انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 100 از 129:  « پیشین  1  ...  99  100  101  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


زن

 


عنوان : لولا

قنداقه‌ها نخین‌ می‌شوید
پای‌ درخت‌ِ نارنج‌.
چشمانش‌ سبزُ صدایش‌ بنفش‌.

آه‌! عشق‌!
پای‌ درخت‌ِ نارنج‌!

جوباره‌ از آفتاب‌ پُر می‌شود
وَ گُنجشک‌ بر نهال‌ِ زیتون‌ می‌خواند.

آه‌! عشق‌!
پای‌ درخت‌ِ نارنج‌!

وقتی‌ لولا صابون‌ را تمام‌ کند،
گاوهای‌ جوان‌ِ جنگی‌ می‌آیند.

آه‌! عشق‌!
پای‌ درخت‌ِ نارنج‌...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : سه‌ درخت‌ِ سرنگون

به‌ ارنستو هالفتر

سه‌ تا بودند
(روزِ تبردار آمد)

دو تا بودند
(چُفتی‌ بال‌ِ نقره‌یی‌ برافراشته‌)

یکی‌ ماند،
دیگر هیچ‌...
(آب‌، خالی‌ مانده‌ بود)
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : مرگ‌ِ آنتونیتواِل‌ کامبوریو

به‌ خوزه‌آنتونیو روبیاساکریستان‌

صداهای‌ مرگ‌،
در ساحل‌ِ گوادل‌ کویر طنین‌ افکند.
صداهای‌ عتیق‌
صدای‌ میخک‌ِ نَر را محاصره‌ می‌کنند.

در جنگ‌ چو دُلفین‌ بود!
گازِ گراز را به‌ چگمه‌ها کشت‌
وَ کراوات‌ِ ارغوانی‌اَش‌ را
به‌ خون‌ِ خَصم‌ِ خود آغِشت‌!
امّا چهار دشنه‌ در میانه‌ بودُ
او از پا درآمد،
وقتی‌ ستاره‌ها
بَر آب‌های‌ خاکستری‌ نیزه‌ می‌زدند!
چندان‌ که‌ شیپورها،
گاوبازی‌ِ گُل‌ِ شب‌ْبو را
به‌ خواب‌ می‌دیدند،
صداهای‌ مرگ‌
در ساحل‌ِ گوادل‌ کویر
طنین‌ افکند.

«ـ آنتونیو تُرّس‌ هِره‌دیا!
کامبوریوی‌ بُلند یال‌!
سبزه‌رو از ماه‌ِ سبز!
چه‌ کسی‌ جان‌ِ تو را،
در ساحل‌ِ گوادل‌کویر گرفت‌!»

«ـ چهار پسر عموی‌ من‌!
چهار هِره‌دیا!
پسران‌ِ بنامه‌خی‌!
حسادتشان‌ به‌ من‌ بیش‌ از دیگران‌ بود!

به‌ کفش‌های‌ زِرِشکی‌ِ من‌!
به‌ طلسم‌ِ عاجی‌ِ من‌
وَ به‌ پوستم‌
که‌ عصاره‌ی‌ یاس‌ُ زیتون‌ است‌!»

«ـ آی‌! آنتونیتو اِل‌ کامبوریو!
بانوی‌ بانوان‌،
مریم‌ِ مقدّس‌ را به‌ یادآر!
که‌ در حال‌ِ مَرگی‌!»

«ـ آه‌! فدریکو گارسیا!
پِی‌ِ پاسبان‌ بفرست‌!
کمَرَم‌ چون‌ نهال‌ِ زرّتی‌ شکسته‌ است‌!»

سه‌ فوّاره‌ی‌ خون‌ جهاند
وَ به‌ نیم‌ْرُخ‌ بِمُرد!
(سکه‌یی‌ از حیات‌،
که‌ دیگر ضرب‌ نخواهد شُد!)

فرشته‌ی‌ کولی‌ سَرِ او را بر بالشی‌ نهاد
وَ دیگران‌ از شَرم‌،
شمع‌ روشن‌ کردند!
وقتی‌ چهار پسر عمو به‌ شهر آمدند،
صداهای‌ مرگ‌،
در ساحل‌ِ گوادل‌ کویر
بند آمد.
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : اقاقیا

چه‌ کسی‌ درو کرده‌ ساقه‌ی‌ ماه‌ را؟
(که‌ چیزی‌ به‌ جُز ریشه‌های‌ آب‌
برای‌ ما
بر جا نمانده‌ است‌!)
چه‌ ساده‌ خواهد بود ما را
چیدن‌ِ گُل‌های‌ جاوانی‌ِ اقاقیا!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : صدف‌

به‌ ناتالیا خیمه‌نز

صدفی‌ برای‌ من‌ آورده‌اند
که‌ دریای‌ نقشه‌ی‌ جغرافی‌ در آن‌ می‌خوانَد.
دلم‌ از آب‌ پُر می‌شَوَد،
از ماهیان‌ِ
سایه‌ وُ
نُقره‌...

صدفی‌ برایم‌ آورده‌اند!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : آینه‌ی‌ بزرگ

ما زیرِ آینه‌یی‌ بزرگ‌ ،
روزگار می‌گُذرانیم‌!
انسان‌،
یک‌ْسَره‌ آبی‌ست‌!

