ارسالها: 549
#471
Posted: 18 Oct 2011 05:43
اینجــــا جهنم است
من زیر ضربه های تبــری که در دستان تو می رقصد بر پهنای نگاهــم
می شکنم
اینجــــا جهنم می شود
وقتی چشمانت مرا نمی بینند
لحظه ای که دیوار اعتمادم بر سرم ویران می شود
وقتی !
لبخندهایت را از من پنهان می کنی
من در اتاقی که فقط یا جای من است ، یا تو می سوزم
باور کن
می سوزم در جهنم وجودت ای کاش دستانت تبــــر نبود اگر بود به این تیــزی نبود
بگذارید این سرگیجه مرا به کشتن دهد
دست خودم نیست
بارون میاد ...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#472
Posted: 18 Oct 2011 05:50
این همه حسود بودم و نمیدانستم به نسیمی که از کنارت موذیانه میگذرد به چشم های آشنا و پر آزار، که بی حیا نگاهت میکند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد٬
حسادت میکنم...
من آنقدر عاشقم که به طبیعت بد بینم طبیعت پر از نفس های آدمیاست، که مرا وادار میکند حسادت کنم به تنهاییام به جهان به خاطرهای دور از تو..
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#473
Posted: 18 Oct 2011 05:50
يكبار فريبم دادي شرم بر تو باد
دوباره فريبم دادي شرم بر من باد
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#474
Posted: 18 Oct 2011 05:53
چه آغازي چه انجامي چه بايد بود و بايد شد در اين گرداب وحشت زا چه اميدي چه پيغامي كدامين قصه شيرين براي كودك فردا زمين از غصه ميميرد پر از باد زمستاني شعور شعر نا پيدا در اين مرداب انساني همه جا سايه وحشت همه جا چكمه قدرت گلوي هر فناري را بريدند از سر نفرت بجاي شستن گلها به باغ سبز انساني شكفته بوته آتش نشسته جغد ويراني
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#475
Posted: 18 Oct 2011 05:54
من نمی دانم چیست ؟
که چنین زار و پریشان شده ام و چرا مژه بر هم زدنی اشک مرا می ریزد
نکند باز من عاشق شده ام ؟
من نمی دانم چیست ؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست و مرا می شکند ، می سوزد
و چنین زود به هم می ریزد .
نکند باز من عاشق شده ام ؟
راستی نگرانی من از بابت چیست و چرا اینهمه رفتار ترا می پایم و چرا اینهمه دلواپس چشمان توا م ریشه ی اینهمه دلتنگی چیست
نکند باز من عاشق شده ام ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#476
Posted: 18 Oct 2011 05:57
چرا هيچ خلوت عاشقانه اي خلوت نيست
چرا هر كسي چند نفر است ، چهرهايي تماما گوناگون ؟
چرا عاشق كسي ميشويم اما با كسي ديگر به بستر ميرويم ؟
خدایا ما کجای این دنیا ایستاده ایم ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#477
Posted: 18 Oct 2011 06:03
تو کتاب کمکهای اولیه مون نوشته بود :
سوختگی درجه یک کمی دردناک است
سوختگی درجه دو عمیق تر و بسیار دردناک بوده ،
اما در سوختگی درجه سه تمام لایهها میسوزند و از بین میروند
در نتیجه مصدوم درد چندانی احساس نمیکند
مردم ما بیغیرت نشدهاند
سوختهاند
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#478
Posted: 18 Oct 2011 06:07
هرچه که بود را
خوب به یاد دارم من
تو
و حضور تمام آنچه که رفت
همبستر شدن حجم همه تنهائی هامان
چشم میبندم
دوباره جان میگیرد در خیالم همه رفته هایت
آری من به حادثه عاشق شدن رسیده بودم
درست همان نقطه که تو به جدائی اندیشیده بودی
من بخشیدم همه آنچه را داشتم
و تو گذر کردی همه ماندن هایت را.....!
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#479
Posted: 18 Oct 2011 06:09
آن زمستان سیاه آسمان رخت سفید
به تن سرد زمین می پوشاند کلبه گرم دلم
آتشی در خود داشت هیزم از گرمی آغوش
به آتش می سوخت
تو ز من دور شدی
رد پایی بیرحم از تو بر رخت عروسی زمین
ماند بجا
فصل رویش شد و خورشید لب سرد زمین را بوسید رد پایت همگی محو شدند
سالیانیست
که خورشید رخت
به لب پنجره خاطر ه ام بوسه ای می زند و می گذرد بعد این بوسه زدنها چرا ؟
رد آن خاطره تلخ هنوز مانده به جا ؟
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#480
Posted: 18 Oct 2011 12:32
چه کسی کشت مرا
چه کسی کشت تو را
چه کسی لبخند زیبای تورا دزدید
چه کسی آلود ، پاکی چشمان تو را به سر فصل گناه
چه کسی دیوار کشید در شهر دعا
چه کسی بذر جدایی کاشت در دلها مان
من هنوزم عاشقم
آری آری من همانم که بودم دیروز
نیست دیگر اثری از تو و چشمانت
هستی در یادم
یا که حتی نداری از من نشان
نه نه نیستی
چه غریبیم با هم
برگرد، از این همه دوری برگرد
من هستم
کاش میشد تو هم باشی تا فرداها
تا با هم زندگی آغاز کنیم
بشکنیم بغض سکوت
با عشق فریاد زنیم
های آدمان
ما هستیم
دور ریزید پوچی فکرهاتان را
ما هنوز در فکر همیم
شاید از پشت این کوه سکوت
از ته دره تنهایی
بعد از این دوریها
روزی از راه بیایی با عشق
چشم در چشم
رو در رو
دست در دست
به تو خواهم گفت آن روز
که چقدر فریاد زدم نامت را
نشنیدی
میدانم ، شنیدن کاری سخت دشوار است
ومن
تنها خواستم بگویم
دوستت دارم
آنقدر که به خاطرت حتی از خود نیز
حتی از تو نیز
حتی از ما نیز میگذرم
ولی فکرم همیشه با توست
حتی در خوابم
حتی در رویا
حتی در مرگم
حتی در
حتی
من باز هم دوستت دارم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد