انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 63 از 129:  « پیشین  1  ...  62  63  64  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 
کوبای تنت



موهاتو روشن کردی و شب از تو نورانی شده
برهنگی تن کردی و ثانیه طولانی شده

مثل یه کشتی تو خزر، من غرق می‌شم تو تنت
تسلیم می‌شم عطرتو، سر می‌رم از پیراهنت

شیطانِ دوباره پاشو از تو زندگیم پس می‌کشه،
وقتی خدای بوسه‌هات مشغول آفرینشه

حرفاتو با من می‌زنی، بی‌که بهم چیزی بگی
بیدار می‌شم از خودم، تو هُرمِ این همخوابگی

کوبای بکرِ تنتو، می‌خوام پناهنده بشم
می‌خوام تو کافه‌ی چشات سیگار برگ بکشم
می‌خوام دوباره گم کنم ساعت و روز و هفته رُ
می‌خوام سفر کنم باهات جاده‌های نرفته رُ

دنیا یه جایی پشتِ مِه سرگرمِ خودویرونیه
آزاد می‌شه اون منی که توی من زندونیه

آغوش تو این برکه رُ می‌بره تا دریا شدن
تو ماه‌تر می‌شی و هی تکرار می‌شه مَدِ من

ابعادِ این بستر درست مثِ یه سایه‌ کِش میاد
از پشتِ دیوارا فقط صدای آرامش میاد

از هوش می‌ره ساعت و بی‌خود شدن‌ سر می‌رسه
من هفت ساله می‌شم و قصه به آخر می‌رسه

می‌خوام تو کوبای تنت، بازم پناهنده بشم
می‌خوام تو کافه‌ی چشات سیگار برگ بکشم
می‌خوام دوباره گم کنم ساعت و روز و هفته رُ
می‌خوام سفر کنم باهات جاده‌های نرفته رُ
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
زنِ قرمزپوش



هنوز با چشمای ماتش نشسته تو میدون
یه زن تو پیرهنِ قرمز، یه روحِ سرگردون

یه زن که دربه‌درِ عشقِ رفته از دسته
تمامِ پهنه‌ی تهران براش یه بن‌بسته

زنی که کلِ جوونیشو منتظر مونده
به انتظارِ کسی که دلش رو سوزوند

به انتظار همون که نیومد و گم شد،
زنی نشسته که حرف و حدیثِ مردم شد

از اون وقتی که شهر یادش میاد، یه زن توی میدونِ فردوسیه
کسی با خبر نیست که اهلِ کجاست، کسی با خبر نیست که دردش چیه
رو لب‌هاش یه لبخنده اما چشاش یه کوچه‌س که توش داره بارون میاد
می‌گه اون کسی که رو قولش نموند، یه روزی سراغش تو میدون میاد

زنی با موی سفیدش بازم تو میدونه
که حرفِ هیچ‌کسو غیر از خودش نمی‌خونه

یه عمره مُرده ولی خیلیا اونو دیدن
کنارِ میدونِ فردوسی با همون پیرهن

نشسته تنها و خیره به عابرا مونده
به انتظارِ همون که ازش جدا مونده

زنی که مُرده ولی روحش اون‌جا منتظره
تا مردِ قصه بیاد اونو با خودش ببره

از اون وقتی که شهر یادش میاد، یه زن توی میدونِ فردوسیه
کسی با خبر نیست که اهلِ کجاست، کسی با خبر نیست که دردش چیه
رو لب‌هاش یه لبخنده اما چشاش یه کوچه‌س که توش داره بارون میاد
می‌گه اون کسی که رو قولش نموند، یه روزی سراغش تو میدون میاد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
مالنا



مثل صدای خنده‌ی بچه توی عزا، آهنگِ کُندِ ثانیه‌هامو به هم زدی
یه مالنا شدی و توی خواب‌های من، با کفشِ سرخِ پاشنه بلندت قدم زدی

فرخ‌لقاءِ قلعه‌ی سنگیِ فیس‌بوک، با دیدن یه عکست امیرارسلان شدم
مثل یه زن که عشقشو آبستنه می‌خوام، روح تو رو ادامه بدم تو تنِ خودم

توی چشات مدیترانه‌ی طوفانی داری و یه سرزمین کشف نشده پشتِ پیرهنت
نخلا تو فصل خرما به تو فکر می‌کنن، مردا همه مجسمه می‌شن با دیدنت

به عابرای بی‌خبرِ کوچه رحم کن، اِنقدر دل هوایی کن و خواستنی نباش
از وقتی پا برهنه تو ساحل قدم زدی، دائم نهنگا غرق می‌شن توی ماسه‌هاش

من عاشقت شدم مثِ افسانه‌های دور، مثل جوونِ اولِ فیلمی سیاه سفید
که با نگاهِ دختری از پشتِ پنجره، از زنده‌گیش و آرزوهاش دست می‌کشید

تو سر رسیدی از توی خوابای بچه‌گیم، دنیام توی حریم نگاهت خلاصه شد
نسکافه‌های بی‌شکرِ روزمره‌گی، با بستنیِ عشقِ تو کافه‌گلاسه شد

با من خودی شدی مثِ لبخند با ژوکوند، تو خونه کردی مثل یه تحریر تو صدام
چشمامو روی هفته‌های لعنتی ببند، هر بوسه‌ی تو یعنی یه قرص دیازپام

همقدِ عکس آلبوم کهنه جوون شدم، دستام دارن جوانه می‌دن عین یه درخت
از چشم من قشنگ‌ترین پرچمِ جهان، تصویر سینه‌بندِ توئه روی بندرخت

خنده‌ت نمک پاشید روی زالوی هاری که خون ترانه‌های منو مزه مزه کرد
تو شعر من وزارت ارشادو سیل برد، وقتی که عطر تو همه‌ دنیامو قبضه کرد

مِن‌بعد زیر سلطه‌ی چنگیز هم بریم، من با تو روزگارمو تعریف می‌کنم
تا راه هیچ شاعری سمتِ تو کج نشه، خطِ سفیدِ عابرو اِسنیف می‌کنم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
دیـوار

ترانه / دکلمه : یغما گلرویی
موسیقی : بهروز پایگان




دانلود از مدیافایر:

یغما گلرویی - دیوار

دیـوار
دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ُ سالمونه‌ !
اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !
ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !
گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !
تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !
نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !
تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !
اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !
فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،
پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !
از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !
تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !
امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !
ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !
وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،
تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !
دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !
شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !
اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !
گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !
ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !
حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !
حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،
جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !
هم کوچه های یاغی !
هم کوچه های یاغی !
چیزی نمونده باقی !
چیزی نمونده باقی !
چیزی نمونده باقی ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
پیکان آباد
به دوستِ نقاشم حسین سلطانی
و پیکان آبادِ نقاشی هایش




یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب می بینه،
یه پیکانِ بی چرخ که بازم تو رؤیاش پُر از سرنشینه...
غرورش شکسته، به جای چراغاش دو تا حُفره مونده،
کی می دونه اونُ زمونه چه جوری تا این جا کشونده؟
چه راهایی رفته، چه روزایی داشته، چه چیزایی دیده،
با ترمز گرفتن چه خطُ نشونا رو جاده کشیده.
عجب خاطراتی تو مغزِ فلزیش دارن رژه می رن،
نمی ذاره هرگز که این دلخوشی ها تو قلبش بمیرن:
چه روزا تنش رُ با گُل ها پوشوندن برای عروسی.
یه شب ها تنِ اون تو جاده شده یه اتاقِ خصوصی...
چه قدر بچه ها رُ رسونده دبستان زیرِ برفُ بارون،
تو چه کوچه هایی سرک می کشیده به فرمانِ فرمون.
چه قدر رو به رو رُ می دیده مبادا یه گربه تلف شه.
چه قدر غصه داشته که تو پمپِ بنزین گرفتارِ صف شه.
واسه هم مدل هاش چه بوقای کشدار که تو سینه داشته.
از این پاسبونا وُ برگِ جریمه چه قدر کینه داشته...
حریصِ یه جاده س از این جا تا رؤیا ، بدونِ توقف!
نه از شب می ترسه، نه از شیبِ دره، نه حتا تصادف...
یه پیکان قراضه س ولی توی رؤیاش هنوزم جوونه.
خیالش می تونه بازم توی جاده یه کله برونه.
خیالش هنوزم موتور مونده باقی تو صندوقِ سینه.
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب می بینه...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
گرامافون



می‌گرده دنیا روی مدارِ گرامافون، روحِ ادیت‌پباف توی خونه شناوره
این بطریای خالی تو رو آه می‌کشن، سیگارِ برگم عطرتو از رو نمی‌بره

حالا شدم شبیهِ رابینسون کروزوئی که ناگزیرِ داشتنِ عشقی خیالیه
لپ‌تاپِ من مثِ یه تله باز مونده و جامون رو تختِ خوابِ تو چت‌روم خالیه

دائم با خاطراتِ خودم جنگ می‌کنم، هر شب تمامِ حافظه‌مو دزد می‌زنه،
اما دوباره اون‌طرفِ جنگلِ گِرَس، تصویر دلفریب و هوس‌ناکِ یه زنه...

زیبازنِ اثیریِ دنیای بوفِ کور! عشقت من و هدایتو همدست می‌کنه
وقتی تو جای حبه‌ی انگورِ قصه‌‌‌ای، هر گرگی با شرابِ چشات مست می‌کنه

مثلِ لولیتا توی سرم پرسه ‌می‌زنی، جاموندی توی لکه‌ی ماتیکِ پیرهنم
این گوشی دیگه زنگشو از یاد برده و من مثل داسِ کهنه دارم زنگ می‌زنم

شکل گلادیاتوری‌ام که خیالِ تو، مثل یه خال‌کوبی تو رؤیاش حک شده
هی‌ دوره می‌کنم همه‌ی فیس‌بوکمو، پیج تو هست و صاحبش این‌بار هک شده

بی‌ریتمِ کفشِ پاشنه‌بلندِ تو گم می‌شم، عطرت یه جاده بود که مسیرو درست بیام
سنگین شده سرت مثِ سنگینی سکوت، مثل سکوتِ من وسطِ بازجوییام

من ون‌گوگم که گوشمو دادم به خاطرت، وقتی که عشق و عاشقی از یاد رفته بود
نفش ما جا به جا شد و این فیلم آخرش، شکلِ سکانسِ آخرِ برباردرفته بود

می‌گرده دنیا روی مداری که صامته، برگشته پرلاشز دیگه روحِ ادیت‌پیاف
بی‌تو تمامِ زندگی خش‌دار می‌گذره... یه صفحه رو گرامافونی بی‌کلیدِ آف...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
اُی مثبت



پُک به پُک ابر می‌شه اقیانوس، ماهِ خرداد، تیرِ توی دلم
چن شبه دولا دولا می‌رم با شترِ زردِ پاکتِ کَمِلم

عرقِ کشمشِ سه‌تقطیره، پیش بطریم فقط یه گیلاسه
حال و روزم شده یه فیلمفارسی، کافه کم داره با یه رقاصه

جای خالیت سیاه‌چاله شده، همه‌ی زنده‌گیمو ‌بلعیده
عینکِ «کافکا» روی چشمامه، همه‌چی مزه‌ی لجن می‌ده

بعدِ تو شهر شکلِ کابوسه، کلِ تهران برام اوین می‌شه
اگه بازم نیای همین خونه، شکلِ حمامِ سرخِ فین می‌شه

تو سفر رفتی و تمامِ جهان، یه درِ بسته‌ی فلزی شد
شاعری پشتِ در کتک خورد و تمشیت دید و مرگ مغزی شد

چشم‌های منو درآوردن، که چرا اونا رو نمی‌بندم
این گناهِ منه که می‌شناسم، خطِ دوستامو توی پروند‌م

من یه تردیدِ فلسفی بودم که رو پرده شکست و «هامون» شد
یه «گالیله» که توی آتیش سوخت، «زاپاتا»یی که تیربارون شد

هنوزم ایستادم و عکسم توی آینه به خاک افتاده
خواب‌هامو ندیده دزدیدن، پرچمِ من مخالفِ باده

زندگیم قصه‌ی کلاغیِ شده که به خونه نمی‌رسه هرگز
این بهارم به سر رسید پس کِی، سبز می‌شن چراغای قرمز؟

من همونم: ترانه‌سازی با گروهِ خونیِ اُی مثبت
نامید از همه ولی بازم از تو می‌گم تا آخرین فرصت...

پک به پک دود می‌شه رؤیاهام، ماهِ خرداد شکلِ مُرداده
من سی و هفت سالَم و عشقت، هنوزم از سرم نیفتاده. //
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
ترانه ی اسفنديار...

می گفتن اسمش اسفندياره
هميشه تنهاس، نوچه نداره
بچه ی ریُ گمرکُ شوشه
اهلِ يه جا نيست، خونه به دوشه
هر جا ضعيفی کُتک می خوره،
هر جا غريبی نفس می بُره،
اون سر می رسه، حقُ می گيره
با برقِ قمه ش ظلمت می ميره...

هيچکی وحشتُ تو چشماش نديد، وقتی مامورا اونُ می بُردن
با دستِ بسته، با تنِ کبود، با يه آفتابه بسته به گردن
هنوزم مثِ يه قهرمان بود ، از نگاهِ ما پايين شهريا
يه قهرمان که می خواست بگيره حقِ تک تکِ ما رُ از دنيا

می گن که اسمش اسفندياره
فردا صب سرش بالای داره
می گن اعدامم واسه اون کمه
حرفِ حق زده اما با قمه
باج می گرفته از بازاريا
پولِ اونا رُ می داده به ما
ما که هشتمون گرویِ نُهِ
ما که هستی مون يه تيکه گُهِ...

هيچکی وحشتُ تو چشماش نديد، وقتی مامورا می آوردنش
حتا وقتی که طنابِ دارُ گره می زدن دورِ گردنش
هنوزم مثِ يه قهرمان بود، از نگاهِ ما پايين شهريا
يه قهرمان که می خواست بگيره حقِ تک تکِ ما رُ از دنيا
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
::: ترجمه ها :::



راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
جهان در بوسه های ما زاده می شود





دفتر اول: لنگِستون‌هیوز







عنوان: سخن شاعر


یه‌ مدّت‌ تو هُلند جاشوی‌ کشتی‌ بودم‌،
چند وقت‌ تو بارای‌ شبونه‌ی‌ پاریس‌ آش‌ْپزی‌ کردم‌،
بعد برگشتم‌ آمریکا وُ شُدم‌ گارسون‌ِ رستوران‌ِ یه‌ هُتل‌!
یه‌ شب‌ تو همون‌ هُتل‌،
سه‌ تا از شعرام‌ُ کنارِ بشقاب‌ِ ویچل‌لنشتری‌ ـ که‌ شاعرِ معروفی‌ بود! ـ گُذاشتم‌ُ
اون‌ همچین‌ از خوندنشون‌ حال‌ کرد
که‌ من‌ُ بالای‌ سن‌ِ سالن‌ِ نمایش‌ِ هُتل‌ بُردُ به‌ همه‌ معرفّی‌ کرد!
واسه‌ همین‌ از سرِ کارِ اون‌ هُتل‌اَم‌ انداختنم‌ بیرون‌!
«لنگِستون‌ هیوز»
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
صفحه  صفحه 63 از 129:  « پیشین  1  ...  62  63  64  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA