انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 10 از 129:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


عنوان: نقّاشی

قلموت‌ُ بردارُ یه‌ نقّاشی‌ بَرام‌ بِکش‌ !
مثلاً آسمون‌ِ آبی‌ رُ !
این‌ اَبرای‌ پتیاره‌ با زِرزِرِشون‌ کلافه‌م‌ کردن‌ !
مهتاب‌ خانومی‌ که‌ تموم‌ِ شاعرای‌ دنیا
عُمری‌ُ به‌ خوش‌ْگِلیش‌ قسم‌ خورده‌ بودن‌ ،
حالا شُده‌ خانم‌ رییس‌ِ ستاره‌ها وُ
به‌ خفّاشا ژتون‌ می‌فروشه‌ !

یه‌ رنگین‌کمون‌ بَرام‌ بِکش‌ !
می‌خوام‌ اَزَش‌ بالا برم‌ُ
اون‌وَرِ تموم‌ِ این‌ تاریکیا بیام‌ پایین‌ !
خوش‌ دارم‌ سفر کنم‌ تو کشورِ نقّاشیا !
می‌خوام‌ با چشای‌ باز از گرونیکای‌ پیکاسو بگذرم‌ُ
میون‌ِ گُلای‌ آفتاب‌گردون‌ِ ون‌گوگ‌ ،
تُخمه‌ بِشکنم‌ !
نترس‌ ! عزیزم‌ !
داغ‌ بودن‌ِ نقّاشیای‌ دالی‌ ،
نمی‌تونه‌ من‌ُ مث‌ِ اون‌ ساعتا آب‌ کنه‌ !

یه‌ دشت‌ بَرام‌ نقّاشی‌ کن‌ !
یا یه‌ کوه‌ ،� یا یه‌ جنگل‌ !
فقط‌ قول‌ بده‌ اون‌جا ،
از قفس‌ُ تفنگ‌ُ تیرکمون‌ خبری‌ نباشه‌ !
می‌خوام‌ نشونی‌ِ نقّاشیت‌ُ
به‌ تموم‌ِ پرنده‌های‌ دنیا بِدَم‌ !

یه‌ اقیانوس‌ بَرام‌ بِکش‌
که‌ آبش‌ از بومِت‌ سَرریز کنه‌ وُ
تموم‌ِ سیاهیای‌ زمونه‌ رُ بشوره‌ !

یه‌ چیزِ دُرُست‌ُ حسابی‌ بَرام‌ بِکش‌ !
مثلاً یه‌ جاده‌ی‌ دراز رو به‌ طلوع‌ِ خورشید ،
تا دستت‌ُ بگیرم‌ُ
از این‌ روزگارِ نِکبتی‌ بِبَرَمت‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: آنتیک‌ فروشی‌

ـ این‌ مجسّمه‌ی‌ عاج‌ خیلی‌ قشنگه‌� ! نه‌؟

ـ آره‌� ! قشنگه‌� !
وقتی‌ ندونی‌ عاجش‌
مال‌ِ بزرگ‌ترین‌ فیل‌ِ کنگو بوده‌� ،
وقتی‌ ندونی‌ شیکارچیا
گولّه‌ی‌ اوّل‌ُ تو چشم‌ِ فیلی‌ که‌ صاحبش‌ بوده‌ خالی‌ کردن‌� ،
وقتی‌ ندونی‌ بچّه‌ی‌ اون‌ فیل‌
خرطوم‌ِ کوچیکش‌ُ رو صورت‌ِ خونی‌ِ پدرش‌ کشیده‌ وُ
یه‌ قطره‌ اشک‌ از چشای‌ خاکستریش‌ سُر خورده‌ پایین‌� ،
وقتی‌ ندونی‌ که‌ جُفتش‌
اون‌قدر پای‌ نعشش‌� ضجّه‌ زده‌
که‌ خودشم‌ مُرده‌...
اون‌ وقته‌ که‌ این‌ مجسّمه‌ عاج‌
خیلی‌ قشنگ‌ به‌ نظر میاد !
خیلی‌ قشنگ‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: عوارضی‌

دَم‌ِ عوارضی‌ دیدمش‌ !
دَس‌ْبند به‌ دستای‌ خودش‌ بودُ
پابند به‌ پاهای‌ اسبش‌ !
سواری‌ که‌ مادربزرگ‌
اون‌ همه‌ تو قصّه‌هاش‌ ازش‌ حرف‌ می‌زَد ،
حالا شُده‌ بود بازیچه‌ی‌ یه‌ مُش‌ لَجَن‌
که‌ با لباسای‌ لجنی‌ دورش‌ حلقه‌ زده‌ بودن‌ !
کسی‌ حرفاش‌ُ باور نمی‌کرد !
حتّا وقتی‌ خورشیدُ از خورجین‌ اسبش‌ بیرون‌ آورد
همه‌ بِهِش‌ خندیدن‌ُ گفتن‌
نورافکنای‌ عوارضی‌ بیشتر از اون‌ خورشید روشنی‌ دارن‌ !
اسب‌ِ رو پاهاش‌ بلند شده‌ بودُ مُدام‌ شیهه‌ می‌کشید ،
امّا شیهه‌ش‌
تو صدای‌ خاورایی‌ که‌ از کنارِ بزرگراه‌ رَد می‌شُدن‌ گُم‌ بود !
معجزه‌ها از علم‌ عقب‌ اُفتاده‌ بودن‌ُ
کسی‌ اون‌ سوارُ اسبش‌ُ باور نمی‌کرد !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: راه‌ِ حل‌

انگشت‌ِ اشاره‌ی‌ دست‌ِ بچّه‌م‌ُ بُریدم‌ !
حالا هَر چی‌ دِلِتون‌ می‌خواد بارَم‌ کنین‌ !
بگین‌ یه‌ جونورِ بی‌رحم‌اَم‌ !
حتّا می‌تونین‌ دارَم‌ بزنین‌ ،
امّا من‌ کارِ خودم‌ُ کردم‌ !
می‌دونم‌ وقتی‌ این‌ پسر بزرگ‌ بشه‌ ،
نمی‌تونه‌ ماشه‌ هیچ‌ تفنگی‌ُ
رو به‌ آدم‌ِ دیگه‌یی‌ بِچِکونه‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: زنده‌گی‌...

نیگام‌ کن‌ ،�
تا جزغاله‌ شُدن‌ِ یه‌ بچّه‌ موش‌ُ
تو تنورِ نونوایی‌ ببینی‌ !

نیگام‌ کن‌ ،�
تا بفهمی‌ ،�
لِه‌ شُدن‌ گُل‌ِ نرگس‌
میون‌ِ دندونای‌ یه‌ گاوِ گُرُسنه‌ ،� یعنی‌ چی‌ !

هیچّی‌ نگو !
فقط‌ ،
نیگام‌ کن‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: شهاب‌

دلم‌ می‌خواس‌ یه‌ گولّه‌ باشم‌ ،
تو تفنگ‌ِ مردِ کردی‌ که‌
شب‌ِ عروسی‌ِ دخترش‌ آون‌ذ رو به‌ آسمون‌ بِچِکونه‌ وُ
یه‌ شهاب‌ِ گُرگرفته‌ اَزَم‌ بسازه‌ !




عنوان: کفتر چاهی‌

همه‌ تو کف‌ِ پروازِ منن‌ ،
وقتی‌ بالا وُ بالاتَر می‌رم‌ُ
طوق‌ِ سبزِ گردنم‌ُ
زیرِ تیغ‌ِ آفتاب‌ می‌گیرم‌ !
عشقم‌ اینه‌ که‌� ،
رو سَر مجسّمه‌های‌ تموم‌ِ میدونای‌ دنیا فضله‌ بندازم‌ !
آسمون‌ِ هفتم‌ُ تنها بالای‌ من‌ تجربه‌ کردن‌ !
تموم‌ِ پرنده‌ها آرزو دارن‌ جای‌ من‌ باشن‌ !
حتا عقابم‌ به‌ پریدنم‌ حسادت‌ می‌کنه‌ !
همه‌ من‌ُ تو اوج‌ می‌بینن‌ُ
هیشکی‌ نمی‌دونه‌
کفتری‌ که‌ صُب‌ به‌ صُب‌ گونه‌های‌ خورشیدُ می‌بوسه‌ ،
شبا تو دل‌ِ عمیق‌ترین‌ چاه‌ِ زمین‌ می‌خوابه‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم

عنوان: مقدمه



دیوارها را دوست‌ نمی‌داشتم‌ ...

