انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 108 از 129:  « پیشین  1  ...  107  108  109  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


زن

 


عنوان : غزلواره‌

چهار درخت‌ِ انار،
در باغ‌ِ تو!
(دِل‌ِ جوان‌ِ مرا دریاب‌!)

چهار درخت‌ِ سرو،
آن‌جا خواهیم‌ کاشت‌!
(دِل‌ِ پیرِ مَرا دریاب‌!)

ماه‌ُ خورشید
وَ آن‌گاه‌...
نه‌ دِل‌ُ
نه‌ باغ‌!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : ونوس

این‌ گونه‌ دیدمت‌!

باکره‌ی‌ مُرده‌ در بسترِ صدف‌!
برهنه‌ی‌ نسیم‌ُ شکوفه‌
وَ لبریزِ نوری‌ اَبَدی‌!

جهان‌ را پَس‌ِ پُشت‌ نهاده‌!
سوسنی‌ از عصاره‌ی‌ پنبه‌ وُ سایه‌ است‌!
خیره‌ مانده‌ از شیشه‌ها،
به‌ جاده‌یی‌ اَبَدی‌!

باکره‌ی‌ مُرده‌
عشق‌ را در هم‌ می‌تَنَد!
طرّه‌ی‌ بُلندِ گیسش‌،
گُم‌ شُده‌ در سپیدی‌ِ ملحفه‌ها!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : چندان‌ که‌ بر می‌آید ماه‌...

چندان‌ که‌ برمی‌آید ماه‌
نفس‌ می‌بُرند ناقوس‌ها
وَ رَه‌کوره‌های‌ گُنگ‌
پدیدار می‌شوند!

چندان‌ که‌ بَرمی‌آید ماه‌
دریا جامه‌یی‌ می‌شود بر تن‌ِ زمین‌
وَ دِل‌،
جزیره‌یی‌ بِکر می‌شود در نامتناهی‌!

کسی‌ زیرِ بدرِ کامل‌ نارنج‌ نمی‌خورد!
میوه‌های‌ سردُ سبز را می‌باید خورد!

چندان‌ که‌ بر می‌آید ماه‌
با صد چهره‌ی‌ هم‌ْشکل‌،
سکه‌های‌ نقره‌ در جیب‌
زار می‌زنند!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : زخم‌ِ عشق

این‌ نورُ این‌ زبانه‌ی‌ آتش‌،
این‌ منظرِ خاکسترِ پیرامون‌ِ من‌،
این‌ دردِ زاده‌ شُده‌ از فکر،
این‌ رنج‌ِ سَررسیده‌ از آسمان‌ُ زمین‌
این‌ مرثیه‌ی‌ خون‌ که‌ سازی‌ بُریده‌ سیم‌ را رونق‌ می‌بخشد،
این‌ بارِ کمرْشکن‌ بر شانه‌های‌ من‌،
این‌ کژدمی‌ که‌ درونم‌ می‌رقصد...
همه‌ دسته‌ گُلی‌ از عشقند،
بسترِ یک‌ مجروح‌،
آن‌جا که‌ در حسرت‌ِ خواب‌ِ تو رؤیا می‌بافم‌
در ویرانه‌های‌ این‌ دِل‌ِ شکسته‌!
در پِی‌ِ قلّه‌ی‌ رازَم‌ُ
قلب‌ِ تو،
درّه‌یی‌ را نثارم‌ می‌کند
دهن‌ْگُشاده‌ وُ
پوشیده‌ از عقل‌ِ تلخ‌ُ صنوبر!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : انعکاس

این‌ گُل‌ِ فلق‌ است‌،
می‌شِکفد!

(تو چیزی‌ از غروب‌ یادت‌ مونده‌؟)

ماه‌ عطرِ سُنبُل‌الطیبش‌ را،
منتشر می‌کند!

(تو چیزی‌ از نگاه‌ِ اوّل‌ِ ماه‌ِ اُکتُبر یادت‌ مونده‌؟
)
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : درون

نه‌ خواستارِ شاعر بودنم‌،
نه‌ عاشقی‌!
خوشا سفیدی‌ِ ملحفه‌هایی‌ ،
که‌ در آن‌ها از حال‌ می‌روی‌!
نه‌ خواب‌ را می‌شناسی‌ ،
نه‌ شکوه‌ِ روز را!
خوشا ماهیانی‌ مرکب‌ بودن‌،
در مرکب‌ عطرهای‌ عریانی‌ِ کورِ تو!
کارمن‌!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : باغچه‌ی‌ مارس

درخت‌ِ سیبم‌،
چه‌ ساده‌ پناه‌ می‌دهد سایه‌ها وُ بال‌ها را!
رؤیای‌ مَرا بنگر!
که‌ می‌پَرَد از ماه‌ تا باد!
درخت‌ِ سیبم‌ بازوانش‌ را سبز می‌کند!
در مارس‌ چگونه‌ برف‌ِ دسامبر را خواهیم‌ دید؟
درخت‌ِ سیبم‌...
(بر خاک‌ می‌شکند)
درخت‌ِ سیبم‌...
(آسمان‌ِ عمیق‌)
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : زندانی

از بین‌ِ شاخساران‌ِ مردّد،
باکره‌یی‌ گُذشت‌
که‌ زنده‌گی‌ بود!

از بین‌ِ شاخساران‌ِ مردّد،
روشنای‌ روز را در آینه‌یی‌ کوچک‌ منتشر کرد!

از بین‌ِ شاخساران‌،
زندانی‌ِ زمان‌،
اُفتان‌ُ سرگردان‌،
با شبنم‌ِ اشکی‌ در چشمانش‌
مردّد می‌گُذرد!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : هراس‌ در رستوران

به‌ پپین‌بِلو

گُلی‌ سُرخ‌ بودی‌
رنگ‌ِ درخت‌ پَرید!

در دست‌ِ من‌ چه‌ چیزِ تَرس‌ْناکی‌ دیدی‌؟

من‌ سیب‌ِ سبز می‌خواهم‌،
نه‌ سیب‌ِ سُرخ‌...
رنگ‌ پَریده‌...

دُرنای‌ شب‌ می‌خوانَدُ
پای‌ دیگرش‌ را بر زمین‌ می‌نهد!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 


عنوان : گُل

به‌ کولین‌ هکفورس‌

بیدِ زیبا،
گریان‌ِ باران‌ بود!
آه‌! ماه‌ِ مدّور،
بر شاخساران‌ِ سپید!
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
صفحه  صفحه 108 از 129:  « پیشین  1  ...  107  108  109  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA