ارسالها: 24568
#251
Posted: 17 Oct 2016 20:10
nazi220: البته عزیزم نیت بفرمایید
نیت کردم جوونم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#252
Posted: 17 Oct 2016 20:13
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#253
Posted: 17 Oct 2016 20:34
انی ثینگ بیا فالت بگیرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 133
#255
Posted: 17 Oct 2016 20:47
anything
سلام عزیزم من نمیدونستم شما جلوتر هستید عفو!
تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس
تا موی من و دست تو و شانه مهیاست
سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن
ارسالها: 14491
#256
Posted: 17 Oct 2016 20:53
خوب اول انی ثینگ
عجب فالی هم هست
خیلی این شعر رو دوست می دارم
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#257
Posted: 17 Oct 2016 20:56
برای سارا جان
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#258
Posted: 17 Oct 2016 21:00
SexyBoy: برو ته صف من نیت کردم خیلی وقته
بفرمایید جناب سکسی بوی
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود
کاروانی که بود بدرقهاش حفظ خدا
به تجمل بنشیند به جلالت برود
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست
که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره به دلالت برود
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#260
Posted: 28 Oct 2016 00:12
Erfan1993: میشه یه فال برای من بگرید مممنون میشم ببخشید
از اونجائیکه نازی جون نیستن من برات فال میگیرم عرفان جان
پس نیت کن .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند