ارسالها: 8724
#121
Posted: 17 Jan 2012 13:48
عنوان: ترانه 25
گفتی : عشقْ فراموشی نیست !
و نشانم دادی
شبْ را و کلیدِ دریچه را !
شَتَکِ سرخِ سپیده را بَر دیوار !
آرزوهای پَستِ شبْزیانْ
و نَردههای زرّینِ قفسهاشان را
که چارچوبِ گُسترهاش
بستهتَر از تَنگْچالِ محبسِ آفتابْاندیشانْ است !
نشانم دادی شهر را که ـ به بیحیایی ! ـ
زندگیِ هَمْشهریان را تقسیم کرده است
به فرودستُ فَرادست
چونان رودی که دهکدهای را !
نشانم دادی آدمیان را
که گورکنِ خاطرههای خویشند
و عمرشان به حفرِ مغاکی سَر میشود
تا آنْ سوی عبورِ دروْگَرْ
در آن بیارامند !
نشانَم دادی سفرههای گشودهی خوشبختی
و چشمانِ گرسنهی کودکانِ سرزمینم را !
نشانَم دادی فرشتهی چشمْبستهی عدالت را
که خطاکاران را ـ به بیخیالی ! ـ گردن میزد
با خطِ سیاهِ تبسمی بَر لَب !
نشانَم دادی که مقامِ نَفَس ،
نه حبسِ سینه شُدَن
و مقامِ قَلَم
نه دیوْنامهنویسیستْ !
نامِ تو را تکرار کردم
چونان آیهی مذهبی ممنوع
که خدایش به آینه میماند
و بهشت را به عاشقان اَرزانی میدارَد !
و نامِ تو را تکرار خواهم کرد
در حصارِ همین حیاتْ
و در سطرْ سطرِ ترانههای نانوشتهی خویشْ
چونان قناریِ سَرْخوشی
که بلندتَر از نردههای ناگزیرِ قفس میخوانَد !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#122
Posted: 17 Jan 2012 13:49
عنوان: ترانه 26
نفرینَم کن !
اگر بَر آنی که به نیکْانجامیاَم برسانی ،
اگر بَر آنی که وارَهانیاَم از زندانِ زندگیْ
ـ پیشْتَر از آن که به جیرهی اِجباریاَش خو کنَم� ـ ،
به مَرگی عاشقانه نفرینَم کن !
فرشتهی زمینیِ من� !
که این دعای آمُرزشْ است
در بستهْگاهِ روزگارْ !
واپسینْ نفس را به حلقهی معلّقِ ریسْ وانهادن
و سقوطِ چهارپایه را رقصیدن !
یا با تَنی سُرخُ فَرّار
چشمْ در چشمِ مأمورِ مرگِ خودْ داشتن
که دندان بَر هَم فشرده
به رها کردنِ تیرِ خلاصْ !
مرگی این چنینَم آرزوست !
مرگی که زندگی را ،
عشقْ را و انسان را معنایی دوباره ببخشد !
مرگیْ هَمْقداستِ نخستین جرعهی شیرِ مادرم !
مرگیْ دُرُست
چون مرگِ گُرگی پیرْ
که سگْ شُدَن به کلبهی اربابْ را تَن نمیدَهَد
و آزادیِ خویش را ـ به زوزه ـ آوازْ میکنَد
بَر چکادِ یکی صخره
تا شکارچی را
هدفْ گرفتنِ سینهاَش
به مشامِ تازی نیازْ نیفتد !
آن جا که گوسفندانِ سَربهزیرِ گَله را
یارای دیدنِ آبیِ آسمانْ نیست ،
در خونِ خودْ تعمیدِ جاودانه یافتن !
در کمینْگاهِ گلولهْ گُرگانه بودن !
زندگیْ همین دقایقِ سُرخْ است !
مرگَت به حیات میمانَد اگر غریوْ سَردهی !
در سیارهی سُربُ ساطور ،
گوسفندان نیزْ
به مرگِ طبیعی نمیمیرند !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#123
Posted: 17 Jan 2012 13:49
عنوان: ترانه 27
کتابهایم را بَر هَم مینَهَم
تا از آنها تَختْگاهی بیآفرینَم
و در این پَستْآبادْ بَر آن بهایستَم
تا تو
ـ تنها تو ! ـ
مَرا ببینی !
وَرنه شعرْ
جُز خودْزَنیِ نامتناهیِ تازیانه نیست
در محکمهیی که قاضیُ محکومْ هَر دو مَنَم
و پُتککِ حُکمَم را
جُز به مجازاتِ خویشْ
بَر میزِ نمیکوفَم !
کتابهایم را بَر هَم مینَهَم
تا بَر تَختْگاهِ خودْ ساختهاَم بهایستَم
و تو را
در مهتابیِ بالادستْ
بوسهیی بفرستم !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#124
Posted: 17 Jan 2012 13:50
عنوان: ترانه 28
دیدهاَم را که به دیدارِ دریا میبَرَم ،
آغوشَتْ وسعتِ دیارِ من است !
دیاری که در آن ترانه رَهاست�
و سیمِ خارْدارْ به افسانه میمانَد !
( این سطرْ به صِلِهی یک تبسمِ تو سروده شُد ! )
آغوشت یادْآورِ بسترِ بیمَرزِ کودکیست
با زمزمههای معجزهْسازِ مادرُ
قصههای شبْسوزِ شبانه !
آغوشت کتمانِ تمامِ تاریکیهاست ،
اِتمامِ تمامِ تحکمها ،
به جهانی که یوزْباشیانَش
حیلهی حقیقتْلباسِ خویشْ را
به آیتِ شکنجه تبلیغْ میکنَند !
دیدهاَم را که به دیدارِ دریا میبَرَم ،
آغوشَتْ پناهِ اندیشههای من است
و سینهاَت تالاریست
که در آن فریادْ میزَنَم :
انسانْ آزادْ است
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#125
Posted: 17 Jan 2012 13:51
عنوان: ترانه 29
در مَرگِ من نمازِ وحشتْ بخوان
ـ اگر خودْ دُچارِ این مراسمِ اِجباریْ ! ـ
که مرگِ من پایانِ جهانْ است !
عبورِ پرستوْ از پهنهی تقویمْ !
سقوطِ واپَسینْ بَرگْ از پیچَکِ دُگمتَرینْ دیوارْ...
بَر لَبانَم گُلِ سُرخیْ بُگذارْ
تا طعمِ بوسههای تو با من باشَدْ ،
آن دَمْ که اُستوارْ
از جادههای تَفتهی دوزخْ میگُذَرَمْ !
در مرگِ من بخندْ
که خندههای تو را دوستْ میداشتَم
به جهانیْ که در آن گریستنْ سادهتَرینْ عادتِ انسانها بودْ !
هَمْ در آن جایی که تو دستانِ مَرا گِرفتی
گُفتی : دوستَتْ میدارَم
تا رویینه شَوَم !
نه آغازُ نه انجامْ
مرگِ من اتفاقِ سادهایستْ
به مانندِ عطسهی اضطرابی در غروبِ واپسین روزِ زمستانْ
که تبلورِ سبزِ بهارْ را خبرْ میدَهَدْ !
تو جاودانگیِ مَنیْ !
حرارتِ دستانَتْ ،
بینیازَم میکنَدْ از تمامِ هیمههای حَلَبْنشینِ کوچههای شهرْ!
به اِشارهاَت زمستانْ رَنگْ میبازَدْ
و رَنگینْکمانِ بهاریْ
از پیراهَنَم سَرْ میزَنَدْ !
آنْ سوی عشقیْ این چنینْ ،
مرگْ
آغازِ بهارْ است !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#126
Posted: 17 Jan 2012 13:52
عنوان: ترانه 30
میخواهم تو را
در این شبِ نقطهچینْ !
تا طاعونیترین ترانهی من ،
ـ از نگاهِ هاشورْ خوردهی شبْ ـ
در ستایشِ نفسهای تو باشد !
به دیاریْ که عشقْ را
مصیبتیْ همهْگیرْ میدانند !
تا طاعونیترین ترانهی من ،
ـ از نگاهِ میرْسایهْها ـ
مدیحهی دستهای تو باشد ،
آن دستها که ایمنَم میکنند
از تُندْبادِ بی مُروّتِ کینه
به شهری که در آن
گیسوی سپرده به باد را
پرچمِ عصیانْ میدانند !
و طاعونیترین ترانهی من ،
نخستینْ درودِ ما بود ،
که بدرودِ واپسین را
به افسانهیی مُبَدَلْ کرد !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#127
Posted: 18 Jan 2012 05:42
دفتر دوم: عرض حال !
عنوان: دَرِ گوشی
میخوامِت !
این خلاصهی تمومِ شعرای عاشقونهی دنیاس !
تو این زمونهی سِلف سرویس ،
مجالِ این نیس بِرَم تو عالمِ هَپَروتُ
چشماتُ به فانوسای یه بندرِ دورْاُفتاده تشبیه کنم
که بی قرارِ برگشتنِ ماهیگیراشه !
یا مثلا" بگم که دستاتْ
مثِ کلبهی اَمنی تو دلِ یه جنگلِ اَنبوهِ ،
واسه زندونیِ فراری !
اگه تو این روزگارْ
فُرصتِ شنیدنِ جوابْ سلامتُ داشته باشیْ
بایس کلاتُ بندازی هوا ،
دیگه چه برسه به رَدُ بَدَل کردنِ دِلُ قُلوه
که این روزا کالای ممنوعن !
بذار دَرِ گوشِت بگم :
میخوامِت !
این خُلاصهی تمومِ جُرمای عاشقونهی دنیاس !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#128
Posted: 18 Jan 2012 05:43
عنوان: شیرْ گُربه
میگَن تو یه شیری ،
یه شیرِ گُنده !
میگَن از نعرهت گُرگا پِیِ سولاخ موش میگردن !
میگَن همهی حیوونای جنگل زمینْخوردهتَن !
میگَن حتا پلنگِ هارِ درّه هَم ،
به یه ضربِ پنجهت بَندِ !
میگَن آرشِ مادرمُرده جون به لَب شُد ،
تا چَن وَجَب به یالُ کوپالِت اضافه شه !
میگَن تو یه شیری ،
یه شیرِ گُنده !
اما من یکی خوب میدونم :
تو یه گربهی دُم بُریده بیشتر نیستی !
یه گربهی خیسِ تیپا خورده
که همیشه از زورِ گُشنگی ،
بچّههای یه روزهشُ بَلعیده !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#129
Posted: 18 Jan 2012 05:45
عنوان: خورشیدی
شبا که خسته وُ کوفته میام کپهی مرگمُ بذارم ،
واسه چَن دقیقه شبیهِ خودم میشم !
حِسِ رقیقِ شاعرانهم گُل میکنه !
مثِ زمونِ بچهگی که تو رختخوابم خورشید میکشیدم !
سَرَمُ رو بالش میذارمُ میدونم که واسه نَرم بودنش ،
دستِ کم
سه تا مُرغِ تُک طلا نِفله شدن !
آدمیزاد ،
همیشه واسه راحتیِ خودش
زندگی رُ شهید کرده...
تو همین فکرُ خیالااَم
که هفتمین پادشاهِ ستمگر سَر میرسه وُ
منُ وسطِ میدونِ خواب گردن میزنه !
صبح که بیدار میشم
به فرورفتهگیِ جای سَرَم رو بالش نگا میکنمُ
صدای جوونیای مادرم تو گوشم زنگ میزنه که :
بازم جاتُ خیس کردی ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#130
Posted: 18 Jan 2012 05:46
عنوان: نشونی
میباس همین جاها باشی ،
لابهلای همین روزنامههای زَردَنبو ،
صوراسرافیل ، قرنِ بیستم
یا شاید همین آیندگانِ تاریخ گذشتهی پیشگو !
میباس همین جاها باشی ،
تو یکی از غزلای حافظِ شاملو
که این روزا ،
بُلن بُلن خوندنِ بعضیاش
آدمُ میبَره اونجا که عرب نِی انداخ !
میباس همین جاها باشی ،
توی کمونِ شکستهی اون پیرمردِ پنبهزَنی
که از زورِ بیکاری
شیشهی ماشینایی رُ پاک میکنه
که پُشتِ چراغ قرمزِ لعنتیِ میدونِ انقلابْ
صَف میکشن !
میباس همین جاها باشی ،
تو چشای سُرمه کشیدهی اون زنِ خیابونی
که پنداری صدای بوقِ ماشینای کرایهکشی رُ
که از کنارش میگذرن، نمیشنُفه !
میباس همین جاها باشی ،
تَهِ جیبِ پسربچهی آفتابْسوختهی گودِ عربا
که نگاش پِیِ مُشتری دو دو میزنه !
میباس همین جاها باشی ،
لای کتاب هندسهی دختربچهای
که علی کوچیکهی فروغُ اَزبَرِ !
میباس همین جاها باشی ،
تو لولِ بِرنوهایی که زیرِ خاکِ باغچهی حیاطِ مادربزرگ چالَن !
میباس همین جاها باشی ،
تو حلقه حلقههای دودی
که از چُپُقِ نقرهکوبِ پدربزرگ بیرون میزنه !
میباس همین جاها باشی ،
تو لباسِ لَجَنیِلَجَنی که به خیالِش
ماست با حرفِ هر اُزگَلی سیا میشه !
میباس همین جاها باشی ،
تو بخاری که از دهنِ سگِ دَله دزدِ خیابون بیرون میزنه ،
سگی که مأمورِ سگْکشِ شهرداری دَربهدَر دنبالشه !
میباس همین جاها باشی ،
تو تنورِ خالیِ اون خونهی کاگِلی
که نون دیگه براش مثِ خاطرهس !
میباس همین جاها باشی ،
تو گیسای سفیدِ مادرم ،
تو عینکِ تَه استکانیِ بابام ،
تو خندههای خواهرم ،
اصلا تو همین دفترِ سفیدی که دارم از پِیِ تو سیاش میکنم !
آی ! عمو آزادی !
زبونم پینهبَس بَس که صدات کردم !
به آتیشِ اجاقِ هر چی چوپونِ عاشقِ قسم ،
خودت نشونیتُ بِهِم بده !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***