کودک‌ بودم‌ من‌ و پدر جوان‌ بود و مادر جوان‌ بود و سَروِ باغ‌ْچه‌ی‌ ما جوان‌ بود و دختران‌ِ همسایه‌ جوان‌ بودند و اندوه‌ِ من‌ جوان‌ بود و ناظم‌ِ دبستان‌ِ ما پیربود و حرف‌ِ ما را نمی‌فهمید و دبستان‌ شکنجه‌ْخانه‌ی‌ خصوصی‌ِ او بود!
هفت‌ ساله‌ که‌ شُدیم‌ ، پایان‌ِ هفته‌های‌ هفت‌سنگ‌ فرا رسید! هفت‌ ساله‌ که‌ شُدیم‌، ما ماندیم‌ُ معلم‌هایی‌ که‌ ما را نمی‌فهمیدند، ناظم‌هایی‌ که‌ ما رانمی‌فهمیدند، مدیرهایی‌ که‌ ما را نمی‌فهمیدند و کتاب‌هایی‌ که‌ در آن‌ها حرفی‌ از توپ‌ُ تاب‌ُ فِرفِره‌ نبود!
هفت‌ ساله‌ که‌ شُدیم‌، دیگر بچّه‌ نبودیم‌، سرباز بودیم‌! سربازان‌ِ بی‌خبری‌ که‌ خبردار در صف‌ِ بی‌آخرِ انتظار می‌ایستادیم‌ُ گوش‌ به‌ زنگ‌ِ صدای‌ آقای‌ مدیرداشتیم‌ که‌ از فوایدِ تعلیم‌ُ تعلُم‌ُ تنبیه‌ می‌گُفت‌ُ تکیه‌ کلامَش‌ همیشه‌ سطری‌ از شعرِ شاعری‌ مکار بود :
توانا بُوَد هَر که‌ دانا بُوَد... و هفت‌ ساله‌گی‌ ختم‌ِ تمام‌ِ کودکی‌ِ ما بود!
و من‌ بَدَم‌ می‌آمَد از دروغ‌های‌ درس‌ِ تاریخ‌ و بَدَم‌ می‌آمَد از حرف‌های‌ آقای‌ علوم‌! او ماه‌ را ـ که‌ رفیق‌ِ خواب‌های‌ من‌ در مهتابی‌ بود ـ قُلوه‌سنگی‌ می‌دانست‌شناور در سیاهی‌ِ آسمان‌ و من‌ بَدَم‌ می‌آمَد از درس‌ِ ریاضی‌ با آن‌ همه‌ اعدادُ علامت‌های‌ بی‌سَرُ تَه‌ که‌ نمی‌گُذاشتند صدای‌ گُنجشک‌های‌ آن‌ سوی‌ پنجره‌ رابشنوم‌ و بَدَم‌ می‌آمَد از درس‌ِ نقّاشی‌ که‌ معلمش‌ همیشه‌ به‌ من‌ می‌خندیدُ هیچ‌ وقت‌ نمی‌پُرسید چرا ماهی‌ْ قرمزهای‌ حوض‌ِ آبی‌ را با رنگ‌ِ سیاه‌ نقّاشی‌ می‌کنم‌و از زنگ‌ِ ورزش‌ بَدَم‌ می‌آمَد با آن‌ معلم‌ِ معتادش‌ که‌ نمی‌گذاشت‌ ما بازی‌ کنیم‌ و وادارمان‌ می‌کرد با صدای‌ سوت‌ِ مسخره‌اَش‌ نَرمش‌ کنیم‌ و ما عرق‌می‌ریختیم‌ُ خسته‌ می‌شُدیم‌ و او دلش‌ غنج‌ می‌زدُ تُندتَر در سوتَش‌ می‌دَمید و ما از نفس‌ می‌اُفتادیم‌ و او می‌خندید و ما را عروسک‌های‌ خیمه‌شب‌ْبازی‌ِ خودمی‌دید! او برادرِ هم‌ْخون‌ِ هیتلِر بود!
و من‌ دبستان‌ را دوست‌ نمی‌داشتم‌ و زنگ‌ِ تفریح‌ چه‌ کوتاه‌ بود و قَدِ من‌ چه‌ کوتاه‌ بود و دیوارهای‌ دبستان‌ چه‌ بُلند بودند و من‌ دیوارها را دوست‌نمی‌داشتم‌!
در غروب‌های‌ جمعه‌ که‌ انگشتان‌ِ من‌ از نوشتن‌ِ جریمه‌ وَرَم‌ می‌کردُ تیر می‌کشید، بَر تاب‌ِ زنگ‌ْزَده‌ی‌ کنج‌ِ حیات‌ می‌نشستم‌ُ آرزو می‌کردم‌ که‌ پدربزرگ‌ مَراتاب‌ بدهد تا طعم‌ِ تَرکه‌های‌ ناظم‌ را از یاد بِبَرَم‌! امّا پدربزرگ‌ کمر درد داشت‌ و پدربزرگ‌ حوصله‌ نداشت‌ و پدربزرگ‌ مَرا نمی‌دید و با صدایی‌که‌ به‌ قُلقُل‌ِ قلیانش‌ شبیه‌ بود، می‌ایستاد، خَم‌ می‌شُد، می‌نشست‌. می‌ایستاد، خَم‌ می‌شُد، می‌نشست‌... و کمَرَش‌ از این‌ کار درد نمی‌گرفت‌! او مرا تاب‌نمی‌داد و تاب‌ ساکن‌ بود و پاهای‌ من‌ به‌ زمین‌ نمی‌رسید تا تاب‌ بدهم‌ خودم‌ را، آرزوها وُ رؤیاها وُ اندوهم‌ را وَ طعم‌ِ جریمه‌های‌ دبستان‌ را از خاطر بِبَرَم‌... وجمعه‌ روزِ صامت‌ِ گُنجشک‌ها بود...
من‌ نمی‌خواستم‌ و نمی‌خواهم‌ قَدّم‌ از کمربندِ پدر بُلندتَر شَوَد! نمی‌خواستم‌ و نمی‌خواهم‌ هم‌ْقَد شَوَم‌ با تَرکه‌های‌ تَرِ حوض‌ِ لجن‌ْپوش‌ِ دبستان‌! نمی‌خواستم‌و نمی‌خواهم‌ توپم‌ را با مدادُ کاغذ عوض‌ کنَم‌! نمی‌خواستم‌ و نمی‌خواهم‌ دوچرخه‌اَم‌ آن‌ قدر کنج‌ِ انبارِ خانه‌ بمانَد تا کوچک‌ شَوَد برای‌ پاهای‌ بزرگ‌ِ من‌!نمی‌خواستم‌ و نمی‌خواهم‌ بادبادک‌ِ از یاد رفته‌ی‌ مَرا بادِ بی‌خبر از بام‌ِ خانه‌ بِدُزدَد! می‌خواهم‌ بادبادکی‌ بسازم‌ با تمام‌ِ روزنامه‌های‌ بَدْ خبرِ شهر! می‌خواهَم‌دوچرخه‌یی‌ بخرم‌ با پَس‌اندازِ همه‌ی‌ عُمر! می‌خواهم‌ قایق‌ِ کاغذی‌اَم‌ را در جوی‌ آب‌ رها کنم‌ و از پِی‌اَش‌ بِدَوَم‌! می‌خواهم‌ زَنگ‌ِ تمام‌ِ خانه‌های‌ شهر را بزنم‌و بگریزم‌! می‌خواهم‌ خواب‌ ببینم‌ که‌ بیدارَم‌ و تمام‌ِ این‌ خواستن‌ها از طراوت‌ِ حضورِ توست‌!
تویی‌ که‌ مَرا به‌ کودکی‌اَم‌ می‌رسانی‌!
و من‌ دوستت‌ می‌دارَم‌ در سرزمین‌ِ گُل‌ُ بُلبُل‌ُ کفتار،
در سرزمین‌ِ معلمان‌ُ ناظمان‌ُ مدیران‌ِ تَرکه‌ به‌ دست‌،
در سرزمین‌ِ شاعران‌ُ عارفان‌ُ دلقکان‌ِ بزرگ‌!
دوستَت‌ می‌دارم‌ در تمام‌ِ دقایقی‌ که‌ گزنده‌ می‌گُذرند!
در تَک‌ تَک‌ِ نفس‌هایم‌ و به‌ هنگام‌ِ تماشای‌ همه‌ی‌ زیبایی‌ها و نازیبایی‌ها!
در کوچه‌ و خیابان‌ دوستَت‌ می‌دارم‌
و در تمام‌ِ اَماکن‌ِ عمومی‌
و این‌ به‌ معجزه‌ می‌ماند،�
چرا که‌ در سرزمین‌ِ ما عاشقان‌ْ خانه‌ نشینند...� �

یغماگُلرویی‌
14/آذرماه‌/80
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
دفتر اول: من وارث تمام برده‌گان جهانم !






عنوان: ترانه‌ 1

می‌آمیزم‌ سیاهی‌ِ شب‌ را
با سفیدی‌ِ روزْ
ـ که‌ خودْ عصاره‌ی‌ رنگین‌ْکمان‌ْ است‌ْ ! ـ
تا خاکستری‌ْ را بَرگزینم‌
برای‌ ترسیم‌ِ آسمان‌ِ سرزمین‌ِ خویش‌ !

بَر حاشیه‌ی‌ سوری‌ِ بوم‌ْ
شن‌ْزاری‌ تفته‌ را نقاشی‌ می‌کنم‌
با سَرچشمه‌ای‌ که‌ خواب‌ْگاه‌ِ اژدهاست‌ !

خورشیدی‌ قُراضه‌ْ را پَرچ‌ْ می‌کنَم‌ بَر آسمان‌ْ
با عبورِ تاریک‌ِ کلاغان‌ْ در حاشیه‌ وُ
خبرْکشان‌ِ مُرده‌ به‌ تازیانه‌ی‌ باد...

این‌جا ایران‌ است‌
و من‌
تو را دوست‌ْ می‌دارم‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: ترانه‌ 2

من‌ وارث‌ِ تمام‌ِ بَرده‌گان‌ِ جهانَم‌ !
بر دست‌هایم‌ مُچ‌ْپیچ‌ِ مُقَدّرِ فولاد ،
گران‌ْسنگ‌ُ دیرینه‌ْ سال‌ْ !
بر سینه‌اَم‌ داغ‌ِ دُرُشت‌ِ تپانچه‌ وُ تسلیم‌ْ
و بَرْ گُرده‌ام‌ خِفّت‌ِ سکوت‌ِ آنان‌ که‌ از پِی‌ِ عشق‌ْ ،
برگابرگ‌ِ کتاب‌ِ تناسل‌ْ را دوره‌ می‌کنند !

من‌ وارث‌ِ تمام‌ِ بَرده‌گان‌ِ جهانَم‌ !
در نوازش‌ِ نفس‌ْدزدِ تازیانه‌ها زاده‌ْ شُدم‌ !
کتیبه‌ی‌ کوروش‌ْ
به‌ سَرانگشتان‌ِ خونین‌ِ من‌ در کوره‌ نهاده‌ شد !
مرا مقابل‌ِ قدم‌های‌ تیمور گَردَن‌ْ زدند !
صحرازادگان‌ به‌ تاراج‌ِ رؤیاهایم‌ْ آمدند !
جمجمه‌ام‌ خِشت‌ِ مناره‌ی‌ چنگیزْ شد !
اسکندرْ بر خاکسترِ خنده‌هایم‌ رقصید !�
سمفونی‌ِ هشتم‌ِ بتهون‌ را ،
من‌ در صف‌ِ کوره‌های‌ آشویتس‌ْ نواختم‌
و هیروشیما قبای‌ بُلندِ تاوَلی‌اَش‌ را
بَر تَنَم‌ پوشاند !
ویتنام‌ُ بُسنی‌ را تجربه‌ کردم‌ ،
و صدای‌ سوت‌ِ خمپاره‌ را شناختم‌
از آن‌ پیش‌ْتَر که‌ مغزم‌ را چونان‌ پوکه‌ی‌ پنبه‌ای‌ پریشان‌ْ کند !

من‌ وارث‌ِ تمام‌ِ بَرده‌گان‌ِ جهانَم‌ !
بَرادرِ همْسال‌ِ نخستین‌ تازیانه‌ْ خورده‌ی‌ْ تاریخ‌ !
با نَسَبی‌ سرخ‌ُ
درخت‌ْنامه‌ای‌ خون‌ْآلوده‌
که‌ مرا
به‌ یکایک‌ِ آدمیان‌ پیوند داده‌ است‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: ترانه‌ 3

تو را دوست‌ می‌دارم‌
به‌ سان‌ِ کودکی‌
که‌ آغوش‌ِ گشوده‌ی‌ مادر را !
شمع‌ِ بی‌شعله‌ای‌ که‌ جرقّه‌ را !
نرگسی‌ که‌ آینه‌ی‌ بی‌زنگارِ چشمه‌ را !

تو را دوست‌ می‌دارم‌
به‌ سان‌ِ تندیس‌ِ میدانی‌ بزرگ‌ ،
که‌ نشستن‌ِ گنجشک‌ِ کوچکی‌ را بَر شانه‌اش‌
و محکومی‌
که‌ سپیده‌ی‌ انجام‌ را !

تو را دوست‌ می‌دارم‌ !
به‌ سان‌ِ کارگری‌
که‌ استوای‌ روز را ،
تا در سایه‌ی‌ دیوارِ دست‌ْسازِ خویش‌ْ
قیلوله‌ کنَد !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 10 از 129:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA