ارسالها: 8724
#401
Posted: 14 Mar 2012 18:59
عنوان:همیشگی
یه پیرِزن چادر سیاه ، تمومِ هفته ، غروبا ،
تو ایستگاهِ راه آهنه !
هر دفه که سوتِ قطار ، روی سکوت خط میکشه ،
چشمای اون برق میزنه !
منتظرِ یه یاورِ ، که از تو قصهها بیاد ،
خورشیدُ همراش بیاره !
اونورِ ترمزِ قطار ، با پوتینای پُر غبار ،
رو چشمِ اون پا میذاره !
مسافرِ همیشگیش ، با این قطارم نمیاد ،
مادربزرگ نمیدونه !
میخواد تا آخرین نفس ، کنارِ رِیلای قطار ،
منتظرِ اون بمونه !
مادربزرگ ! مادربزرگ ! این همه منتظر نباش !
چَن ساله جنگ تموم شده !
تقویما رُ نگا بکن ! فصلِ سیاهِ موشکُ ،
بُمبُ تفنگ تموم شده !
مسافرِ غریبِ تو ، با هیچ قطاری نمیاد ،
اون دیگه برگشتنی نیست !
ببین که رو سینهی اون ، مِدالی جُز جراحتِ ،
تَرکشای آهنی نیست !
اون دیگه خوابه زیرِ خاک ، قصه چه بد تموم میشه ،
چه تلخه آخرِ کتاب !
مادربزرگ ! گریه نکن ! مسافرِ عزیزتُ ،
میبینی ، اما توی خواب...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#402
Posted: 14 Mar 2012 19:00
عنوان: حنجره پُر خنجره !
با تواَم ! آی ! با تواَم ! تویی که بالِ شاپرک ،
هیمهی شعلهی تاریکِ شقاوتِ توئه !
با تواَم ! آی ! با تواَم ! تویی که تو فصلِ تگرگ ،
کندنِ برگای باغِ آینه عادتِ توئه !
حنجره پُر خنجره ، اما هنوز ، میشه از نامَردُمیهای تو خوند !
میشه این جغدِ سیاهِ وحشیُ ، از سَرِ دیوارِ این خونه پَروند !
با تواَم ! آی ! با تواَم ! داس زبون نفهمِ بَد !
تا کجای باغچه میخوایگُلُ قصابی کنی ؟
چِلوارِ سیاهتُ نکش رو آسمونِ ما !
چرا میخوای سیاهُ جانشینِ آبی کنی ؟
حنجره پُر خنجره ، اما هنوز ، میشه از نامَردُمیهای تو خوند !
میشه این جغدِ سیاهِ وحشیُ ، از سَرِ دیوارِ این خونه پَروند !
با تواَم ! آی ! با تواَم ! تویی که از صدای من ،
دلِ سنگیت توی گورِ سینه تُندتر میزنه !
خطِ قرمز رُ نکش رو تنِ گریههای من ،
شیشهی عُمرِ تو رُ همین ترانه میشکنه !
حنجره پُر خنجره ، اما هنوز ، میشه از نامَردُمیهای تو خوند !
میشه این جغدِ سیاهِ وحشیُ ، از سَرِ دیوارِ این خونه پَروند !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#403
Posted: 14 Mar 2012 19:04
عنوان: چای تلخ
منُ تو دنیا رُ آفتابی میخواستیم ، عسلک !
پیرهنای مِشکی رُ آبی میخواستیم ، عسلک !
منُ تو ماهی نبودیم مثه اون قصهی ناب !
تنها این شبا رُ مهتابی میخواستیم ، عسلک !
همهی سهمِ ما از دنیا همین بود ، عسلک !
سایهی ستاره هم ستارهچین بود ، عسلک !
اما بینِ چشمای مُرده وُ ماتِ آدما ،
برقِ چشمای ما آفتابیترین بود ، عسلک !
سهمِ من از چشِ تو چَنتا غزل بود ؟ عسلک !
آخرِ چنتا غزل اسمِ عسل بود ؟ عسلک !
حالا جُرمِ ما چیه ؟ بگو به من ! بگو به من !
بگو همبندِ غزلسازِ همیشه خوبه من !
بگو پروانهی ما صیدِ کدوم ثانیه شد ؟
بگو کی سَر میزنه خورشیدت از غروبه من ؟
عسلک ! گاهی خیالت منُ غمگین میکنه !
اسبِ بالدارِ ترانه رُ بَرام زین میکنه !
اسمِ تو یه طعمی داره مثه شیرینیِ عشق !
چای تلخِ لحظهمُ اسمِ تو شیرین میکنه !
سهمِ من از چشِ تو چَنتا غزل بود ؟ عسلک !
آخرِ چنتا غزل اسمِ عسل بود ؟ عسلک !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#404
Posted: 14 Mar 2012 19:06
عنوان: خبر
توی شهر بیستاره ، رادیو حرفی نداره !
کوچههاش توی زمستون ، یه آدمبرفی نداره !
توی شهر بیستاره ، آخر شاهنامه خوش نیست ،
دروغاش لحظه به لحظهس ، ثانیهش دقیقهکش نیست !
« زمین دیگه جا نداره » خبر چه زود کهنه میشه !
« شاملو دیگه پا نداره » خبر چه زود کهنه میشه !
« خفاشِ شب رُ دار زدن » خبر چه زود کهنه میشه !
« زمزمه رُ هَوار زدن » خبر چه زود کهنه میشه !
« یه مردِ خسته بچهشُ فروخته به هزار تومن »
چه زود فراموش میکنیم ، این خبرا رُ تو وُ من !
مدّتیه قاصدکا جا میمونن پُشتِ شیشه !
تو قارقارِ چهل کلاغ ، خبر چه زود کهنه میشه !
ـ ای شنوندگان کر ! گوش بکنین به این خبر !
خوب میدونیم هیچ خبری به گوشتون نکرد اثر !
ستاد جمعآوری گدا تو رادیو میگه ،
که بعد از این تو کوچهها ، گدا نمیبینین دیگه !
گداها رُ جمع میکنن ، مثل زباله از گذر !
گدایی پیدا نمیشه ، تو شهر آدمای کر !
« گدایی پیدا نمیشه » خبر چه زود کهنه میشه !
« چترِ اُزُن وا نمیشه » خبر چه زود کهنه میشه !
« خودکشیِ یه پیرمرد » خبر چه زود کهنه میشه !
« خزونِ گرم ، بهارِ سرد » خبر چه زود کهنه میشه !
تو شهرِ شب تنها سِجِلد ، نشون آدمیته !
هرکی شناسنامه نداشت ، اسبابِ دردُ زحمته !
گداها اسمی ندارن ، کنارِ گودن همیشه !
« فرهاد یه عُمرِ ساکته » خبر چه زود کهنه میشه !
تو این شبای شیشهای ، قحطیِ تیرکمون شده !
جعبهی جادو واسهمون ، تنها خبررسون شده !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#405
Posted: 14 Mar 2012 19:07
عنوان: یه روز میاد که روز بیاد !
چه خالیه ، چه خالیه حُفرهی این حنجرهها !
چه تختهکوبِ پِلکای بستهی این پنجرهها !
چه بیصدا ، چه بیصدا میگذرن این ثانیهها !
دخترکِ شکن شکن ! سراغِ بغضِ ما بیا !
یواش یواش داریم به این سیاهی عادت میکنیم !
تو سفرههای خالیمون ، قاشقُ قسمت میکنیم !
نه سکوت علامتِ رضایته !
نه شکایت از سیاهی راحته !
هنوز به دیوارامونه تفنگای پدربزرگ !
اما کسی دل نداره بره پِیِ شکارِ گرگ !
یه روز میاد که روز بیاد ، دنیا رُ هاشور بزنه !
این روزایِ دروغیُ با یه اشاره بشکنه !
یه روز میاد که کوچهمون پُر بشه از عبورِ نور !
فوارهها قَد بکشن از وسطِ حوضِ بلور !
نه سکوت علامتِ رضایته !
نه شکایت از سیاهی راحته !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#406
Posted: 14 Mar 2012 19:11
عنوان: سکهی شب
اونورِ سکهی شب سیاهتر از اینوَرِشه !
میرسم آخرِ خط اما بازم اوّلِشه !
شیر یا خط فایده نداره ، نقشِ بازنده منم !
باید این سکهی رو سیاهِ بَد رُ بشکنم !
بیا تا بیفتن از سکه شبای رو سیاه !
بیا تا آشتی کنن پلنگا با هلالِ ماه !
چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی ، نازنین !
قَد کشیدنِ منُ تو سایهی تبر ببین !
باید از عطرِ ترانه پُر بشه شهرِ سرود !
نازنین ! حسِ ترانهسازم از عطرِ تو بود !
تو باید باشی تا من پُل بزنم به کهکشون !
تو باید باشی تا ساکت نشه این ترانهخون !
نگو دیره ، خوبِ من ! فاصلهمون یه دل دله !
با یه گوشه چشمِ تو طلسمِ دیوا باطله !
چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی ، نازنین !
قَد کشیدنِ منُ تو سایهی تبر ببین !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#407
Posted: 14 Mar 2012 19:14
عنوان: همزاد
از تو خوندن ، واسه من تسکینِ ،
تو یه همنفسی ، توی این تنهایی !
وقتی نیستی ، دلِ من غمگینِ ،
من یه رودخونهام ، تو مثه دریایی !
بی تو ، بازم از تو خوندم از تو همیشه ،
تو صدای منُ ، توی شب نشنیدی !
گفتم : توی دنیا هیشکی مثلِ تو نمیشه ،
تو به حرفای من ، دوباره خندیدی !
تنها ! تنها ! بی تو تنها موندم !
بیا تا دوباره ، منُ تو «ما» باشیم !
بیتو ! بیتو ! پرِ پروازم نیست !
منُ تو مثه دو کبوتریم ، چرا تنها باشیم ؟
همزادِ قصههای من ! با تو صدتا ترانهام !
بی خورشیدِ نگاهِ تو ، دل میمیره !
برگرد از عمقِ فاصله ، پا روی جادهها بذار ،
سرمای دستمُ بگیر ، فردا دیره !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#408
Posted: 14 Mar 2012 19:15
عنوان:خسته
خستهام از این منِ بیحنجره !
خستهام از پلکِ مَنگِ پنجره !
خستهام از ظلمتِ این سایه سار !
خستهام از این همه چشم انتظار !
ای طلوعِ نابِ هر ویرانکده !
ای کلیدِ قفلِ کورِ میکده !
خستهام از این تبارِ شبْزده !
خستهام از مستیِ بیعربده !
با تو از تو قصه گفتم ، نازنین !
در شبِ قصه نخفتم ، نازنین !
با تو باید بگذرم از این سکوت ،
من تو را از تو شنفتم ، نازنین !
ای طلوعِ نابِ هر ویرانکده !
ای کلیدِ قفلِ کورِ میکده !
خستهام از این تبارِ شبْزده !
خستهام از مستیِ بیعربده !
باید از این آینه جاری شَوَم !
من نباید در تو تکراری شَوَم !
من به « نه ! » گفتن گذشتم از حصار ،
آه ! اگر دربندِ این « آری ! » شَوَم !
ای طلوعِ نابِ هر ویرانکده !
ای کلیدِ قفلِ کورِ میکده !
خستهام از این تبارِ شبْزده !
خستهام از مستیِ بیعربده !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#409
Posted: 14 Mar 2012 19:18
عنوان: چشمک
چشمکِ چراغِ قرمز ، میگه شب هنوز بیداره !
خیلی مونده تا خروسخون ، سَرتُ بدزد ستاره !
چشمکِ چراغِ قرمز ، میگه شب ترانه سوزه !
هنوزم با نخُ سوزن ، لبای عشقُ میدوزه !
چشمکِ چراغِ قرمز ، میگه از حادثه رَدشو !
توی این بازیِ وحشت ، چِش گذاشتنُ بَلَدشو !
غولِ این چراغِ قرمز ، با چشای باز میخوابه !
اسمشُ نیار ترانه ! آخه اون پُشتِ نقابه !
آهای نقابِ خطخطی ! بالای بُرجِ شب نشین !
سردارِ سَرشکسته رُ تو آینهی صِدام ببین !
تا کی میخوای قایم بشی پُشتِ تبسمِ نقاب ؟
صورتتُ نشون بده ! قرمزِ برگای کتاب !
نسلِ بیحافظهی من ! نسلِ تَن داده به تکرار !
تو شبِ سیاهِ قصه ، عینکِ دودیتُ بردار !
نگو فردا رُ باید ساخت ، بیا امروزُ بناکن !
مُشتای پُشتِ نقابُ پیشِ چشمِ دنیا وا کن !
خطِ سبزِ این حقیقت واسه اون خطُ نشونه !
توی دستای ترانه یهدونه تیرُکمونه !
چراغِ قرمزِ کوچه میشکنه با سنگِ فریاد !
صدای دادِ ستاره میپیچه تو شبِ بیداد !
آهای ! نقابِ خطخطی ! بالای برجِ شب نشین !
سردارِ سَرشکسته رُ تو آینهی صِدام ببین !
تا کی میخوای قایم بشی پُشتِ تبسمِ نقاب ؟
صورتتُ نشون بده ! قرمزِ برگای کتاب !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#410
Posted: 14 Mar 2012 19:21
عنوان: مُشتِ تو یعنی ترانه
دخترِ یاغیِ قصه ! مُشتِ تو یعنی ترانه !
داره از نینیِ چشمات ، شعله میکشه زبانه !
عکسِ تو ، تو قابِ فریاد ، این ترانه رُ به من داد !
دیگه با تواَم از اینجا ، تا فرودِ تازیانه !
با تواَم تا خودِ باور ، تا ستیغِ تیغِ آخر !
تا تلالو ستاره ، تا نبردِ نابرابر !
تا شنیدنِ یه آواز ، تا سکوتِ یه غزلساز !
تا سقوط از لبِ پرواز ، پُشتِ سایههای بیسَر !
دخترک ! تو این سکوتِ بیحصار ، به ترانههای من عادت کن !
وقتی قسمت نمیشن علاقهها ، تو نگاهتُ با من قسمت کن !
دخترِ یاغیِ قصه ! مُشتِ تو یعنی یه فریاد !
قَدکشیدنِ یه سَروی زیرِ چکمههای شنباد !
من خرابِ یه نگاهم ، یه شبِ بدونِ ماهم !
تو بیا که با حضورت ، هر خرابی میشه آباد !
بسه پُشتِ پرده بودن ، بشکن این شیشهی سردُ !
پُرکن از عطرِ شکوفه ، تنِ این باغچهی زردُ !
ای صدای سبزِ بیدار ! منُ به حادثه نسپار !
ببین از روزنِ دیوار ، این شهابِ شب نَوَردُ !
دخترک ! تو این سکوتِ بیحصار ، به ترانههای من عادت کن !
وقتی قسمت نمیشن علاقهها ، تو نگاهتُ با من قسمت کن !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***