ارسالها: 12930
#151
Posted: 17 Nov 2012 15:25
❂❂❂❂❂❂
ای همهمه نام!
ای خلوت اوهام!
ای ماه دل افروز
ای شام سیه فام
خورشیدم و خاموش
دریایم و آرام
چشمی که جدا ماند
از شاخه بادام
اشکی که فرو ریخت
در آینه جام
نامم همه جا رفت
پیغام به پیغام
از قونیه تا بلخ
از تیمره تا شام
در گشت و گذارم
از عقل به اوهام
نزدیکم و دورم
چون کفر به خیام
شایسته تحسین
سیلی خور دشنام
بازیچه تقدیر
فرسوده ایام
پلکی بزن ای مرگ
تا پر کشم از بام
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#152
Posted: 17 Nov 2012 15:30
❂❂❂❂❂❂
دیگر بهار در سبد روزگار نیست
دیگر قرار نیست نه! دیگر قرار نیست
شادم که زود میگذرد شادی ام، ولی
غم میخورم که هیچ غمی ماندگار نیست
از یاد رفت غرش شیران بی قرار
آهوی چشمهای تو در ببسه زار نیست
بگذار در غبار فراموشمان کنند!
این سینه را تحمل سنگ مزار نیست
اقرار عشق راه به انکار میبرد
این کفر جز عبادت پروردگار نیست
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#153
Posted: 17 Nov 2012 15:35
❂❂❂❂❂❂
حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست
دلی گرفته در آیینه های افسرده ست
حکایت من در مشت روزگار دچار
پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست
یکی پرنده یکی دل! دو سرنوشت جدا
که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست
به باغ رفتم و دیدم که آن شقایق سرخ
که پیش پای تو روییده بودپژمرده ست
خلاصه ی همه رنجهای ما این است
پرنده ای که دل آورده بود دل برده ست
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#154
Posted: 17 Nov 2012 20:26
❂❂❂❂❂❂
از شوکت فرمانروایی ها سرم خالی ست
من پادشاه کشتگانم! کشورم خالی ست
چابک سواری نامه ای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشکرم خالی ست
خون گریه های امپراطوری پشیمانم
در آستین صبر جای خنجرم خالی ست
مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی ست؟
ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی ست
فرمانروایی خانه بر دوشم،محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود میبرم خالیست
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#155
Posted: 17 Nov 2012 23:53
❂❂❂❂❂❂
راه پیدا کردن گنج جهان جز رنج نیست
رنج آن را راست میگویند اما گنج نیست
گاه می افتد به خاک و گاه میغلتد به رود
هیچ رازی در فرو افتادن نارنج نیست
گاه سربازی شجاعی گاه شاهی ناامید
روز و شب چیزی بجز تکرار یک شطرنج نیست
در کف بازار دنیا عمر خود را باختی
سکه ها را جمع کن! دعوای چار و پنج نیست
باید از بهتی که چشمم داشت قلبش میشکست
چشم پوشی کن که این آیینه حیرت سنج نیست
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#156
Posted: 18 Nov 2012 00:04
❂❂❂❂❂❂
چرخید و پیش آورد رنگ دیگری را
شاید بنوشاند شرنگ دیگری را
تا وصل شیدا برد و رسوا باز گرداند
مهتاب کوهستان پلنگ دیگری را
دیوانه وار از ماه رفتم تا لب چاه
انداختم در چاه سنگ دیگری را
بر تار چنگ دیگری زد،چنگ دیگر
بر تار زد بر تار چنگ دیگری را
دست پشیمانی به پیشانی گرفتم
یک ننگ پوشانید ننگ دیگری را!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#157
Posted: 18 Nov 2012 00:23
❂❂❂❂❂❂
نرگس مردم فریبی داشت شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم مرهم میفروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم میفروخت
زندگی - این تاجر طماع ناخن خشک پیر -
مرگ را همچون شراب ناب کم کم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما،روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#158
Posted: 18 Nov 2012 00:27
❂❂❂❂❂❂
از صفحه اعداد قلب پنج را چید
دستی که ساعتهای دنیا سنج را چید
پاییز در راه است! این را شاعری گفت
بادی وزید و اولین نارنج را چید
تقدیر با من در نبردی نابرابر
سربازهای آخرین شطرنج را چید
دستی که آدم را کلید گنج بخشید
خود نقشه گم کردن آن گنج را چید
هم دانه های سالهای عمر را کاشت
هم میوه های باغهای رنج را چید!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#159
Posted: 18 Nov 2012 01:34
❂❂❂❂❂❂
هیچ دلی عاشق و دچار مبادا
عاقبت چشم،انتظار مبادا
میروی و ابرها به گریه که برگرد!
چشم خداوند اشکبار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
این خبر سرخ ناگوار مبادا!
تشنه لبی مست رفته است به میدان
آینه با سنگ در کنار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
وعده دیدار بر مزار مبادا
تشنه لبی مست رفته است به میدان
تشنه لب مست بیقرار مبادا
شیهه اسبی شنیده میشود از دور
شیهه اسبی که بیسوار مبادا
این طرف آهو دوید،آن طرف آهو
دشت در اندیشه شکار مبادا
وسعت دشت است و وحشت رم اسبان
غنچه سرخی به رهگذار مبادا
زندگی سبز و مرگ سرخ مبارک
دشت پر از لاله بی بهار مبادا!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#160
Posted: 18 Nov 2012 01:47
❂❂❂❂❂❂
در شب باران به خاک ریخته گاهی
بوسه ابری که دل سپرده به ماهی
خط به خط سرنوشت من مژه توست
زندگی کوه بسته است به کاهی
زلف تو و عمر من؟ چه راه درازی!
چشم تو وحال من؟ چه روز سیاهی!
مسئله مرگ و زندگی نظر توست
میکشی و زنده میکنی به نگاهی
حق من این زندگی نبود،خدایا!
جان مرا زودتر بگیر،الهی...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