انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 69 از 129:  « پیشین  1  ...  68  69  70  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


عنوان: پیش‌ از خواب‌...


پیش‌ از خواب‌ گوسفندان‌ را نمی‌شمارم‌!
یارانی‌ را می‌شِمُرَم‌ که‌ تَرکشان‌ گفته‌اَم‌!
صورت‌هاشان‌ را به‌ یاد می‌آورم‌
که‌ یکایک‌ در برابرم‌ ورق‌ می‌خورند!

آن‌ها را چون‌ زخم‌ها می‌شمارم‌...
وَ خوابَم‌ نمی‌بَرَد!

باقی‌ِ شب‌ را به‌ والیوم‌ می‌بخشم‌
وَ به‌ خواب‌آورهای‌ دیگر!
از خود می‌پُرسم‌
یاران‌ِ پیرارِ من‌
چگونه‌ به‌ گلّه‌ی‌ گوسفندان‌ بَدَل‌ شُدند!

چندان‌ که‌ چشم‌ فرو می‌بندم‌،
آنان‌ را چشم‌ در راه‌ِ خویش‌ می‌بینم‌
وَ یک‌ به‌ یک‌ می‌شمارشان‌
تا بل‌که‌ در خواب‌ به‌ خواب‌ روم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: آن‌هنگام‌ که‌...


آن‌ هنگام‌ که‌ تو را طلب‌ می‌کنم‌ُ می‌نویسمت‌
قلم‌ در انگشتانم‌ به‌ گُل‌ِ سُرخی‌ بَدَل‌ می‌شود...
زن‌ِ مجنونی‌ چون‌ من‌ نمی‌تواند جامه‌ی‌ آرامش‌ بپوشدُ
دگمه‌های‌ مُرواریدِ جامه‌ را ببنددُ
برهنه‌ پای‌ در جمع‌ِ کولیان‌ ظاهر شَوَد!
زن‌ِ نادانی‌ مثل‌ِ من‌، شاعری‌ یاغی‌ مثل‌ِ تو را دوست‌ خواهد داشت‌!
شاعری‌ که‌ غرورِ کودکان‌ را با خود داردُ خیانت‌ُ دروغ‌ را...
هنگامی‌ که‌ نامت‌ را می‌نویسم‌ کاغذهایم‌ مَرا غافل‌ْگیر می‌کنند
و آب‌ِ اقیانوس‌ها از آن‌ها سرریز می‌شودُ
مرغان‌ِ سپید بر فرازشان‌ بال‌ می‌گُشایند...
هنگامی‌ که‌ نامت‌ را می‌نویسم‌
مدادپاک‌ْکنم‌ مشتعل‌ می‌شودُ بر میزم‌ باران‌ می‌بارد...
در سبدِ برگ‌های‌ باطله‌ شکوفه‌ می‌شکفد
وَ گنجشکان‌ُ پروانه‌های‌ رنگ‌رنگ‌ به‌ پرواز درمی‌آیند...
وقتی‌ نوشته‌هایم‌ را پاره‌ می‌کنم‌
پاره‌هایش‌ به‌ شکسته‌های‌ آینه‌یی‌ می‌مانند
تو گویی‌ ماه‌ بر نوشته‌های‌ من‌ شکسته‌ است‌!
مَرا بیاموز که‌ چه‌گونه‌ از تو بنویسم‌ُ چه‌گونه‌ از یادت‌ ببرم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: اگر بمیرم‌...

اگر بمیرم‌،
این‌ کلمات‌ مَرا به‌ سوی‌ تو می‌آورند
وَ هیچ‌ چیز تغییر نمی‌کند! عشق‌ِ من‌!
وقتی‌ مُردم‌،
این‌ دفاتر را ورق‌ بزن‌،
در دالان‌ِ کلمات‌ سفر کن‌
تا مَرا چون‌ جغدِ خاموشی‌ به‌ پرواز بیابی‌!

اندوهگین‌ اگر شُدی‌،
گوشه‌ی‌ یکی‌ از نوشته‌ها را آتش‌ بزن‌
تا مَرا در کنارِ خود ببینی‌!
مانندِ جن‌ها که‌ در قصّه‌های‌ مادربزرگ‌ حاضر می‌شُدند
وقتی‌ که‌ هواخواهی‌ تارِ مویی‌ را آتش‌ می‌زَد!

این‌ برگ‌ها را اگر پاره‌ کنی‌،
فریادِ دردِ مَرا خواهی‌ شنید!
ولی‌ چندان‌ که‌ در نگاه‌ِ مهربانت‌ غرقه‌شان‌ کنی‌،
در بیروت‌، خورشید بالای‌ گورِ من‌ روشن‌تَر خواهد شُد!




عنوان: وقتی‌ مُردم‌...

وقتی‌ مُردم‌
نامم‌ را بر سنگ‌ِ گور ننویسید...
ولی‌ حکایت‌ِ عاشقی‌اَم‌ را بر آن‌ بنگارید:
این‌جا آرام‌ْگاه‌ِ زنی‌ست‌
که‌ به‌ بَرگی‌ عاشق‌ بود
وَ در مُرکب‌ غرق‌ شُد...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
مرد

 
دفتر ششم: فدریکوگارسیالورکا





عنوان: سخن شاعر

هَر از گاهی‌ اِحِساس‌ِ شادی‌ِ غریبی‌
که‌ پیش‌ از این‌ نداشته‌اَم‌ مَرا در بَرمی‌گیرد،
ـ شادی‌ِ دلگیرِ شاعر بودن‌ ـ
وَ همه‌ چیز برایم‌ بی‌اهمیت‌ می‌شود،
حتّا مرگ‌!
می‌خواهم‌ از سر تا به‌ پا شاعر شوم‌!
با شعر زنده‌گی‌ کنم‌
وَ بمیرم‌!
«فدریکوگارسیالورکا»
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: ترانه‌ی‌ حلاوت‌ِ باشکوه‌

مگذار شکوه‌ِ چشمان‌ِ تندیس‌ْوارت‌،
یا عطرِ گُل‌ِ سُرخی‌ که‌ شبانه‌
با نفست‌ بر گونه‌اَم‌ می‌نشیند را از دست‌ بدهم‌!

می‌ترسم‌ از یکه‌ بودن‌ بر این‌ ساحل‌،
چونان‌ درختی‌ بی‌بار
سوخته‌ در حسرت‌ِ گُل‌ُ برگ‌ُ جوانه‌یی‌
که‌ گرمایش‌ بخشد!

اگر گنج‌ِ ناپدیدِ منی‌،
اگر زخم‌ِ دریده‌ یا صلیب‌ِ گورِ منی‌،
اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،
مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رودِ تو برگرفته‌اَم‌
وَ برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌اَم‌ را
از دست‌ بدهم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: عبورِ سیگوئریا

دخترک‌ِ مو سیاه‌
از حوالی‌ِ مارِ سپیدِ مِه‌ می‌گذرد،
فراگردش‌ پروانه‌های‌ سیاه‌!

زمین‌ از نورُ آسمان‌ از زمین‌!

پابه‌زنجیرِ ضربانی‌ ناپدید...
دلی‌ از نقره‌ داردُ
دشنه‌یی‌ به‌ دست‌ِ راست‌!

زمین‌ از نورُ آسمان‌ از زمین‌!

چُنین‌ آسیمه‌ کجا می‌روی‌؟
سیگوئِریا!
کدامین‌ ماه‌
بر اندوه‌ِ خرزهره‌ وُ نارنجت‌ می‌تابَد؟

زمین‌ از نورُ آسمان‌ از زمین‌!




عنوان: آن‌سوی‌ عبور

کودکان‌،
نقطه‌یی‌ بعید را می‌پایند!
پیسوزها مُرده‌اَند!
دختری‌ کور،
بارانی‌ از سوال‌ را بر ماه‌ می‌بارد!
مارپیچ‌ِ گریه‌ تا آسمان‌ بالا می‌رود!
کوه‌ها،
نقطه‌یی‌ بعید را می‌پایند!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
مرد

 


عنوان: رقص‌ِ اَموات‌

صورتک‌ِ غول‌! صورتک‌ِ غول‌ را بنگرید!
که‌ آمده‌ از آفریقا تا نیویورک‌!

درختان‌ فلفل‌ُ دکمه‌های‌ فسفر،
شترانی‌ مُثله‌ شُده‌
وَ درّه‌های‌ منوّری‌ که‌ در منقارِ قو زاده‌ می‌شُدند!

هنگام‌ِ خشکیدن‌ِ سنبله‌ در چشم‌ بودُ گربه‌یی‌ متورّق‌،
پُل‌های‌ زنگ‌زده‌ی‌ فلزّی‌ُ سکوت‌ِ قاطع‌ِ چوب‌ْپنبه‌!

گلّه‌یی‌ عظیم‌ از جانوران‌ِ مُرده‌ به‌ نیزه‌ی‌ نور!
مستی‌ِ اسب‌ْآبی‌ خاکسترْسُم‌
وَ آهویی‌ که‌ همیشه‌ بهار را در گلو داشت‌!

صورتک‌ِ غول‌ تنها وُ خمیده‌ می‌رقصید!
نیمه‌ی‌ دنیا از شن‌ُ نیمه‌ی‌ دیگرش‌ جیوه‌ وُ خورشید!

صورتک‌ِ غول‌! صورتک‌ِ غول‌ را بنگرید!
ماسه‌ و تمساح‌ُ ترس‌ بر نیویورک‌!

آسمان‌ِ بایر در ستون‌های‌ آهکی‌ محبوس‌ بود
وَ صدای‌ آنان‌ که‌ زیرِ فضله‌ی‌ پرنده‌گان‌ می‌مُردند
منعکس‌ می‌شُد!

آسمان‌ِ طاس‌ با پُرزهای‌ کوه‌ِ ناپیدایش‌،
سیل‌ِ شیرْآبه‌ ساقه‌ی‌ تُردِ آواز را در هم‌ کوبیدُ گذشت‌!
آرامش‌ِ واپسین‌ نشانه‌ها را گذشت‌ُ
آینه‌های‌ شکسته‌ را شوراند!

در آن‌ دَم‌ که‌ مَردِ چینی‌ بر بام‌ می‌گریست‌،
بی‌که‌ اندام‌ِ عریان‌ِ همسرِ خویش‌ را بیابد
وَ مدیرِ بانک‌
فشارسنجی‌ را می‌پایید که‌ افول‌ِ اسکناس‌ را نشان‌ می‌داد،
صورتک‌ِ غول‌ به‌ وال‌استریت‌ رسید!

رقصیدن‌ بر این‌ تَل‌ِ خاکستر
که‌ چشم‌ را زرد می‌کند شگفت‌ نیست‌!
از ابولهولی‌ به‌ گاوصندوق‌ ریسی‌ سر زده‌،
که‌ از قلب‌ِ تمام‌ِ کودکان‌ِ گُرُسنه‌ می‌گُذرد!
با هم‌ می‌رقصندُ
از حراج‌ِ اصلشان‌ غافلند!
که‌ اگر چرخ‌ تاشک‌ خود را مدفون‌ کند
با گلّه‌ی‌ مادیان‌ به‌ رقص‌ برخواهد خواست‌!
شعله‌یی‌ اگر این‌ طرح‌های‌ یخین‌ را بسوزاند،
آسمان‌ می‌باید از برابرِ ازدحام‌ِ دریچه‌ها بگریزد!

من‌ می‌گویم‌ رقصیدن‌ در این‌ ورطه‌ شگفت‌ نیست‌!
صورتک‌ِ غول‌
میان‌ِ ستونی‌ از خون‌ُ اعداد به‌ رقص‌ برمی‌خیزد!
میان‌ِ طوفان‌ْشنی‌ از طلا وُ
در ضجّه‌های‌ تل‌ِ بی‌کاران‌!
شب‌ِ تار رابنگر
در واحه‌ی‌ تاریک‌!
آمریکای‌ شُمالی‌! نابکار!
اِی‌ وحشت‌ِ یله‌ داده‌ به‌ مرزِ برف‌!

صورتک‌ِ غول‌! صورتک‌ِ غول‌ را بنگرید!
خیزشی‌ از لای‌ُ شب‌ْتاب‌ بر نیویورک‌!

گلاویزِ بدر بودم‌ بر بام‌!
شان‌ِ پنجره‌ها
ران‌ِ شب‌ را به‌ نیش‌ِ خود آبکش‌ می‌کرد!
گاوان‌ِ عرش‌ از چشمان‌ِ من‌ می‌نوشیدند
و بادِ وَزَنده‌ پاروهای‌ بُلندش‌ را
بر شیشه‌های‌ دودآلودِ برادوِی‌ می‌کوفت‌!

قطره‌ خونی‌
روشنی‌ِ ستاره‌یی‌ را می‌جُست‌
تا به‌ هیئت‌ِ سیبدان‌ِ مُرده‌یی‌ درآید!
هوای‌ دشت‌ ـ که‌ چوپانانش‌ رانده‌ بودند ـ
به‌ مانندِ نرم‌ْتنی‌ بی‌لاک‌ می‌لَرزید!

