انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  17  پسین »

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری


زن

 
❂❂❂❂❂❂

غرض، نهفتن آن فتنه نهانی نیست
توان گفتن آن راز جاودانی نیست

پر از امید و هراسم که هیچ حادثه‌ای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

ز دست عشق به‌جز خیر، برنمی‌آید
وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست

درختها به من آموختند فاصله‌ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست

به روی آینه پرغبار من بنویس
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دلبستم به چشمان تومیدیدم
که چشمان تومی افتنددنبال دلی دیگر

به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جزاندوه دل کندن نداردحاصلی دیگر

من از آغاز در خاکم نَمی از عشق میبینم
مرا میساختند ایکاش،از آب و گلی دیگر

طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان درفکر دور باطلی دیگر

به دنبال کسی جامانده از پرواز میگردم
مگر بیدار سازد غافلی را،غافلی دیگر
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

سرسبز دل از شاخه بریدم،تو چه کردی؟
افتادم وبر خاک رسیدم تو چه کردی؟


من شوروشرموج وتو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم،تو چه کردی؟


هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم ودیدم تو چه کردی


مغرور،ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم وطعنه شنیدم،تو چه کردی؟


تنهایی ورسوایی ،بی مهری وآزار
ای عشق،ببین من چه کشیدم تو چه کردی
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

معنی بخشیدن یک دل به یه لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟


گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
داستان هایی که مردم از تو میگویندچیست؟


خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سر آشفته واین قلب ناخرسند چیست؟


چند روز از عمر گل های بهاری مانده است
ارزش جان کندن گل هادر این یک چند چیست؟


از تو هم دل کندم ودیگر نپرسیدم زخویش
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟


عشق،نفرت،شوق،بیزاری،تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش واسفند چیست؟
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی ست ،ولی ممکن نیست
به زبان اورم ان را که تمنا دارم

چیستم؟!خاطره زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست ،ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده ست ،ولی می خواهم
خانه ای را که فروریخته بر پا دارم
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

ای که برداشتی از شانه موری باری
بهتر ان بود که دست از سر من برداری

ظاهر اراسته ام در هوس وصل ، ولی
من پریشان تر از انم که تو می پنداری

هر چه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست،مگر
به دل سنگ تو از من نرسد ازاری

بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار
تو هم ای اینه از دیدن من بیزاری!؟
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

ماه خندید به کوتاهی شور وشعفم
دست بردم به تمنا ونیامد به کفم

کشش سحال اگر هست چرا کوشش موج
جذبه دیدن تو میکشد از هر طرفم

راه تردید مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم

پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودند
من اگر ره به جایی ببرم ناخلفم

زخم بیهوده مزن سینه ام از قلب تهی است
بهتر ان است که سر بسته بماند صدفم
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

ما را کبوترانه وفادار کرده است
ازاده کرده است وگرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت ان دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنهکار کرده است

چون سرو سرفرازمو ونزد تو سربه زیر
قربان ان گلی که مرا خار کرده است
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

تا بپوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش راجا گذاشت

هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت رود
دیده گلگون کرد وسر بر دامن صحرا گذاشت

هر که ویران کرد ویران شد در این اتش سرا
هیزم اول پایه سوزاندن خود را گذاشت

اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پاگذاشت

موج راز سر به مهری را به دنیا گفت ورفت
با صدف هایی که بین ساحل ودریا گذاشت
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
صفحه  صفحه 5 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  17  پسین » 
شعر و ادبیات

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA