انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 6 از 17:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  16  17  پسین »

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری


زن

 
❂❂❂❂❂❂

ما را برای رونق بازار میخواهی
ای باغبان تا چند گل را خوار میخواهی

اسفند وفروردین ما فرقی نخواهد داشت
تقویم را بیهوده در تکرار میخواهی

پاداش حرف حق زدن جز سربلندی نیست
حق با من است اما مرا بر دار میخواهی

ای دل چرا دست از سر من بر نمیداری
تا کی مرا از زندگی بیزار میخواهی

ای عشق ای سنگ صبور روزهای من
امشب خودت هم محرم اسرار میخواهی
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

ناگزیرم از سفر بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت ازاد

کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستو ها داد

این که مردم نشناسند تورا غربت نیست
غربت ان است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟ به جز شادی مهر وغم وقهر؟!
نه من از قهر تو غمگین نه تواز مهرم شاد

چشم بیهوده به اینه شدن دوخته ای
اشک ان روز که ایینه شد از چشم افتاد
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

بستن زلف رها سنگدلی می خواهد
دل شکستن همه جا سنگدلی می خواهد

چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بی چون چرا سنگدلی می خواهد

تو هم ای بخت ،ملامتگر ما باش ،ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد

کوه بودم همه عمر ونمی دانستم
راه بستن به صدا سنگدلی میخواهد

رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد

کربلا امد ومن حر گرفتار،بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی میخواهد
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد، شوکران بنوش

کوشش چه می کنی که از این سنگ بگذری
کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوش

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش

آتش بزن به سینه ام آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی

ای ترس! تو را شکر، که با این همه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی

من عارف دلتنگم، یا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی

ساقی! همه بخشیده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

اگر خطا نکنم عطر ،عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است

گلی که آمده بر خاک من نمی داند
هزار غنچه خشکیده در کنار من است

گل محمدی من ، مپرس حال مرا
به غم دچار چنانم که غم دچار من است

تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد
خود این خلاصه غم های روزگار من است

بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم
اگر چه سوخته ام ، نوبت بهار من است
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

گر چه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل! مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست

ما رعیت ها کجا! محصول باغستان کجا؟!
روستای سیب های سرخ ، بی ارباب نیست

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن، امشب شب مهتاب نیست

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی، دریغ !
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ این قدر هم نایاب نیست
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

بغض فرو خورده ام چگونه نگریم؟
غنچه پژمرده ام چگونه نگریم؟

رودم و با گریه دور میشوم از خویش
ازهمه آذره ام چگونه نگریم؟

مرد مگر گریه میکند؟چه بگویم!
طفل زمین خورده ام چگونه نگریم؟

تنگ پراز اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام،چگونه نگریم؟

پرسشم از راز بی وفایی او بود
حال که پی برده ام ، چگونه نگریم؟
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس که دامان بهاران گل‌به‌گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

گوشه چشم بــگردان و مـــــــــــقدر گردان
ما که هـــــــــستیم در این دایره ی سرگردان؟!

دور گـــــــردید و به ما جرات مستی نرسید
چه بگـــــــوییم به این ساقی ساغر گردان

این دعاییست که رندی به من آموخته است
بار مــــــــــــا را نه بیفزا ! نه سبکتر گردان!

غنچه ای را که به پژمرده شدن محکومست
تا شــــــــــــکوفا نشده بشکن و پرپر گردان

من کــجا بیشتر از حق خودم خواسته ام ؟
مرگ حـــــــــق است به من حق مرا برگردان
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 17:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  16  17  پسین » 
شعر و ادبیات

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA