ارسالها: 8724
#131
Posted: 18 Jan 2012 05:47
عنوان: تلفن عمومی
اَلو !
سِلام !
چِطوری ؟
ما رُ سِیلْ نمیکنی خوشی ؟
شرمنده که نتونِستُم تماسِت بِگیرُم !
سه روز داریم تا شهریورُ
بوام گوشی رُ قُرُق کرده !
میگه : ئی دو تا امتحانُ اگه بیفتی ، دیگه خلاص !
نمیدونُم چرا اسمِ جبرُ تاریخ که میاد ،
جِگَرُم آشوب میشه !
اصلا" دِلُم با مَکتب نیس !
دِلُم با توئه ، سبزه خاتون !
غروبی میبرمت سینما !
تو که هلاکِ بازیِ بهروزی !
پَس قرارمون شیش رُب کم ،
دَمِ سینما رِکس !
قربونت !
خداحافظ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#132
Posted: 18 Jan 2012 05:48
عنوان: باید تو لونهی این مورچهها... !
یه مُش مُفَنگیِ بیبُتّه
که غُرغُرِ زیرِ لحافشون ،
جنبهی تاریخی داره !
روشنْفکرای این زمونه رُ میگم !
تنها غمشون
شُل شدنِ گرهِ کراواته وُ
گرون شدنِ این تریاکِ لامصّب !
یکی یه خودْنویسِ طلا تو جیبشون دارن
که با اون از بدبختیِ منُ تو مینویسن !
مضحکه ؟ نه ؟
روزگارِ ما غیرِ شاملو شاعری نداش !
میخوام بِرَم یقهی اون گُنده گُندهاَشونُ بگیرم ،
از تو کافه بِکشمش بیرونُ بگم :
به همین سبیلای زردت قسم ،
روزگارِ کافهْبازیُ مُریدْسازی سِپَری شده !
میخوام از اون شاعرِ بوشهری بپرسم :
کارگاهِ آموزشِ شعرت ،
هفتهای چَن وَجَب شعرْ بیرون میده ؟
میخوام به باباچاهی بگم :
زیر شلواریِ براهنی بَرات گُندهس !
میخوام دَس رو شونههای سید بذارمُ
بِهِش بگم :
جونِ ریرا دو سالْ بیخیالِ ریرا شو !
میخوام به بهبهانی بگم :
شرمندهام !
روزگارِ ما غیرِ شاملو شاعری نداشت !
اصلا" میخوام بِرَم امامْزاده طاهر !
با نوکِ انگشتام بزنم رو یه سنگِ سیاهِ حَکاکی شُده وُ بپرسم :
این نِق نِقِ بیستُ چند ساله ،
به این همه کتابِ نَنوشته میاَرزید ؟
میخوام یه گُلِ سرخ رو یه سنگِ خاکستری بذارمُ بگم :
شعرای من حرفِ دلِ شماس !
بعد کنارِ سنگِ سیاهِ بامداد بشینمُ
بغضِ عتیقهی این جماعتِ ساده رُ گریه کنم !
روزگارِ ما غیرِ شاملو شاعری نداشت !
میدونَم !
میدونَم که این حرفا به مذاقِ خیلیا خوش نمیاد !
میدونَم که طعمِ حقیقتْ طعمِ کونِ خیارِ !
میدونَم شیکمِ شاعرای این زمونه اونقد گُندهس
که حتا نمیتونن سَر رو زانوهاشون بذارنُ
به حالُ روزِ سگیِ خودشون گریه کنن !
اما میباس یکی اینا رُ بگه یا نه ؟
باید همه بدونن
که شاعر اون آدمِ توسَریخورِ بیآزاری نیس
که سهراب سَنبُلِشِ !
هیچ بعید نیس که فردا ،
واسه همین حرفام
تو یکی از مجلههای مزخرفشون سنگْسارم کنن !
سنگِ اولّم لابُد نادر ابراهیمی میزنه
که از همه بیگناهتَرِ !؟
خیالی نیس !
تو گورمَم که بذارن بازم میگم :
روزگارِ ما غیرِ شاملو شاعری نداشت !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#133
Posted: 18 Jan 2012 05:50
عنوان: خواب
اومد رو به روم وایساد !
اونقد نزدیک که فهمیدم
لااقل سه تا دندونِ گندیده تو دهنش داره !
بِهِم گُف :
شنیدیم خواباتُ بُلَن بُلَن واسه همسایهها تعریف کردی !
من چشامُ پَسِ اون چِشْبَندِ چِرکِ لعنتی بستمُ
آرزو کردم همهی اونا یه خواب باشه !
اما خواب نبود ،
اینُ چَکِ اولش حالیم کرد !
عنوان: شیهه
تو ولایتِ مختومقلی
وقتی میخوان اَسبای وحشی رُ رام کنن
بعضی از اونا
خودشونُ زمین میزننُ
نفسشونُ تو سینه نگه میدارن
تا بمیرن !
میمیرن اما ،
اسیرِ زینُ یراقِ آدما نمیشن !
اما خودِ آدما ،
هنوز رو خِشت نَیفتاده
میرَن زیرِ زینُ یراقِ پدرا وُ پدرخوندهها !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#134
Posted: 18 Jan 2012 05:52
عنوان: بیمزه !
اگه گوشِت با منه ،
یه سَری به این خاطرخوا بزن
که بَدجوری کلافَته !
نمیدونم شِنُفتی یا نَه :
میگن عمو حافظ
تو پیاله عکسِ طرفُ میدیده !
منم پِیِ همین آدرس اومدم که حالا
قدمام مالِ خودم نیس !
دِ نخند ! با وفا !
ما خیلی وقته تلوتلو خوردهتیم !
باهام حرف بزن !
بگو اگه حافظ خالی بسّه باشه ،
اگه اونوَرِ این استکانم سراغم نیای ،
اونوَخ کجای این زمونهی زهرماری پیدات کنم ؟
امّا تو با معرفتتر از این خیالای خامی ،
حتم دارم یه تُکِ پام که شده
این وَرا پیدات میشه !
پَس بیحرفِ پیش ،
وعدهمون تَهِ همین بطری !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#135
Posted: 18 Jan 2012 05:54
عنوان: نمرهی تاریخ : صفر
تا اونجا که یادم میاد
آخرِ تمومِ قصههای مادربزرگ ،
دیوِ تنوره میکشیدُ
پهلوونِ با دخترِ شاپریون میرَف دَدَر !
اما تو کتابِ تاریخِ دبستانِ ما ،
حتا یه پهلوون نبود که به دیوِ بگه :
خَرِت به چَند ؟
تَنِ پاره پارهی این وطنِ ننه مُرده
همه جور تیغی رُ به خودش دید !
از ساطورِ اسکندر گرفته تا قدارهی چنگیز ،
از نیزهی تیمورْ چُلاق گرفته تا هلالِ شمشیرِ بیابونْگَرد !
تاریخی که جهان گُشاش
یه دیوونهی نادرْ نام باشه وُ
سَردارش یه آغامحمدخان ،
به کفرِ ابلیسم نمیاَرزه !
اما فکرشُ بکن :
اگه مادربزرگْ کتابِ تاریخُ نوشته بود
حالا رو فرشِ طلاْکوبِ بهارستان نشسته بودیمُ
با چه کیفی اونُ میخوندیم !
فکرشُ بکن !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#136
Posted: 18 Jan 2012 05:55
عنوان: بَلانسبت
شبِ ،
خیلی شبِ !
بازم این پنجرهی وامونده وا مونده وُ من
از صدای قیلُ قالِ گربهها
خوابم نمیبره !
شبْ روزِ گربههاس !
اونا تو شب پِیِ جُفت میگردن ،
واسه همْدیگه شاخُ شونه میکشن ،
بدونِ ترس از وسطِ خیابون رَد میشن ،
با پنجولاشون کیسههای آشغالُ پاره میکننُ سورْ رامیندازن !
روزْ شبِ گربههاس !
اونا توی روز کنجِ پارکینگا ،
بالای دیوارا ،
گوشهی خرابهها کز میکننُ
منتظرِ رسیدنِ تاریکی میشن !
حالا ـ بلانسبتِ حضرتِ آدم ! ـ احوالِ ما آدما رُ باش ،
که روزُ شبمون شبِ !
خیلی شبِ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#137
Posted: 18 Jan 2012 05:58
عنوان: سیرکْ
از بینِ این همه تماشاچیِ بیکلّهی سیرکْ
که تُن تُن دَس میزننُ ریسه میرَن ،
کی میدونه ببرِ بیچارهای
که به ضربِ شلاقِ رامْ کنَنده باباکرَم میرقصه ،
شبا خوابِ کدوم جنگلِ سَرسبزُ میبینه ؟
عنوان: استوانهی کوروش
ه بدبختیِ مردمان پایان بخشیدیم...
چه روده درازِ این کوروشِ صغیر !
سه زرع سخنرانی کرده وُ توقع داره
همهی اونا رُ روی این لوحِ گِلی بنویسم ،
اونم با خطِ میخی !
دِ اَمون بده ، سَردار !
اگه زِرتُ زِرت با اون شلاق بزنی رو گُردهم ،
این کتیبه تا صد سال دیگه هم حاضر نمیشه !
میدونم که اولِ صُبی ،
شاهِ شاهان برای بازدیدِ این کتیبه میان !
دِلِت قرص باشه !
شب نشده کارم تموم میشه !
اما یه سوال دارم :
شما غیر از این بردهی بدبخت ،
کسی رُ پیدا نکردین
که بیانیهی آزادیِ آدمیزادُ بَراتون کندهکاری کنه ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#138
Posted: 18 Jan 2012 06:01
عنوان: راز
لباسامُ اَزَم گرفتن ،
موهامُ ،
عینکمُ ،
کیفِ پولمُ که کارتُنَک بسته بود ،
ساعتُ خودنویسمُ ،
حتا اون گردنْبندی رُ که تو بِهِم داده بودی !
همه رُ اَزَم گرفتنُ بعدش ،
هُلم دادن تو یه دَخمهی تنگُ تار !
اما این راز بینِ خودمون بمونه :
رؤیاهام هنوز همراهمن !
مثلِ آواز ،
تو حنجرهی گنجشکِ اونورِ دیوار !
مثلِ ساسْ ،
تو این پتوی کهنهی سربازی !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#139
Posted: 18 Jan 2012 06:03
عنوان: گَپْ
اولیْ
سادهی ساده
سُفرهی دِلِشُ وا کرده بودُ
دوّمیْ
چِشاشْ رَدِّ برنجِ زعفرونیُ
خورشتِ فِسِنجون میگَشت !
عنوان: میدونم که میدونی !
اگه گفتی چرا
ما از خُل بازیای مُلّا عُمَرْ
ککمون نمیگَزه ؟
اگه گفتی چرا با دیدنِ ریشِ سه وَجَبیُ ،
قتلِ عامِ مجسمهها وُ ،
زَنای افغانی
ـ که مثِ گونیای برنج اینوَرْ اونورْ میرن ـ
شاخ در نمیآریم ؟
نمیخواد پِیِ این جوابِ لاکردار ،
راهِ دورُ درازی رُ بِری !
زیرِ پاتُ نگاکن !
زَنا فقط تو تارُ پودِ قالیا میرقصن !
دو زاریت افتاد ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#140
Posted: 18 Jan 2012 06:06
عنوان: سرتُ بالا بگیر !
سَرتُ بالا بگیر !
حتا اگه این همه سایهی سَر به زیر ،
آرزوهاتُ سَرسَری بگیرن !
سَرتُ بالا بگیر !
حتا اگه جوابش
یه سنگ باشه وُ
یه زخمُ
چَن تا بخیه !
سَرتُ بالا بگیر !
حتا اگه بدونی با این کار ،
وَزنِش چَن برابر میشه وُ
کم کم رو شونههات سنگینی میکنه !
سَرتُ بالا بگیر !
آدمای سَر به زیر ،
بینِ دو تا پاشون پِیِ آزادی میگردن !
سَرتُ بالا بگیر !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***