ارسالها: 221
#1
Posted: 29 Nov 2011 07:59
فاضل نظری
کلمات کلیدی :
اشعار فاضل نظری / غزل / گریههای امپراتور/اقلیت/آنها/گزیده شعر (انتشارات مروارید)/ضد
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#2
Posted: 2 Dec 2011 15:17
بیو گرافی
دکتر فاضل نظری در سال ۵۸ در شهر خمین واقع در استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود را در شهر خمین وخوانسار گذراندهاست. برای ادامه تحصیل در رشته های معارف إسلامی و مدیریت در دانشگاه امام صادق(ع) به تهران آمد و تحصیلات خود را در مقطع دکترای رشته مدیریت تولید و عملیات در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد. دبیری سه دوره جشنواره بینالمللی فیلم صد دبیری علمی جشنواره بینالمللی شعر فجر و عضویت در شورای علمی أدبیات انقلاب فرهنگستان زبان و ادب بعضی از عناوین ادبی و هنری و علمی او است. تا کنون از این شاعر، چهار مجموعه شعر «گریههای امپراطور»، «اقلیت»،«آنها» و «ضد» توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده که هر کدام از این مجموعهها به دلیل استقبال فراوان تا سی نوبت تجدید چاپ شدهاند. سه مجموعه اول از مجموعههای شعری او توسط انتشارات سوره مهر در یک بستهبندی مجزا تحت عنوان «سهگانه شعری فاضل نظری» ارائه شدهاست. نظری علاوه بر ریاست حوزه هنری استان تهران، عضو شورای عالی شعر مرکز موسیقی و سرود نیز بوده و در دانشگاه نیز تدریس میکند. إز او به عنوان شاعر جریان ساز در دهه هشتاد و همچنین پرمخاطب ترین شاعر به انتخاب مردم تجلیل به عمل آمده است. برخی آثار او در کشورهای فارسی زبان منتشر شده است. همچنین گزیده اشعار وی در سال نود و دو در دو قطع رقعی و جیبی به همراه مقدمه ای در باره غزل به قلم او در انتشارات مروارید منتشر شده است.
اثار
گریههای امپراتور
اقلیت
آنها
گزیده شعر (انتشارات مروارید)
ضد
به بهانه چاپ مجدد «گریههای امپراتور» و «اقلیت» سروده فاضل نظری
انتشار چاپ سوم «گریههای امپراتور» و چاپ دوم «اقلیت» مجموعه شعرهای فاضل نظری در عرصه نشر شعر کشور اتفاق مبارکی به حساب میآید.
اقبال مخاطبان به شعر این شاعر، آن هم در شرایطی که شمارگان چاپ کتابهای شعر هر روز کم و کمتر میشود ، نشان از این دارد که عیب و علت کنارهگیری بخش مهم جامعه شعرخوان ما از شعر این سالها تنها محصول بیتوجهی یا قهر مخاطب نیست بلکه تا حدودی به نوع نگاه شاعران به شعر و مخاطب نیز باز میگردد.
خوشبختانه امروز تب جریانسازی و موجبازی در میان شاعران تا حد زیادی فروکش کرده است و شعر دارد رفتهرفته سلامت خود را باز مییابد. هر چند هنوز هم هستند شاعرانی که سنگ تجربههای بیثمر دهه 70 را به سینه میزنند حال آن که حتی بسیاری از شاعران دهه 70 که صاحبان اصلی آن تجربهها بودهاند، دیگر از سر بیاعتقادی به آن تجربهها مینگرند و اگر هنوز دل از شعر بر نگرفته باشند، در پی کشف فرمها و فضاهایی هستند که ارتباطی با سطح کلام یاکلام سطحی ندارد. آنچه مهم است، جوهر و معناست که به فرم و زبان سر و شکل میدهد و تجسد میبخشد.
اگر جز این باشد، شاعر شعرش را از اشیا و خردهریزهای اضافی و دست و پاگیر پر کرده است.
غزل نیز در سالهای پر التهاب دهه 70 برکنار از بازیهای رایج فرمی و زبانی نبود و گل آن در دست شاعران عرصه غزل چه شکلها که به خود نگرفت، اما بندرت چشمگیر و پخته شد.
متاسفانه در چند سال اخیر عدهای از شاعران جوان غزلسرا با تکیه بر بازیهای لفظی و معنوی کم عمق و بیرمق، که حاصل تعامل و تعاطی غلط این قالب با جریانها و موجهای مقطعی و اغلب وارداتی شعر امروز نظیر حجم، موج ناب، پسا نیمایی، مدرن، پست مدرن و... است، سعی کردهاند به اصطلاح خود در ساختار این قالب دست ببرند و طرحی نو در اندازند که با کمال تاسف باید گفت: «خرما نتوان خورد از این نخل...» و تا امروز به مقصد نرسیدهاند و «ترسم نرسی...».
اما نخستین نکتهای که مخاطب در مواجهه با شعر فاضل نظری با آن مواجه میشود، سادگی و خوشخوانی شعرهای اوست. نظری در پی کشفهای زبانی نیست، بلکه به این معنا و محتواست که جغرافیای زبان او را کشف میکند و به آن سر و شکل میدهد. به همین سبب شعر او بینیاز از هر نوع بازی زبانی یا فرمی است. در واقع شاعر دغدغه زبان یا فرم ندارد:
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخمهای دل خون من علاج نداشت
تو سبز ماندی و من برگبرگ خشکیدم
که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشت
(گریههای امپراتور، ص 43)
آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخشناسی نه طبیبی
(گریههای امپراتور، ص 57)
کودکان دیوانهام خوانند و پیران ساحرم
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است
آسمانی در میان ابرهای عابرم
(اقلیت، ص 65)
انگشت اشاره فاضل نظری همواره به سمت نشانههایی از زندگی میرود که اگر چه آشناست، اما برق و جلایشان را از دست دادهاند. از این روست که شاعر گاهی تنها فقط غبار را کنار میزند یا برق میاندازد. نشانه را پیچیده یا پوشیده کردن یا نشانههای پیچیده و پوشیده آوردن نه دشوار است و نه مزیت و هنری برای صاحبش محسوب میشود، بلکه حتی در مواردی ضد هنر به حساب میآید. به قول فرگه «اگر هدف، فریب خود و دیگران باشد، هیچ ابزاری بهتر از نشانههای مبهم نیست.» (1)
در واقع یکی از مواردی که ناخواسته مانع از پیچیدگی و پوشیدگی نشانهها میشود ساده بودن شاعر و سادگی حرف و زبان او به رغم پیچیدگیهای فکری و اندیشگی است. آن که حرفی برای گفتن دارد، فرافکنی نمیکند و زبان و بیانش را به نمادها و نشانههای سردرگم و مبهم گره نمیزند و مخاطب را سرگردان نمیکند:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
(گریههای امپراتور، ص 9)
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
(گریههای امپراتور، ص 83)
درختها به من آموختند: فاصلهای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
(اقلیت، ص 9)
یکی از نشانههای شعر فاضل نظری تلمیح است. تلمیح در اصطلاح اشاره به آیه، حدیث، شعر، قصه یا مثلی مشهور است که شاعر برای اثبات سخن خویش یا عمق و غنا بخشیدن به معنی مقصود به کار میبرد. تلمیحات نظری بیشتر منبعث از آیات و احادیث و قصهها و مثلهاست:
لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
(گریههای امپراتور،ص 23)
که تلمیح دارد به قصه بیرون رانده شدن آدم و حوا از بهشت به خاطر خوردن میوه ممنوعه که بنا به قولی گندم (چنان که در غزلی دیگر از نظری میبینیم) و بنا به قولی سیب است. در شعر نظری سیب به لبهای سرخ یار مانند شده و همین زیبایی کلام را دوچندان کرده است.
قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟
بین برادران خودم هم زیادیام!
(گریههای امپراتور، ص 21)
که اشاره دارد به داستان حضرت یوسفع. از قضا یکی از نقدهای وارد بر شعر نظری استفاده از تلمیحات تکراری است، به طوری که فقط قصه یوسفع 10 بار در غزلهای او تکرار شده است و از این نظر بیشترین بسامد تلمیحات مکرر مربوط به همین داستان است. حتی اگر این تلمیح هر بار به مناسبتی و با توجه به حال و هوای شعر با تغییر و تحول معنوی همراه باشد، باز این نقد بر کار شاعر وارد است که نتوانسته یا نخواسته گریبان شعرش را از دست یک تلمیح رها کند. از دیگر تلمیحات پربسامد در شعر فاضل نظری اشاره به داستان «آدم و حوا»، «شمع و پروانه»، «حلاج»، «پلنگ و ماه» و... است.
به یاد داشته باشیم که استفاده از زبان مردم و اصطلاحات و تلمیحات آشنای آنها میتواند در عمق و غنا بخشیدن به شعر یک شاعر بسیار موثر باشد.
چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم
که هر چه بود زمار در آستین خوردم
(گریههای امپراتور، ص 31)
که اشاره دارد به مثل معروف «مار در آستین پروراندن».
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم
چراغ نه که به گشتن هم احتیاج نداشت
(گریههای امپراتور، ص 43)
که تلمیح دارد به این ابیات از غزلیات شمس:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنچ یافت مینشود آنم آرزوست
که خود مولانا در آوردن این حکایت به دیوجانس فیلسوف یونانی پیرو مکتب کلبی اشاره دارد. وی ثروت را تحقیر میکرد و از مقررات اجتماعی بیزار بود و چنان که مشهور است در میان خمرهای یا چلیکی مسکن داشت و با نهایت قناعت زندگی میکرد. اسکندر مقدونی در قرنطش (کرنت) از او پرسید به چیزی نیاز دارد، وی پاسخ داد: آری، این که تو خود را از برابر آفتاب که به من میتابد، کنار کشی. هم او بود که در روز روشن چراغ در دست در کوچههای آتن میگشت و میگفت: من انسان را میجویم. (2)
جالب اینجاست که فاضل نظری در هر تلمیح با نگاهی تازه چیزی از خود به اصل داستان افزوده.
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
(گریههای امپراتور، ص 83)
که اشاره دارد به مثل معروف «آب طلب نکرده مراد است».
شرک موری بود بر سنگ سیاهی در شبی
چشمهای ما فقط «رنج» تماشا میکشند
(اقلیت، ص 63)
اشاره دارد به حدیث نبوی «ان الشرک اخفی من دبیب النمل علی صفاه سوداء فی لیله ظلماء» همانا شرک از راه رفتن یک مورچه بر سنگی سیاه در شبی تاریک پنهانتر است.
خیانت قصه تلخی است اما، از که مینالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
(اقلیت، ص 25)
اشاره دارد به «شام آخر» و خیانت یهودا که در فصل بیست و ششم انجیل متی، فصل چهاردهم انجیل مرقس و فصل بیست و دوم انجیل لوقا آمده است.
از این دست تلمیحات در شعر فاضل نظری بسیار است و آوردن همه شاهد مثالها در این مجال میسر نیست.
یکی دیگر از ویژگیهای شعر نظری مضمونپردازی است.
مضمونپردازی در اصل از نشانههای اشعار سبک هندی به حساب میآید و در واقع به نکتهای لطیف و باریک که در شعر گنجانیده شود میگویند. «ماه و برکه»، «ساحل و دریا» ، «یوسف و زلیخا» و... از جمله مضمونهای پربسامد شعر نظری هستند که جابهجا بر صحنه و صفحه شعر او ظاهر میشوند. مثلا مضمون «ماه و برکه» در دو مجموعه «گریههای امپراتور» و «اقلیت» بیش از 10 بار آمده است. البته گاه تکرار یک مضمون به پختهتر و زیباتر شدن آن انجامیده است.
تو قرص ماهی و من برکهای که میخشکد
خود این خلاصه غمهای روزگار من است
(گریههای امپراتور، ص 69)
اگر چه مضمونهای پربسامد شعر نظری هر بار که بر صحنه کلام ظاهر میشوند، نقش تازهای به خود میگیرند، اما این دریغ را برای مخاطب باقی میگذارند که چرا بسیاری دیگر از مضامین بخت همنشینی با کلام او را نیافتهاند.
ناگفته نماند که نفس ساخت مضامین تازه و متفاوت با واژههای تکراری و یکسان خود نشان از نوع قدرتنمایی در خلق مضمون دارد. البته هنوز زود است که درباره کار و کارنامه فاضل نظری قضاوت نهایی صورت گیرد. دور نیست که در سالهای پیش رو شعر او دریچههای تازهای از مضمون و موضوع را به روی ما بگشاید.
نظری گاه در پرداختن به یک موضوع از زوایای متفاوت و حتی متضاد و متناقض، روایتی یکپارچه ارائه کرده است که این حاکی از داشتن طرز فکری نظاممند و منسجم است؛ آنچه از آن با عنوان صاحب اندیشه بودن یاد میکنند. مثلا در ماجرای آفرینش تا هبوط آدمع که در سوره بقره آمده است، روایتهای صریح و گاه مستوری آورده که آمیخته با همان زوایای دید چندگانه و در عین حال مشترک و یکپارچه است:
منم خلیفه تنهای رانده از فردوس
خلیفهای که از آغاز تخت و تاج نداشت
(گریههای امپراتور، ص 43)
خوشهای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ ارم دلتنگم
گر چه بخشید گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم
(اقلیت، ص 22)
نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
ملائک با نگاه یاس بر ما سجده میکردند
ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را
(اقلیت، ص 75)
این هم چند شاهد مثال دیگر از مضمونپردازیهای ناب فاضل نظری:
هر رگ من رد یک ترک شده بر تن
منتظر یک اشاره است سفالم
(اقلیت، ص 29)
چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما میرسد به گوش
(اقلیت، ص 37)
ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دوروبرم خالی است
(اقلیت، ص 55)
اما یکی از نشانههای دیگری که در بررسی شعر فاضل نظری باید به آن توجه شود زبان است.
زبان در شعرهای نظری در مرز میان امروز و دیروز در رفت و آمد است. در بخش مهمی از شعرهای او نیز بازگشت به گذشته بوضوح مشاهده میشود و ادامه و ثبات این مساله میتواند به نوعی انحطاط بینجامد و شعر او را محروم از امکانات تازه و بالقوه زبان زنده و کشفهای ملهم از این زبان کند. از این منظر شعر نظری بیش از همه گرایش به زبان شاعرانی نظیر شهریار، سایه و رهی معیری دارد:
شعله انفس و آتش زنه آفاق است
«غم» قرار دل پر مشغله عشاق است
جام «می» نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرین مرتبه مست شدن اخلاق است
بیش از آن شوق که «من» با لب ساغر دارم
لب «ساقی» به دعاگویی من مشتاق است ...
(اقلیت، ص 19)
در مواردی هم که به زبان امروز نزدیک میشود، با حفظ استقلال، زبان شعرهای منزوی را به خاطر میآورد:
چنان که از قفس هم دو یاکریم به هم
از آن دو پنجره ما خیره میشدیم به هم
به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نیمه سیبی که هر دو نیم به هم ...
(گریههای امپراتور، ص 65)
این نقد را با تازهترین سروده فاضل نظری که احتمالا در کتاب بعدی او به چاپ خواهد رسید به پایان میبرم:
ما گشتهایم و نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت تو هم آرزو مکن
در قلب من سراغ غم خویش را مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بیآبرو مکن
راز من است غنچه لبهای سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بینهایت است
با یکدگر دو آینه را روبهرو مکن
پانوشتها:
1. به نقل از: شعر و شناخت، ضیاء موحد، تهران: مروارید، 1385،ص 64
2. فرهنگفارسی، دکتر محمد معین، ج 5، اعلام، تهران: امیرکبیر، 1377، ص 553.
مهدی مظفری ساوجی
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#3
Posted: 2 Dec 2011 15:18
مصاحبه روزنامه ایران با فاضل
با سلام خدمت دوستان چندی پیش فاضل نظری با روزنامه ایران مصاحبه و گفت وگو داشته که متن کامل انرا در دسترس علاقه مندان قرار دادیم
گروه فرهنگ و هنر ـ خودش جوان است اما اشعارش پير؛ و اين سالخوردگي به بيان كهنه بودن نيست. شعرهايش از پختگي خاصي برخوردار است، فاضل نظري متولد سال 1358 است شاعري كه به روايت تازه در غزل كهن معتقد است و در اين مسير تكنيكي قدم برداشته. وقتي «گريه هاي امپراطور» فاضل نظري را مي خواني، اشعارش آنقدر تو را جذب خود مي كند كه يادت مي رود شعر گريه هاي امپراطور را ببيني. سراغ فهرست مي روي اما اثري از اين گريه ها و اين امپراطور نيست و شاعر تنها نام كتاب را گريه هاي امپراطور گذاشته است. مدتي بعد «اقليت» منتشر مي شود و به چاپ ششم مي رسد. كتاب را كه ورق مي زني گريه هاي امپراطور را مي بيني و خيالت راحت مي شود فاضل نظري بعد از مدتي «آن ها» را منتشر مي كند ناشر اين سه كتاب را به عنوان سه گانه ارائه مي دهد.
اين روزها «گريه هاي امپراطور» مجموعه شعر فاضل نظري كه شامل 38 سروده از اوست، چاپ دهم را پشت سر مي گذراند.
و «آن ها» نيز كه اولين بار در بيست و دومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران منتشر شد و در همان روزها به دليل استقبال خوب مخاطبان به چاپ دوم رسيد. چند روزي است كه انتشارات سوره مهر چاپ هفتم اين كتاب را روانه بازار كرده است. گفت وگوي ما با فاضل نظري را مي خوانيد:
■ آقاي نظري! اتفاقي كه در «گريه هاي امپراطور» افتاد و مخاطبي كه به دست آورد، نه در «اقليت» تكرار شد و نه در «آن ها»؛ نظر خودتان چيست؟
مجموعه «گريه هاي امپراطور» شعرهاي دوره دبيرستان و سال اول دانشگاه من است؛ زماني كه حدود 18 ساله بودم تا 22 سالگي. طبيعتاً روزگاري در آن زمان با آدم همراه است و فرد در آن نفس مي كشد حال و هواي جواني و موضوعات عاطفي است به همين دليل جوانان ارتباط نزديكتر و بيشتري با آن كتاب برقرار كردند و خلق دوباره «گريه هاي امپراطور» و نوشتن در آن فضا كاري تكراري است. شايد براي ديگران جذاب باشد اما براي من به عنوان شاعر لطفي ندارد. من معتقدم هر چيزي ظرفيت خاص خود را دارد و هر قدر سن آدمي بيشتر مي شود تجربه هاي تازه تري كسب مي كند و آن تجربه ها دريچه هاي جديدي به روي انسان باز مي كند كه در نگاهش نمود پيدا مي كند و نكته ديگر اينكه هر كتاب مخاطب خاص خود را دارد. مخاطب كتاب ها يك نفر نيستند؛ گرچه ممكن است مخاطب «گريه هاي امپراطور» امروز «آن ها» را هم دوست داشته باشد.
■ و از تفاوت هاي اين سه گانه «گريه هاي امپراطور»، «اقليت» و «آن ها» بگوييد؟
تلاشم اين است كه به سمت سهل و ممتنع پيش بروم و منظرهاي تازه اي را پيش روي مخاطب قرار دهم، اما ساختار اصلي زبان را تغيير ندهم. گرچه تصاوير به نسبت گريه هاي امپراطور كمتر شده است اما حرف هاي جدي تر و دغدغه هاي مهمتري در اين كتاب مطرح مي شود.
■ شما روايت تازه اي از غزل كهن داشته ايد در اين باره بگوييد؟
كل هستي يك روايت تازه از واقعيت هاي كهن است و حقيقت، نظرگاه تمام شاعران بوده است. آنها با انگشت اشاره مردم را به يك خورشيد متوجه مي سازند اما با نگاهي تازه، و هدف گفت وگو در شعر بيان محتواي تازه است وقتي از غزل به عنوان قالب كهن استفاده مي كنيم ارزشمندي اين قالب كهن در ظرفيت آن است و فكر مي كنم در خود نوآوري نيز بايد به شيوه اي نو و جديد نوآوري كنيم.
■ اين قالب تا چه حد ظرفيت جهاني شدن را دارد؟
دغدغه جهاني شدن سوءتفاهم است معمولاً شاعراني دغدغه جهاني شدن دارند كه از كوچه خودشان فراتر نرفته اند و در شهر و كشور خودشان شناخته شده نيستند وقتي حرفي انساني باشد جهاني مي شود مولوي هيچ وقت فكر نمي كرد روزي اشعارش را در مسكو به چاپ برسانند و فردوسي شعر نمي گفت كه شعرش را به زبان هاي ديگر ترجمه كنند. شعر شاعر اگر فرازمان و فرامكان باشد فرازبان است و فرازماني به فرازباني منجر مي شود، زيبايي مرز نمي شناسد و هر چيز زيبايي در همه جاي دنيا زيباست، پس شاعر نبايد لزوماً دغدغه جهاني شدن شعر خود را داشته باشد بلكه بايد تلاش كند فرازماني بنويسد و شعر بگويد و دغدغه هاي انساني را محور كار خود قرار دهد.
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#4
Posted: 2 Dec 2011 15:19
گزارشی از نشست نقد سهگانهی فاضل نظری
گزارش نشستها - گزارشی از نقد شعرهای فاضل نظری.
فاضل نظری(متولد ۱۳۵۸) از میان همهی گونههای شعری، قالب غزل را برگزیده و تجدید چاپ مکرر سهگانهی غزلهایش با نامهای «گریههای امپراتور»، «اقلیت» و «آنها» نشان میدهد او در پی جذب هرچه بیشتر علاقهمندان امروز غزل فارسی است. بررسی غزلیات فاضل نظری از جنبهههای زبانی و محتوایی موضوع نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب بود که با سخنرانی علی موسوی گرمارودی و بهادر باقری و همچنین با حضور خود شاعر و دوستداران غزلیاتش برگزار شد.
«شعر امروز ایران در مسیر بهرهمندی از تجارب گذشته، در بسیاری از حوزهها، از جمله قالبهای سنتی، خاصه غزل، دستآوردهای تازهای داشته که از آن میان میتوان به صمیمیت در لحن، استفاده از مفاهیم و ترکیبات گذشته، توجه به ساختار دقیق زبان و روزآمد کردن آن اشاره کرد.» جملهی فوق را موسوی گرمارودی در ابتدای سخنرانیاش گفت و افزود: «در میان جوانانی که در ایران به سرودن غزل مشغولاند، فاضل نظری چشم به جایگاه زندهیاد حسین منزوی دوخته است. او در سهگانهی مورد بررسی، غزل عرشی حافظانه ندارد، اما هر سه کتابش لبریز از شکار لحظههایی است که همگی تجارب شاعرانه خود وی محسوب میشوند. البته در این لحظهها هم، به شرط اینکه در سطح ظاهر ساده اشعار نمانیم، اندیشه، عنصر اصلی است.»
گرمارودی در ادامهی سخناناش با تاکید بر اینکه «کار فاضل همواره شکار لحظهها نیست و او گاهی یک شکارگاه کامل را در اختیار میگیرد» به خواندن شعر زیر از این غزلسرای معاصر پرداخت: «مستی نه از پیاله، نه از خم شروع شد/ از جادهی سهشنبه شب قم شروع شد/ آینه خیره شد به من و من به آینه/ آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد/ خورشید، ذرهبین به تماشای من گرفت/ آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد/ وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت/ بیتابی مزارع گندم شروع شد/ موج عذاب یا شب گرداب، هیچ یک/ دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد/ از فال دست خود چه بگویم که ماجرا/ از ربنای رکعت دوم شروع شد/ در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار/ تا گفتم السلامعلیکم شروع شد»
گرمارودی در تحلیل غزل فوق گفت: «شاعر در یک اتومبیل در حال حرکت به شهر قم است و لحظههای عاشق شدن خود را در اثر نگاهی که فقط در آینه دیده، گزارش میکند. این یک عشق شهودی است که از جرقهی طلایی دو نگاه، آنهم در آینهی ماشین آغاز میشود. غزل حاضر، تمام یا اغلب عناصر یک شعر ناب را در خود دارد. بهرهگیری از بیان کنایی و غیرمستقیم به جای بیان مستقیم، حضور تصاویر درخشان و کاربرد مناسبترین واژگان، حتی وجود ایجاز، چه در مصرعها و چه در کل غزل و هفت بیتی سرودن آن، که مناسبترین ساختمان طولی غزل به حساب میآید، همگی از نقاط قوت شعر است. شعر از منطق نثر فاصله دارد و به جای بیان صریح عاشق شدن، شاعر، از عشق به مستی تعبیر میکند؛ چراکه در منطق شعر، عشق، جز یک مستی بیخمار، چیز دیگری نیست. مستی این شاعر، از پیاله یا حتا از سرچشمهی بالاتر، خم، یعنی قرآن، شروع نمیشود. مستی شاعر حین سفرش به قم آغاز شده است. «حسن مطلع»، آرایهی دیگر این غزل است و چه شروعی برای یک شعر، زیباتر از خود واژهی شروع. بیت دوم بیهیچ اطاله، با شخصیتبخشی به آینه، میگوید آینه به من خیره شد و من به آینه. بذر عشق در مزرعهی آینه کاشته شده و آنقدر با خیرگی آبیاری میشود که گل تبسم در آینه میروید. حیرت و خیرگی، نخستین رویش مزرعهی دل در برابر زیباییهای عشق هستند. در بیت سوم، تصویری فیزیکی برای موضوعی متافیزیکی به کار رفته و شاعر، در همان حال با بیانی موجز و کنایی ـ استعاری و با نشاندن خورشید، هم به جای معشوق و هم به جای آتشافروز، آفتاب را به نقطهای تابانده که در اینجا همان دل عاشق است و سپس با نشاندن هیزم به جای عاشق، شبکهای از تناسبات معنوی را در بیت میتند. در بیت مورد بحث، هنجارشکنی معنوی هم صورت گرفته؛ چراکه طبق قاعده باید کسی ذرهبین را مقابل خورشید بگیرد، اما در شعر فاضل، خورشید، خودش ذرهبین را در کف دارد. البته تناسب کلمهی «گرفتن» که به معنی لهیبکشیدن هم هست، با هیزم و آتش و نیز تناسب «تماشا» با آینه و ذرهبین و در نهایت، تناسب هر سه با خورشید جلب توجه میکند. بیت چهارم در پی القاء یک معنای پرنیانی از تظاهرات عشق است. وقتی دل از آتش عشق، شعلهور شود و بسوزد و شرایط وصل هم مهیا نباشد، آه حسرت از نهاد دل برمیآید و وزیدن نسیم آه ناگزیر میشود. در نظر شاعر، کل جهان درگیر این عشق است. پس شگفتانگیز نیست که با نگاه از شیشهی ماشین به اطراف، شاعر ببیند که مزارع گندم اطراف جاده، از نسیم آه او شروع به بیتابی کردهاند. شاعر گره زیبایی میزند بین رقص خوشهها در گندمزار، نسیم و باد و آه، با حالت درونی خود. وقتی جهان بیرون چنین باشد، بیگمان در دل عاشق خبرهای بیشتری است. دل عاشق در تلاطم دریای عشق افتاده است. گزارش شروع عاشقی در بیت پنجم به پایان نزدیک میشود و شاعر، در مقصد، که زیارتگاه است و در پایان رکعت دوم نماز زیارت، با قنوت خود فال میزند و میخواهد بداند آیا پرتو عشقی را که در آینهی اتومبیل دیده، میتواند در آینهی دستها نیز ببیند؟ اما درمییابد که چراغهای رابطه تاریک است و دستها که نشانههای کردارند، او را به توبهی از گناهان وامیدارند و شاعر، در سجده توبه میکند و کار به آخر میرسد.»
گرمارودی پس از سخنان فوق یادآور شد: «در اشعار ردیفدار، بزرگترین گرفتاری شاعران این است که ردیفها گاهی زائد هستند؛ یعنی مفهوم بیت، پیش از ردیف به سامان میرسد، اما در غزل مورد بررسی هیچ یک از ردیفها زائد نیستند. در این غزل، شاعر به تمامی در اختیار شعر بوده و عکس آن وضعیت صادق نیست. شاعر، لحظهای را شکار نکرده، بلکه لحظه به شکار شاعر پرداخته و به مصداق بارز در دام افتادن صیاد بدل شده است. چنین وضعیتی نتیجه فوران قریحهی شاعر است. البته امکان دارد برخی این غزل و غزلهای مشابه را روایت بدانند و به همین دلیل آنها را در جرگهی اشعار ناب قرار ندهند؛ اما باید توجه داشت که غزل روایی یکی از انواع چندگانهی غزل است. کسانی معتقدند شعر با تمهید سازگار نیست و چون شاعر بایستی در تصرف شعر باشد، پس شعر ناب با روایت، یعنی با شرح آنچه قبل از وقوع شعر به وقوع پیوسته و در ذهن شاعر موجود است، نمیتواند جمع شود. هرچند این دیدگاه منطقی به نظر میرسد، نمونههای نظیر شاهنامه، به نقض آن پرداختهاند. درست است که شاعر در روایت، ابتدا تمهید میکند، اما در جریان گزارش، سکاندار، خود شعر است، نه شاعر.»
این شاعر و مدرس دانشگاه در بخش انتهایی سخنان خود با تاکید به تکقالبی بودن سرودههای نظری تصریح کرد: «ما جز غزل، شعر دیگری از این شاعر جوان سراغ نداریم و همین امر باعث شده تمام نیروی قریحهی وی در یک جهت متمرکز شود. او به تناسب استعداد خود، از تقارن واژهها هم در اشعارش سود جسته است. مثلا در بیت «خبرترین خبر روزگار بیخبری است/ خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد» ترادف شش حرف «خ» در القاء مفهوم بیخبری و خاموشی که پیام اصلی بیت است، بسیار موثر افتاده. باید دقت کرد استفاده از واژههای همصدا و همآهنگ و حتی تجانس حروف با القاء معنی از طریق صدای حروف فرق میکند. القاء معنا از راه صدای حروف را «صدامعنا» نامیدهاند. کار فاضل در بیت مذکور، نه سجع است و نه همصدایی است؛ بلکه القاء معنا از راه چینش خاص حروف است. به اعتبار محتوی، فاضل شاعری است معناگرا و حوزههای معنا در غزل او عبارتند از عشق ملموس زمینی و مناسبات آن، عشق الهی، پذیرش تقدیر، دغذغهی مرگ، مناسبات اجتماعی، دوستداشتن طبیعت و چند شعر آیینی. سبک غزلیاتش در مجموع عراقی است؛ هرچند که نمیشود گشتوگذار وی در اشعار بیدل را نادیده گرفت. بسامد اندک لغات عربی و روشنی و فصاحت زبان، شعر فاضل را به سعدی نزدیکتر میکند تا به حافظ. پس در هر بیتی که از دور خود خارج و به بیدل نزدیک میشود، ابهامی پدید میآید که ارتباط با معنای بیت را با دشواری روبهرو میسازد. گاهی این نقض محصول زیادهروی در ایجاز است و باید آن را ایجاز مخل نامید. در چنان مواردی، هرچند دسترسی به معنا به سختی موارد دیگر نیست، دستکم میشود گفت که به فصاحت شعر لطمه خورده است.»
مثلث سبکی در غزلهای فاضل نظری
ضرورت وسواس بیشتر داشتن در انتشار شعرها، نکتهای بود که بهادر باقری، استاد دانشگاه در رشتهی زبان و ادبیات فارسی و سخنران دیگر نشست در بررسی اشعار فاضل نظری به آن اشاره کرد و گفت: «یکی از ایرادهای کار آقای نظری پرکاری ایشان در امر چاپ کتاب است و اگر به جای نشر سه دفتر حاضر، به جراحی اشعارشان میپرداختند و با حذف تعدادی از آنها، در انتشار اشعار به صورت گزینشی عمل میکردند، ما با مجموعهای پختهتر و کمایرادتری مواجه میشدیم.»
باقری دربارهی دفترهای شعر نظری تصریح کرد: «در دفتر «اقلیت» سبک کهن غلبه دارد و اندیشه و فضای نو، چندان در مجموعه دیده نمیشود؛ هرچند بعد از صفحهی ۷۵، رگههایی از نوآوری شاعر، اندکاندک خود را نشان داده است. دفتر اقلیت را میشود سیاهمشقهای اولیه نظری دانست که بیشتر تصاویر و تعابیر به کار رفته در آن، اسیر فضاهای کلیشهای و سنتی است. عنصر اندیشه در این دفتر چشمگیر نیست و عاطفه نیز قدرت چندانی را به مجموعه تزریق نکرده. در اقلیت خبری از قافیهها و ردیفهای بکر و خیرهکننده نمیتوان سراغ گرفت و به دلیل تبعیت شاعر از سبک هندی، غزلیات از محور عمودی قدرتمندی نیز برخوردار نیستند. تصاویر پربسامد و کلیشهای اقلیت عبارتند از: صدف و مروارید، کودک و دیوانه، صبر و تلخی، گل پژمرده و گلفروش، دام و آهو، باد و گیسو، گردباد سرگردان و زلف پریشان، آینه و غبار، ساغر و ساقی، ماهی و تنگ، دریا و ساحل، شمع و پروانه، شرم و بوسه که هیچ یک با دردهای بشر امروز و دغدغههای او سازگاری ندارند.»
استادیار دانشگاه تربیت معلم تهران در ادامهی سخنانش به دفتر دوم غزلیات نظری پرداخت و گفت: «به باور من و بر اساس مقایسهی بسامدهای نو، «گریههای امپراتور» نسبت به مجموعهی سوم شاعر، «آنها»، نیز قدرت بیشتری دارد. در دفتر دوم قافیهها و ردیفها تازهتر میشوند و جانی دوباره مییابند. زبان این دفتر هم زلالتر است و امروزیتر؛ تصاویر بدیعاند و تازگی از تکتک آنها هویداست. البته حرکت زیگزالی بین کهنه و نو و دنیای قدیم و دنیای جدید، ایرادی است که بر این دفتر میشود گرفت. در گریههای امپراتور شاعر به نوعی از غزل با ردیفهای طولانی و جملهوار روی آورده است. نظری در غزلیاتش سه ضلع مثلثی را به نمایش گذاشته که عبارتند از سبک عراقی، سبک هندی و سبک غزل امروز که به گمان من غزلیات امروزش بیشتر با ذوق و علاقهی مخاطبان هماهنگی دارد و احتمالا طرفدارن شعر های وی این دسته از اشعار را بیشتر می پسندند. وی همچنین ادامه داد که فاضل نظری، بیشک یکی از امیدهای غزل امروز است و آینده درخشانی برای او و شعرش آرزو داریم.»
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#5
Posted: 2 Dec 2011 15:19
سمانه نائینی » مصاحبه با فاضل نظری
فاضل نظریاین سالها حوزه هنری استان تهران فعالیتهای روز افزونی در اکثر زمینه های هنری خصوصاً تئاتر، شعر و داستان داشته. جالب است بدانیم که فاضل نظری، رئیس حوزه هنری یکی از شاعران خوش ذوق نسل جوان است.
او متولد سال ۵۸ است و تحصیلات اولیه خود را در شهر خوانسار استان مرکزی گذرانده. کارشناس ارشد مدیریت صنعتی است و تا به حال کتابهای اقلیت و گریه های امپراطور را به چاپ رسانده. علاوه بر ریاست حوزه هنری استان تهران عضو شورای عالی شعر مرکز موسیقی و سرود نیز هست و در دانشگاه نیز تدریس می کند. خیلی اهل جلسات ادبی نیست و فقط در برخی فرهنگسراها و بعضی شهرستانها جلساتی را داشته است.
شعر امرو جوان را چطور می بینید ؟
این روزها در شعر تجربه هایی شده که خیلی از آنها به کوچه های بن بست منتهی شده ولی در کل به نفع شعر است. غزل به هر حال به ساحت خود باز خواهد گشت. شعر، شعر است. شعر یک عرصه مشارکتی است نه یک عرصه رقابتی. همه باید برای بازگشت شعر به ساحت اسطوره ایش کمک کنند. شعر در روزگار ما غریب افتاده و با دعواهای آوانگارد و مدرن و پست مدرن که به قولی اصلاً مال ما نیست روز به روز غریب تر می شود.
شما خودتان یک شاعر امروزید و از نظر زبانی هم به زبان امروز شعر می گویید پس چطور به نظرتان این ژانرهای شعری که خودشان را سردمدار شعر امروز می دانند را رد می کنید؟
ببینید کلمه ها را نمی توان به قدیم یا جدید بودن متهم کرد. با تغییر چنین کلمات معانی آنها نیز متفاوت می شود. اگر به کلمات ساخت امروزی بدهیم کلمات کهن را می شود امروزی کرد و بالعکس. مثلاً اگر بگوییم "مرمرا فوتبالیست پنداشتی؟" امروزی ترین کلمات را با ساختار قدیمی چیده ایم. در مورد این نوع شعرها هم چون سنخیتی با زبان فارسی ندارد. به عبارتی این نوع شعر مال زبان فارسی نیست. یعنی از همه ظرفیتهای زبان فارسی استفاده نمی کند. به عقیده من کمال شعر فارسی را در اشعار سنتی و کلاسیک، می توان دید. کما اینکه می بینیم که بسیاری از داعیه داران این نوع شعر هم دارند به شعر و غزل سنتی بر می گردند و خوب و قوی هم کار می کنند.
شعر سنتی و کلاسیک دو چیز جداگانه اند. غزل پست مدرن داریم که از نظر قالب کلاسیک است اما سنتی نیس. به نظر شما قالبهای غیر کلاسیک مثلاً شعر سپید کمال شعر فارسی نیست یا در اشعار غیر سنتی و آوانگارد و . . . ؟
ببینید هر پدیده ای یک شرایط موجود دارد و یک شرایط ایده آل. ایده آل ظرفیت زبان فارسی قطعاً با ایده آلهای زبانهای دیگر متفاوت است. یعنی اگر یک ژانر شعری مثلاً در زبان انگلیسی یا فرانسه رشد خوبی داشته و خوب جا باز کرده در زبان فارسی هم این چنین باشد و بالعکس. به نظر می رسد که کمال شعر فارسی در شعر کلاسیک تجلی پیدا کرده همانطور که شعرهای ما در قالب شعر کلاسیک هر چه که خواسته اند توانسته اند بگویند و محدودیتی نداشته اند.
درست اما در انواع دیگر اشعار هم خوب کار شده. یعنی به عقیده شما مثلاً برداشتن وزن به شعر ضربه میزند ؟
ضربه اند- گفتیم هر پدیده ای یک شرایط موجود و یک ایده آل دارد حال اگر بخواهیم از هر ظرفیتی در زبان فارسی چشم بپوشیم قطعاً باید بتوانیم ظرفیتهای دیگر آن را تقویت کنیم . همانطور که مثلاً در شعر سپید وقتی ، وزن را حذف می کنیم باید بتوانیم با قابلیتهای دیگر این کمبود را بپوشانیم
این ظرفیتها به نظر شما چیست ؟
ببینید فرق رقابتی در زبان فارسی ۳ چیز است .
۱- آهنگین بودنه و قابلیت تطبیق با قوانین عروضی .
۲- دایره تاویل گسترده
۳- تطابق با حال ایرانیان چون به نظر می رسد جانمایه ادبیات فارسی غم است و این وجه اشتراک همه انسانهاست که این غم در زبان فارسی قلجعی است ضمن اینکه در اشعار فرم و آوانگار از این ظرفیت صرف نظر شده یعنی این نوع کار به هیچ جای تاریخ ادبیات ، بسته نیست و هیچ تطبیقی، با شعر فارسی و حال و هوای آن ندارد .
کمی از کتابها حرف بزنیم . اشکهای امپراطور و اقلیت آقای نظری اکثر کسانیکه کتاب اول شما را خوانده اند انتظارشان از کتاب دوم برآورد نشده . نظر خودتان چیست ؟
اینها دو کتاب متفاوتند و اصلاً مقایسه گریه ها و اقلیت مثل مقایسه پروانه و کبوتر است که فقط به این دلیل که هر دو پرواز میکنند نمیشود با هم مقایسه شان کرد .
چون مخاطب اینها متفاوتند
یعنی اهمیت مخاطب خاص دارد ؟
مخاطب خاص اقلیت مخاطبان تازه ای دارد از یک قشر دیگر و با یک نگاه دیگر و طرز تفکر دیگر مثلاً من یک دوست میانسال دارم که اصلاً از کتاب اولم استقبال نکرد ولی بسیاری از اشعار کتاب دوم را حفظ است . کتاب اول اشعار عاشقانه جوان پسند است و شعرهایی است که همه به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند اما شعرهای اقلیت خاستگاه فکری دارند و دارای مباحث فکری و عرفانی است .
یعنی اقلیت برای شما نوعی تغییر نگرش و جایگاه شعری است نه شعرهای اقلیت و گریه ها تقدم و تاخر زمانی ندارند بسیاری از شعرهای اقلیت قبل از گریه ها گفته شده . اینها بر اساس حال و هوایشان تقسیم بندی شده اند .
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه یست که قربانیت کنند. این بیت از کتاب گریه های امپراطور برای خیلیها ضرب المثل شده است و خیلی ها این بین را زمزمه می کنند و ابن یکی از نشانه های موفقبت یک شعر است اما اقلیت چنین شاخصهایی ندارند. به نظر شما این برای ارجحیت گریهها بر اقلیت کافی نیست ؟
نه چون اقلیت تازه چاپ شده و برای چنین قضاوتی هنوز زود است. ضمن اینکه معمولاً ابیات ساده راحت تر بر زبانها جاری می شود تا ابیاتی که معانی عمیق و عرفانی داشته باشند.
شعر گریه های امپراطور در کتاب اقلیت است. دلیل انتخاب اسم اقلیت هم در کتاب سوم کشف میشود ؟
شاید گریه های امپراطور تمام حرف تمام تنهایی بشر است. که به دلیل حال و هوای اقلیت ، در اقلیت چاپ شد.
معرفی کتاب: « اقلیت »
شامل 38 سروده در یک دفتر از فاضل نظری است. تمامی اشعار « اقلیت » در قالب غزل سروده شده و نظری در آن سعی کرده است با زبانی نرم و بدیع دست به ابتکاراتی بزند که نتیجه آن خلق مضامین و استعارات تازه بوده است.
یکی از نشانههای شعر فاضل نظری تلمیح است. تلمیح در اصطلاح اشاره به آیه، حدیث، شعر، قصه یا مثلی مشهور است که شاعر برای اثبات سخن خویش یا عمق و غنا بخشیدن به معنی مقصود به کار میبرد. تلمیحات نظری بیشتر منبعث از آیات و احادیث و قصهها و مثلهاست.
جالب اینجاست که فاضل نظری در هر تلمیح با نگاهی تازه چیزی از خود به اصل داستان افزوده است.
« اقلیت » در پرونده افتخارات خود عنوان کتاب تقدیر شده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را دارد.
این مجموعه به همراه دو کتاب «گریه های امپراتور » و «آن ها» سه گانه فاضل نظری را تشکیل می دهد.
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#6
Posted: 2 Dec 2011 15:20
❂❂❂❂❂❂
در گذر از عاشقان رسید به فالم
دست مرا خواند و گریه کرد به حالم
روز ازل هم گریست آن ملک مست
نامه تقدیر را که بست به بالم
مثل اناری که از درخت بیفتد
در هیجان رسیدن به کمالم
هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
منتظر یک اشاره است سفالم
بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
کاش به سویش نرفته بود غزالم
هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از که بنالم
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#7
Posted: 2 Dec 2011 15:24
❂❂❂❂❂❂
ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ
گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#8
Posted: 2 Dec 2011 15:26
❂❂❂❂❂❂
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند
سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#9
Posted: 2 Dec 2011 15:28
❂❂❂❂❂❂
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
ارسالها: 221
#10
Posted: 2 Dec 2011 15:28
❂❂❂❂❂❂
کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
خلق دلسنگاند و من آیینه با خود میبرم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است
یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است میبارد! فراوانی بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس میدهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است
بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم
سفرهات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل میزنم.
آینهای برابر ِ آینهات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم