ارسالها: 8724
#341
Posted: 17 Feb 2012 10:08
عنوان: مشقِ تاریخ
تاریخُ که ورق زدم ، بغضِ هزارساله شکست !
از دلِ خاکسترِ من ، جرقههای تازه جَست !
تاریخُ که ورق زدم ، دیدم چقدر شادی کمه !
دیدم بهشتِ سبزِ ما ، گاهی مثه جهنمه !
خطُنشونِ کورُشُ ، دیدم روی سینهی سنگ !
منارههای جُمجُمه ، سلّاخیِ تیمورِلنگ !
سایهی اسکندرُ مرگ ، چنگیزُ قومِ سربدار !
دروازههای بازِ شهر ، قاصدکِ شترسوار !
تو مشقای تاریخِ ما ، هیچ دههی نابی نبود !
تو تقویمای کهنهمون ، یه برگِ آفتابی نبود !
آسمونِ قصهی ما همیشه خاکستری بود !
حافظِ خسته عشقُ تو سایهی سرنیزه سرود !
گاهی ستارهی غزل ، از قُرُقِ سایه گذشت !
اما بااون ستاره هم برگِ سیاهی برنگشت !
شب دوباره به اسمِ روز ، رو بومِ آسمون نِشَست !
همیشه یک نخورده مست ، آینهی خورشیدُ شکست !
همیشه اولِ طلوع ، خورشیدِ قصه کشته شد !
تو این غروبِ کهنه سال ، تاریخِ ما نوشته شد !
تو مشقای تاریخِ ما ، هیچ دههی نابی نبود !
تو تقویمای کهنهمون ، یه برگِ آفتابی نبود !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#342
Posted: 17 Feb 2012 10:20
عنوان: عروجِ بیعلاج
سقفِ اتاق پایین میاد یا من دارم بالا میرم ؟
یه عُمرِ منتظر بودم ، حالا میرم ! حالا میرم !
میگن که پُشتِ این نفس ، یه باغِ سبزِ خوشگله !
قصه رُ باور میکنم ، اگر چه خیلی مُشکله !
دلم خوشِ که توی باغ ، نشستی پای یک درخت !
منتظرِ منی هنوز ، دخترِ نازِ تیرهبخت !
دلم خوشِ که لااقل ، تنهاییمون مالِ همه !
خندههامون بغلبغل ، گریههامون خیلی کمه !
خوابِ همیشگیِ من !
شروعِ بیداریِ تو !
بیا ! دلم خسته شد از ،
خوابای تکراریِ تو !
با این خیالا تَن میدم ، به این عروجِ لاعلاج !
اونجا ما فواره میشیم ، تو حوضی از بلورُ عاج !
اما اگه چشمای تو ، منتظرِ من نباشه ،
اگه دوباره سهمِ من ، گریهی بیصدا باشه ،
اون باغِ سبزُ نمیخوام ، بیتو بَرام خیلی کمه !
بدونِ تو حتا بهشت ، بَرام مثه جهنمه !
اگه تو اونجا نباشی ، باز میرسم اولِ سطر !
اولِ سطرِ اسمِ تو ، دخترِ بابونه وُ عطر !
خوابِ همیشگیِ من !
شروعِ بیداریِ تو !
بیا ! دلم خسته شد از ،
خوابای تکراریِ تو !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#343
Posted: 17 Feb 2012 10:21
عنوان: گرگُ میش
لابهلای استکانها ، همیشه حرفِ ستارهس !
شبِ ما روز میشه اما روزِمون شبِ دوبارهس !
تو باید باشیُ نیستی ، همپیالهی همیشه !
بیتو روزُ شب ندارم ، زندگیم تو گرگُ میشه !
تو اسیرِ قصه بودی ! زندگی بَرات قفس بود !
واسه تو دریا یه جرعه ، واسه من یه قطره بَس بود !
حتا تو بازیِ « رفتن » ،
تو جلوتری ، ستاره !
واسه این چشمای بسته ،
شبُ روز فرقی نداره !
بیا یک لحظه خیالکن ، قصهمون وَرَق نخورده !
فکرکن اون بادبادکا رُ بادِ نابَلَد نبُرده !
بیا یک نفس ، یه لحظه ، باز منُ ببر به دیروز !
بذار از تو گُر بگیرم ، تو همون شعلهی تنْسوز !
پُشتِ این چشمای اَبری ، توی آیینه تویی ! تو !
این صدا رُ از تو دارم ، نفسِ سینه تویی ! تو !
حتا تو بازیِ « رفتن » ،
تو جلوتری ، ستاره !
واسه این چشمای بسته ،
شبُ روز فرقی نداره !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#344
Posted: 17 Feb 2012 10:22
عنوان: طلسمِ خواب
تو رُ دیدم ! تو رُ دیدم ،
توی پسکوچهی خواب !
من سوارِ اسبِ اَبلَق ،
تو پریزادِ کتاب !
خونهمون یه قصرِ مَرمَر ،
وسطش حوضِ بلور !
غولِ شب اسیرِ بطری ،
تَهِ اقیانوسِ دور !
دنیا مُفتم نمیارزه بدونِ طلسمِ خواب !
کاش منُ تو قصه بودیم توی برگای کتاب !
توی خواب نگاهِ تو
چه مهربونه ، خوبِ من !
واسه این دلم میخواد ،
تو خواب بمونه ، خوبِ من !
توی خوابم تو رُ دارم ،
این برای من بَسه !
توی رؤیا نفست ،
با نفسم همنفسه !
دنیا مُفتم نمیارزه بدونِ طلسمِ خواب !
کاش منُ تو قصه بودیم توی برگای کتاب !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#345
Posted: 17 Feb 2012 10:23
عنوان: جامِ نهان نما
همنفسم ! همقفسم ! خستهتر از ترانهام !
لالُ کمین نشستهی یک غزلِ شبانهام !
کوچهنشینُ پرسهگرد ، تا طپشِ دشنه وُ درد ،
در صفِ اجباریِ این حراجِ تازیانهام !
میرومُ نمیرسم به اوجِ سقفِ بیستون !
تیشه به ریشه میزنم ، تا دلِ فوارهی خون !
تیشهی فرهادیِ من ! دل دلِ آزادیِ من !
بگو به قله میرسم از این گذرگاهِ جنون ؟
به من بگو به باغِ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریقِ بیحیا شراره زد به جانمان !
تشنهتراز همیشهام ! جامِنهاننما کجاست ؟
هقهقِ بیدروغِ من ، خندهی بیریا کجاست ؟
از پیِ کشفِ آینه واژه به واژه میروم ،
با منِ خود غریبهام ، آن منِ آشنا کجاست ؟
من که از این گریه پُلی به سحرُ جادو نزدم ،
پیشِ حضورِ مُمتدِ حادثه زانو نزدم ،
در این ظلامِ توبهتو ، جُرمِ مرا به من بگو !
من که تلنگُری به این بغضِ غزلگو نزدم !
به من بگو به باغِ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریقِ بیحیا شراره زد به جانمان !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#346
Posted: 17 Feb 2012 10:24
عنوان: قبیلهی بیمست
مرا به نام صداکن ،
که از تو نام بگیرم !
که آخرین نفسم را ،
من از تو وام بگیرم !
مرا به حادثه نسپار ،
در این مدارِ شباشب !
که ماندگارترینم ،
در این دمادمِ عقرب !
من به بیداریِ شب خندیدم !
رازِ هر آینه را پرسیدم !
با من از اوجِ صدا جاری باش !
من سحرخیزتر از خورشیدم !
مرا به نام صدا کن ،
که در صدای تو باشم !
بیا به رسمِ نوازش ،
که در هوای تو باشم !
مرا به نام صداکن !
همیشه همدمُ همدست !
که بیدروغترینم ،
در این قبیلهی بیمست !
من به بیداریِ شب خندیدم !
رازِ هر آینه را پرسیدم !
با من از اوجِ صدا جاری باش !
من سحرخیزتر از خورشیدم !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#347
Posted: 17 Feb 2012 10:26
عنوان: کتابِ ما بسته شده !
وقتی غزل سَر میرسه ، حس میکنم کنارمی !
حس میکنم مثلِ قدیم ، عاشقُ بیقرارمی !
وقتی غزل سَر میرسه ، حس میکنم تو با منی !
حس میکنم که اومدی طلسمِ من رُ بشکنی !
اما تو اینجا نمیای ، قصهی ما تموم شده !
تمامِ لحظههای تو ، به پای من حروم شده !
خوب میدونم ، خوب میدونم ،
تو توی خوابم نمیای !
برای خوندنِ یه شعر ،
از این کتابم نمیای !
وقتی که رفتی دلِ من ، اینجوری عاشقت نبود !
شعرای کالِ دفترم ، اون روزا لایقت نبود !
حالا که من برای تو سبد سبد گُل میسازم !
برای برگشتنِ تو ، با واژهها پُل میسازم !
اون دلِ نارفیقِ تو ، از دلِ من خسته شده !
خوب میدونم مدّتیِ کتابِ ما بسته شده !
خوب میدونم ، خوب میدونم ،
تو توی خوابم نمیای !
برای خوندنِ یه شعر ،
از این کتابم نمیای !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#348
Posted: 17 Feb 2012 10:27
عنوان: غیرِمجاز
تو کی هستی که نگاهت مثه قصه پُرِ رازه ؟
تو کی هستی که تو این شب ، نفست غیرِمجازه ؟
تو کی هستی که با اسمت ، پُشتِ سایهها میلرزه ؟
تو کی هستی که حضورت ، واسه من تنها نیازه ؟
با منی مثلِ خودِ من ! مثلِ تن ! مثلِ یه پیرهن !
اما بینِ دستای ما ، فاصله دورُ درازه !
بذار از تو گُر بگیرم ! بذار آفتابی بمیرم !
آخه این کولی یه عُمره ، واسه تو ترانهسازه !
با تو فردا رُ میبینم ! سیبِ خورشیدُ میچینم !
با تو من صدتا کتابم ، پُرم از شعرای تازه !
چه نگاهِ بینقابی ! چه ترانههای نابی !
انگاری تمومِ دنیا ، توی اون چشمای نازه !
صدتا مِیخونهی بسته ، پُشتِ پِلکِ تو نشسته !
چرا چشماتُ میبندی ؟ بگو کی مِیخونه بازه ؟
دل بده به زخمهی درد ! که صِدامُ نقطهچین کرد !
انگاری تو خَتمِ آواز ، صدای گریهی سازه !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#349
Posted: 17 Feb 2012 10:29
عنوان: زندهبگور
بوی کافور میده دستم ، چقد از ترانه دورم !
میزنه نبضِ نفسهام ، اما من زندهبگورم !
وقتِ غیبتِ نگاهت ، زندگی آینهی مرگه !
گُلِ نیلوفرِ رؤیا ، زیرِ رگبارِ تگرگه !
با تو دریای غرورم ، اما بیتو دریا تشنهس !
بیتو سینهی سکوتم ، تشنهی تیغهی دشنهس !
هم طلوعُ هر غروبی !
بَدی اما خیلی خوبی !
واسه این زانو شکسته ،
یه طلسمِ نقرهکوبی !
وقتی میرسم به آخر ، توی دالونِ یه بُنبست ،
دَمِ آخرِ سقوطم ، اوجِ غیبتِ یه همدست ،
تو مثه یه نردبومی ، که میاد از دلِ خورشید !
باز میشه صدتا گذرگاه ، توی آینهی چشات دید !
بیا ! خاتونِ قدیمی ! یه ترانه مهمونم کن !
یه حصیرِ کهنهام من ، قالیِ سلیمونم کن !
هم طلوعُ هر غروبی !
بَدی اما خیلی خوبی !
واسه این زانو شکسته ،
یه طلسمِ نقرهکوبی !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#350
Posted: 17 Feb 2012 10:31
عنوان: نامه
فالِ اون دخترِ کولی تو خیابون ، یادته ؟
گفت دلِ شیشهییمُ میشکنی آسون ، یادته ؟
تو میگفتی که دروغه ! ما همیشه با همیم !
لحظهی تلخِ جداییِ دلامون ، یادته ؟
حالا هِی نامهها رُ به قاصدکها میسپارم !
مینویسم که هنوز مثلِ قدیم دوسِت دارم !
قاصدکها توی دستِ باد میرن یه جای دور ،
من تو هَر ترانهیی اسمتُ صدبار میارم !
حالا که نامهها رُ گُم میکنه نامهرسون ،
نازنینم ! به خودت سلامِ ما رُ برسون !
نگو یادت نمیاد اون همه حرفای قشنگ !
نگو تکرار نمیشن خاطرههای رنگ به رنگ !
حالا من تو هر ترانه میشکنم هزار دفه ،
حالا قصهمون شده افسانهی ماهُ پلنگ !
تو همیشه دورِ دوری ، من همیشه پابهپات !
چشم براهِ دیدنت ، منتظرِ زنگِ صدات !
هر جای قصه که هستی این حقیقت رُ بدون :
یه نفر تا تَهِ دنیا نامه میفرسته برات !
حالا که نامهها رُ گُم میکنه نامهرسون ،
نازنینم ! به خودت سلامِ ما رُ برسون !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***