ارسالها: 1131
#184
Posted: 28 Apr 2013 14:35
shakaat: در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
کردم سوال صبحدم از پیر می فروش
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
ساقی بهار میرسد و وجه مینماند
فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
mohan25
بیش از حد داری از دیگران ایراد میگیری. اگر کمی هم به خودت و درونت نگاه کنی بد نیست. بهتره بیشتر به معایب خودت پی ببری و به خودت گوشزد کنی تا کسی از دستت نرنجه و از ایراد گیریات به ستوه نیاد!
موفق و سرزنده باشی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...