ارسالها: 593
#21
Posted: 18 Jul 2012 15:50
بیا تا برایت بگویم تنهایی من چه اندازه بزرگ است
و تنهای من شبیخون حجم تو را
پیش بینی نمیکرد
You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
ارسالها: 14491
#23
Posted: 23 Jan 2013 22:48
نه
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کس را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار
چشم ندارد من و تورا
یک روز
خوشحال بی ملال ببیند
زیرا
هر چیزی و هر کسی را
دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ میکند
پس من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
نا گفته میگذارم
تا روزگار بو نبرد
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6561
#24
Posted: 30 Jan 2013 14:20
در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،
و در آشکارا
از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.
شاید این است دلیل تنهایی ما
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 14491
#25
Posted: 31 Jan 2013 11:00
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشک است و بی قراری
یک بغل از ارزوهای محالی
تا ابد چشم انتظاری
فکر پایان و جدایی
ترسم این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#26
Posted: 31 May 2013 20:22
ღ♥ღدست بر شانه هایم میزنی تا تنهایی ام را بتکانی
به چه می اندیشی ؟
تکاندن برف از روی شانه آدم برفیღ♥ღ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#27
Posted: 19 Jun 2013 00:28
تمام سلول های تنم ....به طرزفاحشه واری....دردی را فریاد میزند..
که صحبت از آزادی و آزادگی ندارد....
تمام سلول های تنم..به سلول انفرادی غم های مردمانی کشیده شده....که مردی را توان فریاد زدن آن نیست...!
آی مردم...آی دنیا...
من در سرزمینی زندگی میکنم که جوانانش به طرز دیوانه واری تنهایند....اینجا همه تنها هستند...
به خدایی که شما دینداران میپرستید......تنهائی...که تنهائی را ..تنها...در سکوت شبانه...دود سیگار و یا قهوه های تلخ میخورند.
مستی های یکنفره.....چند نفره....!عشق های زیر پوستی... و یا سکانس بی پایان شب های فریاد های بی صدا.................
همه ی ما مثل همیم.....در آرزوی روزهایی هستیم که هیچ وقت نخواهند آمد..
اینجا سرزمین من است....سرزمین همیشه آباد...چهار فصل...مردمان همیشه شاعر....عاشق...
ایینجا سرزمین من است....همه ما تنهاییم...درد مشترک....
آی دنیای زیبا بشتاب.....اینجا دل ها حراج خورده اند!!!
من از تمام مردم سرزمینم میترسم.....از همه.......حتی از آیینه!
من این زندگی را نمیخواهم......به چه قیمتی ؟.....پول.......عشق....هوس...
آی مردم......تمام شما مرا دور بزنید.....با تسلسلم چه میکنید؟
تمام کاخ ها....زیبا رویان....تمام جهان برای شما.....مرا با جهان بینی ام تنها بگذارید...
همین روزهایم بی کسی هایم را به آغوش میگیرم و از دنیای شما میروم....
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#29
Posted: 20 Jun 2013 20:37
تنهایی
باغیست
که یک درخت دارد
اینکه رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند
خورشید
سایهی دیگریست
میگویم امّا دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگریست
میگویم امّا هزار دلیل دارم برایش
این روزها که میگذرد
گوری میشود
بیجنازه
بیشهی اندوه میشوند
کلماتی که غریبهاند با من
هر پرسشی دو نیم میکُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی میگردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر میگردم من
شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَست و
ستارهها سیمهای گسستهاش
چه کنم
برای آسمانی که پرپر میشود روی شانهام؟
گُر میگیرد و
میسوزد
چیزهای دوروبَرَش
هوا آتشَست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جانش افتاده؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 332
#30
Posted: 20 Jun 2013 20:50
چه سخته وقتی تمام پاییز و زمستون رو انتظار کشیدی
تا بهار رو با عشقت باشی
زمستون تموم میشه و عشقت هم خداحافظی میکنه
بهار دیگه قشنگ نیست
پاییز دیگه قابل تحمل نیست
زمستون دیگه تموم بشو نیست
زندگی دیگه زیبا نیست
چه خوبه که لوتی رو پیدا کردم
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد
تنهایی - loneliness