
خویش در راه نفاق... دوست در کار فریب
آشنا ، بیگانه
به که باید دل بست ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#412
Posted: 10 Oct 2011 06:47
آن زمان که از زن ،پیکر عریانش برای تو قابل فهم است
آن زمان که ازدوست ،منفعتش ترا مطلوب است
آن زمان که از زندگی ، خور و خوابش ترا مقبول است
آن زمان که از عشق ،دروغ و فریب را بکار گرفتی
جز فاحشه ی فكري و روحي ، چه نامی برازنده توست ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#413
Posted: 10 Oct 2011 07:00
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام .
منى که من از خود ساختهام ، آمال من است.
منی که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
من زنم
و به زن بودنم افتخار میکنم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#414
Posted: 10 Oct 2011 07:03
من يك زنم
مصلوب به صليب تحقير هزاران ساله
همچنان به نرمي آواز مي دهد:
مرا ببين
مرا خوب ببين
اين منم، زن
نيمه ي سركوب شده ي نسل بشري
زخمي ز شلاق تبعيض و اجحاف
زنجير خود خواهي مرد با زيور غيرت آويخته بر گردنم
رويم بپوشان
در چهار ديوار مطبخ حبسم كن
با نغمه ي اوازم چه مي كني؟
كه آوازه اش از مرزها گذشته است
آري من زنم
مرا خوب ببين .
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#415
Posted: 10 Oct 2011 07:04
دلِ من حوصله كن
داد زدن ممنوع است
كم بكن این گله
فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم كه هـر كـار ثوابیست
كباب دل ِ دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت
حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
بیـن ایـن قـــوم كه از باكـره گی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظــر این قوم گناهیست بزرگ
بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#416
Posted: 10 Oct 2011 07:09
به دنبال خدا نگرد
خدا در دیر و بتكده و مسجد نیست
لابلای کتاب های کهنه نیست
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد
آنجا نیست
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته
در قلبیست که برای تو می تپد
در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#417
Posted: 10 Oct 2011 07:10
آگهیهای ترحیم روزنامه را که خواندم با خودم گفتم:
چرا هر روز اینقدر دکتر ، مهندس، مدیر شرکت، استاد و حاجی... فوت میکنند
اما وقتی از قیمت چاپ یک آگهی ترحیم در روزنامه مطلع شدم
فهمیدم
فقرا
همیشه
بیصدا
می میرند
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#418
Posted: 10 Oct 2011 07:20
از آن روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از آن روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
گر چه آدم زنده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغا
آدمیت!
برنگشت.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#419
Posted: 10 Oct 2011 09:59
این روزها تمامی افراد از زندگی خسته اند
برای ابراز خستگی هر كاری خواهند كرد
كسی كه ابراز خستگی كند قطعا خسته خواهد شد
آری ... این روزها خسته بودن مد شده است
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 288
#420
Posted: 10 Oct 2011 13:44
دور دنیا گشتم تا بیابم او را
یافتمش در کنار باغی پر از گل
و باز هم گشتم تا راهی بیابم
برای رسیدن به او
و تلاشم نتیجه داد
به قلبش راه یافتم
آنجا نیز گشتم تا تمامی قلبش
بخاطر من بطپد
و در لحظه ای که
مغرور و مست از تملک و قدرت خود
دیدم در گوشه ی قلبش
آنجا که خیلی ها نمی بینند
سنگری از دوست داشتن ساخته شده
و رقیبم آنجا ایستاده و به من می خندد
پاهایم سست شد و بر زمین نشستم
از تمامی تلاشی که این همه زمان به خود هموار کرده بودم
از اشکی که به چمم آمد
و از کدورتی که به نام حسد بر من تحمیل کرد...
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.