هوزانا!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : جاده

صَد سوارِ عزا به‌ کجا می‌روند،
در زیرِ آسمان‌ِ خفته‌ی‌ نارنج‌ْزار؟

نه‌ به‌ کوردُبا می‌رسند،
نه‌ به‌ سویل‌ُ
نه‌ به‌ غرناطه‌
که‌ آه‌ می‌کشد از دوری‌ِ دریا!
اسب‌های‌ خُفته‌ به‌ حلقه‌ی‌ دارها می‌بَرَندشان‌
آن‌جا که‌ سرود،
برهنه‌ می‌لَرزد
با هفت‌ آه‌ِ نمایان‌...

کجا می‌روند صد سوارِ آندلسی‌؟
صد سوارِ نارنج‌ْزار؟
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : افسانه‌ی‌ اندوه‌ِ سیاه

به‌ خوزه‌ ناوارو پاردو

خروس‌ها از پِی‌ِ ستاره‌ منقار می‌زنند
وقتی‌ سوله‌داد مونتویا
فرو می‌آید
از کوهستان‌ِ سیاه‌!

اندامش‌ از برنج‌،
بوی‌ اسب‌ُ سایه‌ می‌دهد
وَ ترانه‌ها
در سندان‌ِ گِردِ پستانش‌
می‌نالند!

«ـ سوله‌ داد!
در این‌ شب‌ِ تار،
یکه‌ به‌ دنبال‌ِ چه‌ می‌گردی‌؟»

«ـ به‌ دنبال‌ِ هَر چه‌ باشَم‌،
تو را با آن‌ کاری‌ نیست‌...
دنبال‌ِ نیک‌ْبختی‌ُ
شادمانی‌اَم‌!»

«ـ سوله‌ دادِ تلخ‌ِ من‌!
اسب‌ِ بی‌رکاب‌،
آخر به‌ دریا می‌رسد
وَ امواجش‌
فرو می‌دهند!»

«ـ دریا را به‌ خاطرم‌ نیاور!
در سرزمین‌ِ زیتون‌ها،
تباهی‌ِ عظیم‌
همیشه‌ از همهمه‌ی‌ برگ‌ها برمی‌خیزد!»

«ـ غصّه‌اَت‌ چیست‌؟ سوله‌داد!
غصّه‌ی‌ سینه‌سوزت‌ چیست‌،
که‌ آب‌ِ تُرش‌ِ لیموها را گریه‌ می‌کنی‌؟»

«ـ چه‌ غصّه‌ی‌ بی‌مَرزی‌!
در خانه‌ چون‌ دیوانه‌گان‌ می‌گَردَم‌
وَ بافه‌ی‌ گیسم‌ را به‌ دنبال‌ می‌کشم‌،
از آش‌ْپزخانه‌ تا بستر!
می‌پُرسی‌ غصّه‌اَم‌ چیست‌؟
اندام‌ُ جامه‌اَم‌ چون‌ کهربای‌ سیاه‌ است‌! نمی‌بینی‌؟
افسوس‌! دامن‌ِ کتانی‌اَم‌!
افسوس‌! ران‌های‌ لاله‌ شکل‌ِ من‌!»

«ـ سوله‌ داد!
در چشمه‌ی‌ چکاوک‌ها تَن‌ بشوی‌
وَ دِل‌ آرام‌دار!»

رودخانه‌ آن‌ پایین‌ آواز می‌خوانَد:
ستاره‌ریزِ برگ‌ُ آسمان‌.
روزِ تازه‌،
با گُل‌های‌ کدو تاج‌ْگُذاری‌ کرده‌ است‌...
آه‌! اندوه‌ِ کولیان‌!
اندوه‌ِ ناب‌ِ همیشه‌ تنها، تنها...
آه‌! اندوه‌ِ کرانه‌ی‌ پنهان‌ُ
سپیده‌ی‌ دور!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : عبور

باکره‌ی‌ گوشه‌نشین‌!
باکره‌ی‌ دامن‌ْپُفی‌،
مثل‌ِ یه‌ لاله‌ خوش‌ْنشین‌!
رَد می‌شی‌ از موجای‌ شهر،
تو زورقی‌ از گُل‌ُ نور،
از بغل‌ِ همهمه‌ وُ
نورِ ستاره‌ی‌ بلور!
باکره‌ی‌ دامن‌ پُفی‌!
رودِ خیابون‌ِ نَمور،
مثل‌ِ همه‌ رودخونه‌ها
می‌ریزه‌ به‌ دریای‌ دور!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : فریاد

کمان‌ِ نعره‌ می‌رَوَد از کوه‌ تا به‌ کوه‌!
باید قوس‌ِ سیاهی‌ باشد،
سَرزده‌ از زیتون‌ْزار
در شب‌ِ آبی‌!

آی‌ی‌ی‌ی‌!

آرشه‌ی‌ ویولن‌ ،
زِه‌های‌ بُلندِ باد را مرتعش‌ کرده‌ است‌!

آی‌ی‌ی‌ی‌!

آنان‌ که‌ در غارها روزگار می‌گُذرانند،
فانوس‌ برمی‌افروزند!

آی‌ی‌ی‌ی‌!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
صفحه  صفحه 100 از 129:  « پیشین  1  ...  99  100  101  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA