ارسالها: 549
#461
Posted: 18 Oct 2011 00:42
آدمها احتیاج به عاشق شدن داریم
هی کمبود یه نفرو تو خونمون احساس میکنیم
اما وقتی که عاشق میشیم خودمون میدونیم که به عشق هیچوقت نمیرسیم
چون معشون از نظر ما بالاتره.
بعدم نه دشمنی نه دوستی هیچی نوشته نمیشه
اما تا زنده ایم تو خواب و بیداری هر موقع یادش میوفتیم معدمون میسوزه
دلت میخواد سیگار بکشی زیره بارون... راه بری
اصلا میدونی چيه ؟
اينجاست كه ميگن
کرم از خود درخته
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#462
Posted: 18 Oct 2011 00:43
شاید دایناسور ها
همانند ما انسانها صبور نبودند
شاید هم عاقل تر از ما بودند !
زودتر از انسانها فهمیدند که
زمین جای ماندن نیست
و رفتند.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#463
Posted: 18 Oct 2011 00:45
شعر من
وصفِ گلِ پیچک و پروانه و شمع
شعرِ من قصه و یا خاطره نیست
شعرِ من درد دلی است
که گره خورده به بغض
شعرِ من درد دلی است
که پر از حسرت و داغ است و تب است
دیرگاهیست دلم حکمرانست به شعر
شعرمن تیره تر از سایه و همسایه ی دیوار به دیوار شب است
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#464
Posted: 18 Oct 2011 00:49
من خوشبختم
خوشبخت
خوشبخت
خوشبخت
زیرا هنوز پا پس نکشیده ام از آرزوی تو چشمان تو طنین شبهای بیکران بهشت است خوب من با تو بودن را با تو نفس زدن را در کنارت آرمیدن و حتی مرگ در کنار تو اندک چیزهایی است که مرا به رویای بهشت امیدوار نگاه میدارد
این روزها چشمان خیس من از شوق روی تو آیینه بسته اند
اندوه شهر را دیگر تمامی خورشید مشرقی از خواستگاه سینه من تابیدن گرفته
این روزها رویای زندگی از خواب می گریزد هیچ آرامشی را... حتی خواب را با لحظه ای از صدای تو حتی با بهشت عوض نمیکنم من
بگذریم دنیا برای من خسته جان کنون معنای زندگیست دیگر حتی توان آنکه به سیاهی ها نیندیشم را دارم آری من بی نهایت خوشبختم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#465
Posted: 18 Oct 2011 00:51
یکی را می خواهم، که من را بخواهد و او را نخواهم.
که دل ببندد و دلش را له کنم.
که دوستم بدارد و دوستش نداشته باشم.
که اصرار کند بمانم و ول کنم بروم.
که امیدش باشم و ناامیدش کنم.
که غرورش را برایم بشکند و دلش را برای هیچ بشکنم.
که بماند: با گذشته اش با من، و بروم: به آینده ام بی او.
می خواهم برود گوشه ای کز کند
داغان شود
مچاله شود
سرخورده شود
نابود شود
افسرده شود
بیاید یک وبلاگی راه بیاندازد
چند وبلاگ راه بیاندازد
هر روز چندین نوشته برایم بگذارد و من هفته ای، ماهی یک بار بروم و نیم نگاهی به آنها بیاندازم
کسی می خواهم که برایش مهم باشم، که برایم مهم نباشد، که شکستنش را ببینم و دم نزنم.
دوست دارم تجربه کنم، آن کسی که برایم مهم بود، که برایش مهم نبودم، که شکستنم را دید و دم نزد ، وقتی نوشته های من را می خواند چه حسی داشت
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#466
Posted: 18 Oct 2011 00:55
اینجا كُره زمین است و
همه ما نام انسان بودن را يدك ميكشيم
پس چرا ؟؟؟
همه ساعت ها به وقت انسانیت خواب است!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#467
Posted: 18 Oct 2011 05:32
من زنم نگاه به صدا و بدن ظریفم نکن
اگر بخواهم تمام هویت مردانه ات را به
خاک و آتش خواهم کشید
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#468
Posted: 18 Oct 2011 05:32
چه بی محابا این مردمان
محاكمه ات میكنند و تو دلت را كه در دست داری به ناگاه رها میكنی و باز هم میشكند
قلبی كه بارها تكه های آنرا به هم چسبانده ای چقدر دلگیرم این روزها
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#469
Posted: 18 Oct 2011 05:37
لطفا با یک نفر باشید
اگر اصرار دارید گند به دلتان بزنید
ابتدا تکلیف خود را با فرد مورد نظر مشخص کنید
سپس تشریف نا مبارکتان را ببرید و هر غلطی که مایل بودید
بکنید
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#470
Posted: 18 Oct 2011 05:39
اینجا تنهاییست ؛
اینجا غربت و غم است؛
به سمت من نیا كه با وجودت درد تنهایی من بیشتر خواهد شد؛
بگذار رنج تنهایی خود را بكشم؛
من از زجر كشیدن در خودم لذت می برم؛
من طاقت دردهایی كه فردا بر دل من میگذاری را ندارم ؛
من طاقت رفتن تو را ندارم ؛
به سمت من نیا؛
با نگاه گیرایت صدایم نكن ؛
من فقط مسافری هستم كه تنها چند روز در چشمان تو میهمان خواهم بود ؛
زجرهایی كه احساس تو بر دل من خواهند گذاشت را باخود بردار و از شهر غریبی من برو ؛
من از احساس میترسم ؛
من از محبت میترسم ؛
من از دوست داشتن هراسانم ؛
من تا ابد محكومم ؛
من به سمت تاریكی ها كشیده شده ام ؛
من قدر روشنایی را نمی دانم ؛
من از شهر دوستیها فراری هستم ؛
من تنها مسافری غریبه در این شهر بی هیاهو هستم و خوب میدانم كه در همینجا باید مرگ خود را با دردها و رنجهایم جشن بگیرم ؛
از شهر من برو و به سمت من نیا ؛
من زخم كهنه ای از تو بر دل دارم.
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد