ارسالها: 6216
#491
Posted: 24 Mar 2012 05:50
عنوان: تاراج
به تاراجم بیا ، خاتون ! که من مغلوبِ مغلوبم !
تو این بُنبستِ بیلبخند ، به جرمِ بوسه مصلوبم !
از این تقویمِ تکراری ، ببر من رُ به بیداری !
رفیقِ باغُ خاکستر ! تو از رازم خبر داری !
بلوغِ عطرِ بابونه ، تو آوازِ تو پنهونه !
دلت دریای بیمرزِ ، نگاهت صدتا مِیخونه !
تاریخِ خونینِ غزل ، گذشتهی ترانههاس !
طلوعِ بیپَردهی تو ، ختمِ تمومِ ماجراس !
به تاراجم بیا ، خاتون ! سکوتِ سازُ غارت کن !
منُ عریون کن از خوابم ، گُلُ آوازُ قسمت کن !
حریقِ بالِ پروانه ، طریقِ فتحِ ظلمت نیست !
پَسِ پِلکای هشیارت ، یه خوابِ بینهایت نیست !
منُ گُم کن توی شالت ! حریمِ اَمنِ رؤیا باش !
اگه تسلیمِ این مُرداب ، تو دریا باش ! تو دریا باش !
تاریخِ خونینِ غزل ، گذشتهی ترانههاس !
طلوعِ بیپَردهی تو ، ختمِ تمومِ ماجراس !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#492
Posted: 24 Mar 2012 05:52
عنوان: فالفروش
اسمِ اون کوچه یادم نیست ، اما این دورُ وَرا بود !
کوچهای که وعدهگاهِ دستای عاشقِ ما بود !
گفته بودی سَرِ کوچه یدونه خونه به دوشه ،
پیرمردی که همیشه فالِ حافظ میفروشه !
اسمِ اون کوچه رُ گفتی ، اما من دیگه یادم نیست !
یادمه ! اما تو آینه یه نفر میگه : یادم نیست !
بیتو کوچه رُ نمیخوام ، بیتو فال فایده نداره !
حتا حافظ نمیتونه ، تو رُ پیشِ من بیاره !
تو دیگه رفتیُ رفتی ، بیدلیلُ بینشونه !
گوش بده ! یکی تو سینهم ، باز برای تو میخونه !
از شبِ خلوتِ کوچه ، میگذرم با چشمِ گریون !
تو بازم نیستیُ نیستی ، منمُ شُرشُرِ بارون !
کوچه خلوتِ عزیزم ! جای تو خالیِ خالی !
پیرمرد هنوز همونجاس ، خوشخیالم که تو فالی !
اما حتا توی شعرم ، رَدِپای نفست نیست !
بیا همپَرسهی من باش ! دستای من قفست نیست !
بیتو کوچه رُ نمیخوام ، بیتو فال فایده نداره !
حتا حافظ نمیتونه ، تو رُ پیشِ من بیاره !
تو دیگه رفتیُ رفتی ، بیدلیلُ بینشونه !
گوش بده ! یکی تو سینهم ، باز برای تو میخونه !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#493
Posted: 24 Mar 2012 06:06
عنوان: ساده نیستی!
هیچّی از تو نمیفهمم ! مثِ یه آهنگِ خارجی غریبهیی بَرام !
دنبالِ خودت نگرد ، لابهلای سطرای طلاییِ ترانههام !
هیچّی از تو نمیفهمم ! مثِ فرمولای سختِ جبرُ شیمی میمونی !
منُ باور نداری ! خیلی وقته که واسه خودت لالایی میخونی !
باورت نمیکنم ! نه ! تو مثِ دروغِ سیزده دیگه تکراری شُدی !
مثِ اون لیلیِ جانی ، دُچارِ یه جور سادیسمِ مجنونْآزاری شُدی !
ساده نیستی ! ساده نیستی ! مُشکلی مثلِ معمّا !
خلوتِ ما پُر شُده از شایدُ بایدُ امّا !
دیگه دوسِت ندارم ! نه ! تو اونی نبودی که تو رؤیاهام میدیدم !
طعمِ خیلی تلخی داشت ، سیبِ گندیدهیی که من با اشارهت چیدم !
تو رُ اصلاً نمیبینم ! حتّا وقتی که مثِ الان نشستی رو به روم !
دل دیگه تو رُ نمیخواد ! تو خودت اینُ میخواستی دیگه ؟ نامریی خانوم !
پَس بذار تنها بمونم ! تنهایی بهترِ از عذابِ بودن با تو !
فاصله خیلی عزیزه ! مخصوصاً فاصلهی بینِ دِلِ من تا تو !
ساده نیستی ! ساده نیستی ! مُشکلی مثلِ معمّا !
خلوتِ ما پُر شُده از شایدُ بایدُ امّا
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#494
Posted: 24 Mar 2012 06:12
عنوان: تحتِ تعقیب
تو همه شهرا غریبم ! بینصیبم ! تحتِ تعقیبم !
ولی بازم مثِ سابق فکرِ دزدیدنِ سیبم !
نفسِ پُلیسُ دارم پُشتِ گردنم همیشه !
چشام از ترسِ شبیخون تا سحر بسته نمیشه !
سه روزِ هیچّی نخوردم ! جُز کتک ، به جُز گلوله !
زخمِ کتفم پُر چِرکه ! تو جیبام قحطیِ پوله !
کلتِ من تو جیبِ پالتوم داره خوابِ خوب میبینه !
باورش نیس سَرِ راهم یه گروهان به کمینه !
همهی جادّهها بستهس ! همهی پُلا شکستهس !
این فراری از فرارُ وحشتِ گلوله خستهس !
هَرجا میرَم پُشتِ پاهام ، نقطهچینِ خونِ داغه !
جون ندارم ! سَرِ راهم یه کیوسکِ بیچراغه !
باید امشبُ سحر کرد ، توی این کیوسکِ خالی !
چشم میبندمُ میگیرم ، یه شُمارهی خیالی !
بوقِ اشغال توی گوشم ، مثِ آهنگِ تگرگه !
این صدا رُ دوس ندارم ! مثِ لالاییِ مرگه !
نفسم داره میگیره ، تنم از خونآبه خیسه !
یه صدایی میاد از دور ، مثِ آژیرِ پُلیسه !
همهی جادّهها بستهس ! همهی پُلا شکستهس !
این فراری از فرارُ وحشتِ گلوله خستهس !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#495
Posted: 24 Mar 2012 06:15
عنوان: ناشنیده
به اعتبارِ چشمِ تو ، ترانه زاده میشَوَد !
کشفِ معمّای غزل ، پیشِ تو ساده میشَوَد !
از پَسِ آن خاطرهها ، به خوابِ من رسیدهیی !
آشفتهگیستر بیا ! که شعرِ ناشنیدهیی !
به پینهزارِ شانهاَم ، اَبرِ عقیم را ببار !
واژهی نابِ عشق را ، به یادِ دفترم بیار !
سکوت را بهانه کن ، که عشق خواندنی شَوَد !
بخوان که از صدای تو ، ترانه ماندنی شَوَد !
قصیده میشَوَم اگر تو تشنهی شنیدنی !
به اوج میرسم اگر ، تو بیقرارِ دیدنی !
بیا که در هوای تو ، از نو نفس تازه کنم !
بیا که این حماسه را با تو پُر آوازه کنم !
کلید این کهنه قفس ، ظهورِ یک نگاهِ توست !
مسافرِ خسته نفس ، تشنهی جانپناهِ توست !
سکوت را بهانه کن ، که عشق خواندنی شَوَد !
بخوان که از صدای تو ، ترانه ماندنی شَوَد !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#496
Posted: 24 Mar 2012 06:18
عنوان: وحشیترین
بگین وحشیترین حیوون کدومه ؟ جوابِ این سوالُ کی میدونه ؟
بگین گُرگه ؟ یا شیرِ ؟ یا پلنگه ؟ یا بَبری که حریصِ بوی خونِ ؟
ولی من این سوالِ بیجوابُ میپُرسم از یه موشِ آزمایشگاه !
نگاهم میکنه ، هیچّی نمیگه ، جوابش خیلی کوتاهه ، مثِ آه !
تو رگهاش جای خون ویروسه چون که ما آدمها نباید زود بمیریم !
باید درمونِ دردا رُ بفهمیم ، واسه این کار مُجازیم جون بگیریم !
میپُرسم از یه اسبِ پیرِ اَبلق ، که عمری رُ به گاری بسته بوده !
جوابش خیلی تلخه آخه پُشتش ، هنوز از ضربهی شلّاق کبوده !
یه فیلِ گنده تو میدونِ سیرکه ، که میرقصه با سوتِ رام کننده !
ازش میپُرسم امّا میگه: وِل کن ! برو بابا ! دِلِ خوش سیری چنده ؟
برای کشفِ اون حیوونِ وحشی ، کجای دنیا رُ باید بگردم ؟
سوالم سادهس امّا بیجوابه ، جوابش رُ چرا پیدا نکردم ؟
میرَم پیشِ گوزنی که سَرِ اون آویزونه به دیوارِ یه تالار !
میگم وحشیترین حیوون کدومه ؟ سکوتش رو سرِ من میشه آوار !
یه روباهِ طلایی رُ میبینم ، ولی اصلاً جوابم رُ نمیده !
آخه اون خیلی وقته پالتو پوسته ، دیگه مُرده ! به آرامش رسیده !
تمومِ عمرشُ دررفته بوده ، از آدم ، از سگُ دامُ گلوله !
حالا پالتو شُده ، پایینِ پالتو ، هنوزم جای تیرِ یه دولوله !
سوالُ از قناریها میپُرسم ، قناریها جوابش رُ میدونن !
جوابُ از صداشون میشه فهمید ، مثِ زندونیا آواز میخونن !
میرَم تا باغ وحش ، اونجا که شیرا ، دارن از بیغذایی نِفله میشن !
سوالم رُ نگفته پَس میگیرم ، جوابِ این سوالَم میشه روشن !
دیگه دنبالِ اون حیوون نگردین ، من اونُ توی آینه پیدا کردم !
شُماها رُ نمیدونم ولی من حالا دارم پِیِ آدم میگردم !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#497
Posted: 24 Mar 2012 06:19
عنوان: حرفه
ساده شُد نصیبتون این دِلَکِ پُر شَرُ شور !
مثِ آینه که بیفته دستِ یه آدمِ کور !
شُما اصلاً توی باغِ اینجور حرفا نبودین !
شُما قدِ سَرِ سوزناَم خاطرخوا نبودین !
ما رُ بازی میدادین با اون چشای ناقُلا !
رفتینُ پُشتِ شُما شکسته شُد بغضِ پُلا !
بازیچهی چشماتون ، این دِلِ پریشونه !
من عاشقتون نیستم ، عشق حرفهی ایشونه !
مثِ تیله توی دستای شُما بود دِلِ من !
میتپید فقط واسه اون گیسای شکن شکن !
امّا حیفِ اون همه تپیدنِ دِل واسهتون !
حیفِ چشم به راهیِ دوچرخهی نامهرسون !
ما رُ رنگ کرده بودین با حرفای دروغکی !
با نگاهای قشنگُ وعدههای اَلَکی !
بازیچهی چشماتون ، این دِلِ پریشونه !
من عاشقتون نیستم ، عشق حرفهی ایشونه !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#498
Posted: 24 Mar 2012 07:42
عنوان: چشمای تو یعنی:وطن!
باشکوهی ! مثلِ آوازِ عشایر وقتِ کوچ
مثلِ رقصیدنِ مَردای گُرسنهی بلوچ !
مثلِ نقشِ کاشیکاری رو یه طاقِ آجُری !
مثلِ ضربای دُهُل تو یه ترانهی لُری !
تو قشنگی ! مثِ برقِ سینهریزِ نقرهکوب !
مثِ لهجهی زُلالِ ماهیگیرای جنوب !
مثِ یه دفزنِ کرد ، یا یه سوارِ تُرکمن !
نمیذاری تن بدم به ننگِ آواره شُدن !
همخاکِ من ! همحادثه ! چشمای تو یعنی: وطن !
از عطرِ تو شروع میشن مَرزای سرزمینِ من !
بیدریغی ! مثلِ جنگلای تنسبزِ شُمال !
مثِ چشمهیی که جا میشه تو کوزهی سفال !
رو سرانگشتِ توئه هلالِ ماهِ دشتِ لوت !
منُ بیرون میکشی از توی باتلاقِ سکوت !
سادهیی ! دُرُس مثِ بومیای سادهی کیش !
مثِ کوچههای یزدُ خونههای کاهگلیش !
تو مثِ جادوی سازِ عاشقای آذری،
نمیذاری تن بدم به غربتُ دربهدری !
همخاکِ من ! همحادثه ! چشمای تو یعنی: وطن !
از عطرِ تو شروع میشن مَرزای سرزمینِ من !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#499
Posted: 24 Mar 2012 07:43
عنوان: آشتی
توی این کوچههای مه گرفته،
کسی دلواپسِ اندوهِ من نیست !
هنوزم تو چشام خورشیدِ امّا ،
دیگه حسّی واسه روشن شُدن نیست !
دوباره میرسم به خاطراتی ،
که با عطرِ خوشِ خونه رفیقن !
ترانه سررسیده از سکوتم،
ولی میلی ندارم من به خوندن !
تمومِ کوچهها تاریکن اینجا !
تمومِ آرزوها دستِ بادن !
من از این آدمکها نااُمیدم،
که چشمای منُ به گریه دادن !
منُ آشتی بده با سرزمینی،
که پایانِ تمومِ آرزوهاس !
بِبَر من رُ از این شبهای سنگی،
دلم بیتاب کشفِ صبحِ فرداس !
منُ این پرسههای بیبهونه !
منُ رؤیای لمسِ خاکِ خونه !
منُ آوازِ دلگیرِ غریبی،
توی پسکوچهی غربت ، شبونه !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#500
Posted: 24 Mar 2012 07:44
عنوان: دروغگو
قشنگی امّا کلَکی ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
ما رُ بازی دادی اَلَکی ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
دستِ تو رو شُد پیشِ من ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
دیگه به دِلم کلک نزن ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
با دروغ ، توی خواب ، واسه من هزارتا قصر کاغذی ساخته بودی !
با نگات ، با اَدات ، منُ خوب تو دامِ عاشق شُدن انداخته بودی !
با کلک ، به دلم ، گفتی که چشمای تو یه روز به دادم میرسه !
برو که ، میدونم ، کوه به کوه نمیرسه ، آدم به آدم میرسه !
دلم برات تنگ نمیشه ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
با حرفِ تو رنگ نمیشه ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
برو دلمُ تنها بذار ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
دروغاتُ یادِ من نیار ! دروغگو ! آی ! دروغگو !
با دروغ ، توی خواب ، واسه من هزارتا قصر کاغذی ساخته بودی !
با نگات ، با اَدات ، منُ خوب تو دامِ عاشق شُدن انداخته بودی !
با کلک ، به دلم ، گفتی که چشمای تو یه روز دادم میرسه !
برو که ، میدونم ، کوه به کوه نمیرسه ، آدم به آدم میرسه !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....