ارسالها: 549
#481
Posted: 20 Oct 2011 05:52
ای تهران عزیزم
خاطرات کهنه ات را از دوشم بردار
و برو به یک مکانی دیگر
خیابان ها کوچه ها پارک ها پیاده رو ها
به خاطر رد پایی دوست میداشتم
که حالا عمری است تمام شده
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#482
Posted: 20 Oct 2011 05:56
تقدیم به تمامی بزرگان وطن که در نبودشان ما نیز نبودیم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده
همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو
روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#483
Posted: 20 Oct 2011 06:17
ادامس
اری ادامس بزگترین استاد در این دنیاست
از كودكی دارد تلاش میكند تا به ما بفهماند
كه
شیرینی هیچ وقت ماندگار نیست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#484
Posted: 20 Oct 2011 06:23
مینویسم دوستت دارم و
قایمش میکنم
تو به درد زندگی نمیخوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط همان شعرها و قصه هایی
که ازشان آمده ای
تو به درد زندگی نمیخوری
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#485
Posted: 20 Oct 2011 06:29
زن شدیم تا نگذاریم بر سرمان بکویند و جسممان را به زیر مشت و لگد
زن شدیم تا نگذاریم به احساسمان ، به قلبمان زور بگویند
زن شدیم تا نگذاریم ما را به جنس دوم بخوانند
زن شدیم تا نگذاریم سنگسارمان کنند
زن شدیم تا نگذاریم به جرم آزادیخواهی سرکوبمان کنند
زن شدیم تا حقوق از دست رفته خویش را باز پس بگیرم
ما زن شدیم که نه بگوییم ، نه بگوییم به غیرت کور و تعصبات بیجا
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#486
Posted: 20 Oct 2011 06:44
روزی اگر نبودم ، تنها آرزوی ساده ام این است
زیر لب بگویی :
یادش به خیر
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#487
Posted: 20 Oct 2011 06:48
خدا
به فرشته ها شعور داد بدون شهوت
به حیوان ها شهوت داد بدون شعور
به انسان هر دو را
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است
انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پـسـت تر
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#488
Posted: 20 Oct 2011 06:54
دلم تنگه
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاککن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته
برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر
دلم برای لیوانهای آبی که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لیلی کردن
تنگه تنگ ...
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#489
Posted: 20 Oct 2011 17:40
دلم گاهی میگیرد
گاهی میسوزد
گاهی تنگ میشود و حتی گاهی
گاهی نه
خیلی وقتها میشکند
خیلی وقتها دلم شکست
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد
ارسالها: 549
#490
Posted: 20 Oct 2011 17:43
وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم....
وقتي که ديگر رفت به انتظار آمدنش نشستم ....
وقتي ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم....
وقتي اوتمام شد من اغاز شدم
چه سخت است
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگي کردن
مثل تنها مردن
جنین ارزوهایم بخاطر مشت های ظالمانه ی غرورت سقط شد
نترس دیگر از باتو بودن باردار نمیشوم غرور تو نازایم کرد