ارسالها: 549
#441
Posted: 14 Oct 2011 07:33
سیگار پشت سیگار
سعی میکنم بخندم
دیگر نمیشود
خستهام
فرار میکنم
از همه چیز
قلبم تند میتپد
زمان ایستاده
شروع به دویدن میکنم
فرار میکنم
میخواهم نباشم
دیگر نقاب به صورتم تنگ است
نقاب را میدرم
میدوم
فرار میکنم
نفسم تنگ میشود
چشمانم جز سیاهی نمیبیند
از دویدن میایستم
به عقب مینگرم
میترسم
میدوم
فرار میکنم
چه جنونی ،
مغزم کار نمیکند
هر قلمی که بر میدارم سیاه مینویسد
حال تهوع دارم
سر گیجه
فرار میکنم
میدوم
دیگر نقاب ندارم
خودم
میدوم
جنون آمیز
چه جنون تلخی
نمیرسم اما میدوم
فرار میکنم
میدوم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#442
Posted: 15 Oct 2011 17:08
ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض
گردش ماهی ها
روشنی
من،گل،آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان وریحان وپنیر
آسمانی بی ابر
اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک
لای گل های حیاط
نور در کاسه مس
چه نوازش ها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند
صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان، که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت، من پر ازفانوسم
من پر ازنورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#443
Posted: 15 Oct 2011 17:18
کارمن فروختن فردا
به آدهایی ست
که در کار دیروز خود
وا مانده اند
نیامده ام
که غم بخورم
آمده ام
که غم بخرم
و
امید بفروشم.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#444
Posted: 15 Oct 2011 17:25
حافظ از عشق مپرس
قصههای هوس و عشق دروغین
امروز قصهی تکرار است
قصهی مهر و وفا نیز امروز
سخت بی بازار است
هر دلی در پی صد آزار است
راستی یادت هست که شعارت این بود:
(جانب عشق عزیز است فرو مگذارش)
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#445
Posted: 15 Oct 2011 17:31
زبانم خواب رفته
کرخ شده
از بس که فرو بردم
فریادم ، حقم
چشمانم
خیره ، سنگین ، خسته
از بس که دیدم
با بغض گذر کردم
آرام ، آرام
قلبم
تیر می کشد، می سوزد ، بی قرار
از بس که می تپد خاموش
آب می شود دلم
سکوت
زوزه می کشد
کر می کند مرا
از بس شنیده ام
فریاد بی صدا
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#446
Posted: 15 Oct 2011 17:34
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است ، به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی.
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی و تمام حرف هایت عوض میشود.
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را محدود میکنی ، میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#447
Posted: 15 Oct 2011 18:29
زن بودن ،به خودی خود جرم است
کفنی سیاه بر سرم پوشاندند و زندگی را در من کشتند
تار مویم ، رویم ، لبخندم، صدایم و همه یِ وجودم ممنوع و جرم است
حتی عکسم بر اعلامیه مرگم هم جرم است
من خستهام خستهام از این همه بی عدالتی
خدایا به چه حکمی آفریدی مخلوقی را که همه حسّ و نفس و وجودش بازیچه یِ دستِ نامردان است
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#448
Posted: 16 Oct 2011 04:35
روزگاري گور من گم خواهد شد
به مردي كه كنارت خوابيده فكر خواهي كرد
روزي به حضورش نزديك خواهي شد
به لبش
تنش
دل خواهي بست
به حرارتي كه اطرافش هست
حدس كوچكي خواهي زد
كه ميان مردها فرقي نيست
خوب تر از خوب مي دانم
نرم و آهسته
به اندازه ي هر بوسه كه از او مي گيري
رفته رفته گور من گم خواهد شد
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#449
Posted: 16 Oct 2011 04:38
ادمها ترك كردن را دوست دارند سرشان را با افتخار بالا میگیرند و میگویند :
ترک کردم سیگار را خانه را ...
دوستانم را معشوقم را اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد
سرِشان را پایین میاندازند و با همه ی غمِ وجودشان میگویند
ترکم کردند دوستانم خانواده ام عشقم میبینــید ؟
ما همان آدمهایی هستیم که ترک میکنیم
اما وقتی کسی ترکمان میکند جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#450
Posted: 16 Oct 2011 04:39
ديگر نه به كوچه ميمانم و نه به خانه بر ميگردم
پاك خستهام
از حرف گريه
از خواب آدمي
ديگر هيچ علاقهاي
به التفات آينه ندارم
حتي
به فهم سكوت
به صحبت سنگ
به بود
به نبود
به هر چه همين حدود
فقط میخواهم كمي بخوابم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد