ارسالها: 6216
#611
Posted: 3 Apr 2012 10:50
عنوان: نامه
مینویسم حالُ روزگارمُ ،
تو یه نامه برای تو ، دخترک !
یکه موندم میونِ گودِ سکوت ،
من دچارَم به یه جنگِ صَد به تَک !
اینجا جوشیدنِ من بیثمره ،
مثِ چشمه وسطِ دشتِ نَمَک !
با صدام دفترِ شب وَرَق نخورد !
کسی دِل نداد به حرفِ بی کلَک !
آخه آدما دروغُ دوس دارن ،
شبُ روز رؤیا میریزن تو اَلَک !
همهی فوارهها درو شدن ،
همهی خاطرهها زدن کپَک،
هِی ستاره کم میشه از آسمون ،
کسی به دیوِ سیا نداره شَک !
انگاری دوباره جادوگرِ شب ،
از پَسِ پنجره میکشه سَرَک !
باید این نامه تموم بشه ، ببین !
خونِ من زَد روی کاغذش شَتَک !
حرفِ آخرم همینه ، عشقِ من !
دل برای دیدنِ تو زَده لَک !
تو خودت آخرِ نامه رُ بخون !
خون پاشیده رو پَرای قاصدک !
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 8724
#612
Posted: 2 May 2012 07:57
بچهی لالهزار
بچهی لالهزاره، کارِ اصلیش فراره
چاقو میسازه اما یکیش دسته نداره
روزا رو با رفیقاش کنارِ جوب میشینه
شبا تو آلونکش خوابای خوب میبینه
چه خاطراتی داره، از کوچههای تهرون
از عشقِ سگ دو زدن، رو تنِ این خیابون
هنوز براش مهمه قول و قرار و مَرام
تعارفِ لیوانِ آب، دعوا سرِ پولِ شام
حتا اگه شامشون فقط یه کم اُملته
دلش پُره و کسی بهش نمیگه: چته؟
با خاطراتش خوشه، جا مونده توی رؤیا
گم کرده آرزوشو یه جایی اون قدیما
اون شبی که قلعه رو آتیش زدن آدما،
میونِ آتیش و دود، میونِ هول و ولا،
دنبالِ اون زن میگشت که پاش کتک خورده بود
اون زن میونِ آتیش یه گوشهیی مُرده بود...
دلش میخواست با اون زن یه طرفی بشه گُم
گورِ بابای دنیا، لعنت به حرفِ مردم
آخ... اگه آتیش تنِ زنو نسوزونده بود،
زودتر اگه میرسید... اون زن اگه مونده بود...
بچهی لالهزاره، کارِ اصلیش فراره،
تو هف تا آسمونم ستارهیی نداره
روزا رو با خیالاش کنارِ جوب میشینه
شبا تو آلونکش خوابِ زنو میبینه...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#613
Posted: 2 May 2012 07:58
دلم میخواد
دلم میخواد که چشماتو بپیچم توی یک سيگار
دلم میخواد جوونترشم دوباره قبلِ هر دیدار
دلم میخواد باهات باشم مثِ یه خال رو سینهت
دلم میخواد دوتا دستام یه هیزم شن تو شومینهت
دلم میخواد که یه آهنگ توی گوشی تو باشم
تنت دنیاییه، من هم میخوام مارکوپولو باشم
دلم خیلی چیزا میخواد: چشاتو واسه نقاشی
یه خونه – حتا نُقلی – که تو پشتِ پنجرهش باشی
میخوام جا خوش کنم دائم تو تاکستانِ لبخندت،
تو چشم تو که یه دشتِ پر از قرقاول و اسبه...
میخوام گم شم تو آغوشت که سیب سرخ ممنوعهس
بهشت وصلهی ناجوره که به آدم نمیچسبه!
تو چی میخوای از این دنيا؟ بگو! غول چراغ اینجاست!
اگر چه خالیه دستاش ولی قدِ تو بیپرواست
همین که کل دنیا رو برات زیر و زبر کرده
تمام راها رو رفته که به سمتِ تو برگرده!
بگو تا که خدا رو هم بیارم از تو عرش پایین
بگو تا حتا بودا رو بپوشونم یه شلوارجین
چی میخوای؟ تنها لب تر کن که با تو حله هر مشکل
کنار تو شناسنامهم نمیشه تا ابد باطل
میخوام جا خوش کنم دائم تو تاکستانِ لبخندت،
تو چشم تو که یه دشتِ پر از قرقاول و اسبه...
میخوام گم شم تو آغوشت که سیب سرخ ممنوعهس
بهشت وصلهی ناجوره که به آدم نمی چسبه!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#614
Posted: 2 May 2012 08:00
روشنفکر
آقای روشنفکر زنش رو شب کتک زد
آقای روشنفکر به خوانندهش کلک زد
دائم مخاطب رو تا چشمه برد و آورد
بازم مؤلف وقتِ حرفِ قیمتی مُرد
این مردم تسلیمو با لالایی خواب کرد
هر شب با یه بافور تو دستش انقلاب کرد
دنیا رو خارج کرد دمادم از مدارش
پای بساط عرق و ماست و خیارش
آقای روشنفکر! ای شخصِ تراز اول
پیژامههات آبکش شدن پای کدوم منقل؟
سنگر گرفتی باز چرا پشت کتابات؟
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟
خانم روشنفکر همهش قیقاج میره
هم ختم انعام، هم شرابپارتی میگیره
کاری به کار عالم و آدم نداره
وقتی که پیش آینه ابرو برمیداره
میگه که بیزار از خرافات و خیاله
اما تو دستش دائمن فنجون فاله
میخواد که مرد و زن بشن با هم برابر
اما شبا به مرد خونهش میگه: سرور
خانم روشنفکر! ای شخص تراز اول
تا کی توی کافه فقط حل کردن جدول؟
بازم که مینازه به مارکای لباسات!
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#615
Posted: 2 May 2012 08:05
گواهیِ فوت
این ترانه گواهیِ فوته، شاعرِ متن پیشِ رو مُرده
بسکه هِی خواب دیده بیداره، بسکه رؤیاشو بالا آورده
این شبیه دعای قبل از مرگ، این شروع یه اختتامیهس
شکل آژیرِ قرمزه حرفام، تف به تسلیم، تف به آتشبس
ایدز داره فرشتهی الهام، تن واژه کزاز میگیره
یه سگِ هار توی لپ تاپه، دستای شعرو گاز می گیره
روی مغزم اسید پاشیدن، نفسای مسیح بو میده
دیگه هر حرفِ با پدر مادر، مزهی شاشِ بازجو میده
تنها هورا کشیدن آزاده! هایل هیتلر! هیتلرِ قدیس!
زندهباد وعدههای توخالی! زندهباد کیک! زنده باد ساندیس!
کانگوروها تو کیسه شون گرگه، مامِ میهن سزارین میشه
سوسکا به ریش کافکا میخندن، دختری هفت ساله زن میشه
من به زخمام دخیل می بندم، باورم نیست که زمین صافه
مردهشورم نمیبره دیگه، پاپ بیخود خداشو میلافه
آرزوهامو ارث میذارم، واسه نسلی که شاملو خونده
یه کلیسا نشون بده که تنِ صدتا گالیله رو نسوزونده
گول این چشم منجمد رو نخور! دستای من هنوز هم مُشتن
خوش خیالن اونا که فکر کردن با قپانی ترانهمو کشتن
برای مرگِ اون که با لبخند کتکم میزنه عزادارم
من هنوزم به مرگ مشکوکم، من هنوزم تو گور بیدارم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#616
Posted: 2 May 2012 08:07
گوئرنیکا
حال و روزم مثِ سگِ هاره، که فقط پارسهاشو میشماره
زخم دستاشو گاز میگیره، جیغ ترمز رو آرزو داره
شکل پرسه رو فرشی از پوکه، توی یه سرزمین متروکه
مشت میشم روی کلاویهی، این پیانو که دیگه ناکوکه
گریه تو وزن مفتعل فعلن، واژه با طعم شاش توی دهن
فکر تو چارچوبِ چَک خوردن، شعر تو وزن مطلقن قدغن
قدغن مثل شَک تو سوریه، مثل یه تانگو توی قونیه
خشک میشم ولی نمیمیرم، مثل دریاچهی ارومیه
مثل حرفی که صد دفعه خط خورد، مثل برگی که سبز موند و مُرد
دل خنک میکنم تو میدون با فحش دادن به عکس رو بیلبورد
غرق میشم تو برکهی الکل، توی میکس سنایچ با اتانل
روی فرش سرنگ میرقصم، با جوونای مُرده زیرِ پُل
دموئه هر صدای استریو، توی ماشین و توی استودیو
اون کسی که زبونمو میخواست، کفِ دستم گذاشته گوش منو
پیکاسو پشتِ بومِ این چشماس، دنیا پیش نگام گوئرنیکاس
ائتلافِ جنون و رنجیره، انعکاسِ کوبیسم تیر خلاص
من یه مَردم تو گوشهی تابلو، با دوتا چشم باز مونده به تو
که داری ضجه میزنی دائم نعشٍ معصومِ آرزوهاتو
حال و روزم مثِ همون مَرده، که زمین خورده روی اون پرده
با یه شمشیرِ مُرده تو دستش، میگه از راه برنمیگرده
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#617
Posted: 2 May 2012 08:09
خدا خوابه
زمین مثلِ یه سیگاره که چندتا پُک ازش مونده
مسافرخونهای تاریک پر از مهمونِ ناخوونده
اتاقاش کهنه و نمناک، بدون پنجره، بیدر
اسیرِ یه تئاتریم و رسیده پردهی آخر
زمین یه سیبه که کمکم، داره رو شاخه میپوسه
نمونده فرصتی باقی، شمارش شکلِ معکوسه
دیگه از هیچ طرف نوری به دنیامون نمیتابه،
کسی گوشش بدهکاره صدامون نیست... خدا خوابه...
خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها
همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا،
مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد
بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد
دیگه سکانِ این کشتی تو دستِ گردنهبنداس
جهنم هم - اگه باشه - یه جایی شکلِ این دنیاس
تو دنیایی که رو خاکش کسی گندم نمیکاره
فقط حرفِ کسی حرفه که بمبِ هستهای داره
یکی دیگه به جای ما برامون خواب میبینه
یکی دیگه به جای ما برامون مُهره میچینه
تو این دنیای تاریک هر امیدی نقشِ بر آبه،
کسی چشماش به احوالِ من و ما نیست... خدا خوابه...
خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها
همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا،
مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد
بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#618
Posted: 2 May 2012 08:15
نامه ای از یغما گلرویی به شاهین نجفی / تو شبیه برادرم هستی ...
تو شبیه برادرم هستی...
به شاهین نجفی
تو شبیه برادرم هستی، یه برادر که وارثِ درده
یه برادر که مثل من عمری زیر ساطور زندهگی کرده
توسری خورده سرسری نشده، خونده از یه جهان بیبرده
یه برادر که با صداش شاید ورق روزگار برگرده
من همه راهو اشتباه رفتم، کی میگه رؤیا، دنیا میسازه؟
هر درختی یه روز تبر میشه، هر زن آبستن یه سربازه
تیغ توقیف رو رگِ واژهس، مهر ممنوع روی پروازه
راهِ رفتن همیشه بنبسته، راهِ برگشت تا ابد بازه
پس باید رو به شعر برگردم، بسه همدیگه رو نفهمیدن
بسه تو چارچوب جون کندن، بسه تو یه مدار چرخیدن
همیشه چاه رو نشون دادم به صداهایی که نمیدیدن
اونا که با ترانههام آخر روی پیستِ سقوط رقصیدن
حس سطل زباله رو دارم لب به لب از سرنگ و تهسیگار
حس یه یاکریم که فهمیده لونهشو ساخته روی چوبهی دار
من یه جوک توی مجلس ترحیم، من یه پروانهام توی رگبار
من یه زندانیام که عمرش رو مشت میکوبیده به تن دیوار
تلی از خوابهای مکروهم، تلی از بغضهای تعزیری
خسته از بورس بشکن و باسن، خوندنه از سر شکمسیری
توی عصری که حتا با عکسِ خودتم توی آینه درگیری
چهجوری میشه زندگی رو نوشت، وقتی لحظه به لحظه میمیری
وقتی که گاندیای امروزی کفش کلوینکلاین میپوشن
وقتی که میمونا دارن نفتِ گربهی آسیا رو میدوشن
وقتی که غولای مبارز هم بیقراره بلیطِ گوگوشن
خب دیگه عادیه که مطربها خودشونو به پول بفروشن
حالا که استخونای شاملو، زیر سنگِ شکسته میپوسه
حالا که آخرین چریک داره چکمهی دیکتاتور رو میبوسه
حالا که مرکز جهان امروز تختخوابِ یه نشمهی روسه
دیگه فرقی نداره دنیامون توی دستِ کدوم دیوثه
تو شبیه برادرم هستی، یه برادر که خوب میبینه
یه برادر که خوب میدونه، معنی گوله رو توی سینه
ما کتک خوردهی یه کابوسیم، تو زمانی که رؤیا ننگینه
تو زمانی که وزن این هستی، مثل وزن سکوت سنگینه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#619
Posted: 2 May 2012 08:16
مالیخولیایی
تو رفتی و بعد از تو مَردت مومیایی شد
دنیاش پر از اوهام مالیخولیایی شد
گردآبی از گرد و تکیلا روحشو بلعید
با اون کسایی که میگفت کابوسشن خوابید
گیتارو بد زد، شعرها رو اشتباه خوند
لبخندتو تو عکس رو شومینه سوزوند
با تیغِ کاتر دم به دم رگهاشو وا کرد
اسمِ تو رو تو خواب و بیداری صدا کرد
اون که بهت میگفت به هر لبخندی مشکوکه،
بیتو یه دلقک شد توی یه سیرکِ متروکه
عکسش توی آینه به ریشِ رؤیاهاش خندید
هر شب روی استیج دیوونهگیاش رقصید
تو رفتی و بعد از تو مَردت مومیایی شد،
دنیاش درست مثلِ یه فیلمِ سینمایی شد
فیلمی که توش بازیگر نقشِ یه دیوونهس
که دائمن مشغولِ مُردن توی این خونهس
فیلمی که دیوید لینچ از رو زندهگیش ساخته
دربارهی مردی که کل هستیشو باخته
مردی که از چشمِ همه زندهس، ولی مُرده
مَردی که خوشبختی اونو از خاطرش بُرده
اون که بهت میگفت به هر لبخندی مشکوکه،
بیتو یه دلقک شد توی یه سیرکِ متروکه
عکسش توی آینه به ریشِ رؤیاهاش خندید
هر شب روی استیج دیوونهگیاش رقصید
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#620
Posted: 2 May 2012 08:18
باید برم لاله زار
همین فردا باید برم لالهزار، دلم واسه حال و هواش لک زده
حالا شیر رو کاشیکاری دیگه، لابد پیر شده، حتمن عینک زده
لابد بچهها توی پسکوچههاش بازم فیلمای جفتی طاق میزنن
نئونهای رو سردرِ سینما هنوز مثل رنگینکمون روشنن
هنوز تو تئاترای اونجا میشه، نشست و پییِسهای بیپرده دید
میشه گاهی وقتا توی کافههاش صدای خوشِ شاملو رُ شنید
میدونم که تو دودِ اون کافهها، هنوز پچ پچِ مُردنِ تختیه
هنوزم یکی داره جار میزنه که چهارشنبهها روز خوشبختیه
نگو، راه دوره، نگو چاره نیست، چمدونِ دلتنگیامو بیار
نگو اون خیابون دیگه دود شد، همین فردا باید برم لالهزار
مگه میشه رؤیا رُ از ما گرفت؟ مگه میشه این آرزوها رُ کشت؟
گذشته، گذشته ولی بعد از این نگو میشه آیندهی ما رُ کشت...
همین فردا باید برم لالهزار، جوونیم توی اون خیابون گذشت
همه عمرمون توی آتیش بود، کی گفته، کی گفته که آسون گذشت؟
کی گفته کسی ما رُ مثل یه مشق توی دفتر روزگار خط نزد؟
کی گفته یه تقویم نفرین شده به دنیای ما رنگِ وحشت نزد؟
منو از دل اون خیابون بپرس، منو از همون خاطراتِ عزیز
از اون روزگاری که خوشبختی رُ میشد دید تو یه استکان روی میز
منو از صدای پر از سرخوشیم، تو قبل از هجوم شب و عربده
منو از همون لالهزاری بپرس، که دل واسهی دیدنش لک زده
نگو، راه دوره، نگو چاره نیست، چمدونِ دلتنگیامو بیار
نگو اون خیابون دیگه دود شد، همین فردا باید برم لالهزار
مگه میشه رؤیا رُ از ما گرفت؟ مگه میشه این آرزوها رُ کشت؟
گذشته، گذشته ولی بعد از این نگو میشه آیندهی ما رُ کشت...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***