لیکن‌ این‌ مُرده‌گان‌ نیستند که‌ می‌رقصند!
سیرآبندُ دست‌هاشان‌ را می‌بلعند!
دیگران‌ با صورتک‌ِ غول‌ُ گیتارش‌ می‌رقصند!
آری‌! دیگرانند!
مردانی‌ سرد
ـ مست‌ِ پول‌ ـ در چهارراه‌ِ ران‌ها وُ شعله‌ها!
در چشم‌اندازِ پلّه‌ها
پِی‌ِ کرم‌ِ خاکی‌ می‌گردند!
اشک‌ِ کودکان‌ِ مُرده‌ را به‌ بانک‌ سَرمی‌کشند
و هِرَمَک‌های‌ فجر را در کنج‌ِ کوچه‌ها می‌خورند!

پاپ‌ نرقصید!
نه‌ پاپ‌ُ نه‌ شهریار،
نه‌ خَرپول‌ِ آبی‌دندان‌،
نه‌ رقّاصه‌های‌ منجمدِ کلیسا،
نه‌ مجانین‌ُ لوّاطان‌،
نه‌ کارگران‌ُ نه‌ زمرّدها!
هیچ‌ کس‌ جُز این‌ صورتک‌ نرقصید!
تنها این‌ صورتک‌ِ پیرِ مخملی‌...
صورتک‌ِ غول‌!

مارهای‌ کبرا
بر بالاترین‌ طبقه‌ سوت‌ می‌کشند!
بوته‌های‌ گزنه‌ بام‌ها را می‌لرزانند!
بورس‌،
هِرَمی‌ از کف‌ خواهد بود!

پیچک‌ها آن‌سوی‌ تفنگ‌ها سر می‌رسند!
به‌ زودی‌ِ زود!
آری‌! وال‌استریت‌!
زود سرمی‌رسند!

صورتک‌ِ غول‌! صورتک‌ِ غول‌ را بنگرید!
که‌ زهرِ جنگل‌ را
بر اضطراب‌ِ ناتمام‌ِ نیویورک‌ تُف‌ می‌کند!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: خاطره‌خوانی‌

سرزمین‌ بایر،
سرزمین‌ سکوت‌ِ مُمتدُ
شب‌های‌ بی‌مرز!

باد در زیتون‌زار،
باد در کوهستان‌...

سرزمین‌ِ عتیق‌،
سرزمین‌ پی‌سوزُ اندوه‌،
سرزمین‌ِ آب‌انبارهای‌ عمیق‌!
سرزمین‌ مرگ‌ِ بی‌چشمه‌ وُ
تیرهای‌ جهیده‌!

باد در کوره‌راه‌،
باد در سروستان‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: کوردوبا

از ستاره‌گان‌
به‌ خانه‌ پناه‌ می‌بَرَند،
شب‌ امّا آمده‌ است‌!
در خانه‌ دخترکی‌ مُرده‌ است‌،
با رُزِ سُرخی‌ پنهان‌ به‌ طرّه‌ی‌ گیس‌!
شش‌ بُلبُل‌ بر نَرده‌ها،
مرثیه‌اَش‌ می‌خوانند
وَ آه‌ از نهادِ گیتارها برمی‌آید!




عنوان: نخست‌

آدم‌ُ حوّا...

مار به‌ جای‌ سنگ‌،
با سیبی‌ آینه‌ را شکست‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: لالایی‌ به‌ خواب‌ِ آینه‌

بخواب‌!
بخواب‌ُ از نگاه‌های‌ دربه‌در نترس‌!
بخواب‌!

تو را نه‌ از پروانه‌ گزندی‌ست‌،
نه‌ از واژه‌ وُ
نوری‌ که‌ از سوراخ‌ِ کلید می‌تابد!
بخواب‌!

تو به‌ قلب‌ِ من‌ مانندی‌!
باغی‌ را مانی‌
که‌ عشق‌ِ من‌ در آن‌ انتظار می‌کشد!

آسوده‌ بخواب‌...
تنها آن‌هنگام‌ که‌ واپسین‌ بوسه‌ بر لبانم‌ می‌میرد،
بیدارشو!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 69 از 129:  « پیشین  1  ...  68  69  70  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA