انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 72 از 129:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


عنوان: کافه‌ی‌ سه‌ لَک‌ لَک

تو کافه‌ی‌ سه‌ لَک‌ لَک‌ِ پراگ‌ دیدمت‌!
حالا با چِشای‌ بسته‌ وایستادم‌ کنارِ یه‌ جادّه‌ی‌ تاریک‌ُ
تو اندازه‌ی‌ مرگ‌ اَزَم‌ دوری‌!
شاید اصلاً کافه‌ی‌ سه‌ لَک‌لَکی‌ تو پراگ‌ نباشه‌!
شاید من‌ خیالاتی‌ شُدم‌... ولی‌ تو کافه‌ی‌ سه‌ لَک‌ لَک‌ِ پراگ‌ دیدمت‌!
چش‌ دوخته‌ بودم‌ به‌ صورتت‌ُ
عاشقونه‌های‌ سُلیمون‌ُ بَرات‌ می‌خوندم‌!

تو کافه‌ی‌ سه‌ لَک‌ لَک‌ِ پراگ‌ دیدمت‌!
حالا با چِشای‌ بسته‌ وایستادم‌ کنارِ یه‌ جادّه‌ی‌ تاریک‌ُ
تو اندازه‌ی‌ مرگ‌ اَزَم‌ دوری‌!
مث‌ِ یه‌ عکس‌ِ تیکه‌ پاره‌ تو آینه‌ی‌ شکسته‌!

آخ‌! خواهرکم‌! سونیا دانیالوا!
هیچّی‌ مث‌ِ یه‌ مُرده‌ زود از یادِ آدم‌ نمی‌ره‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: لحظه‌

یهو یه‌ بغض‌ِ لاکردار میاد سراغم‌،
یهو از جا می‌پَرَم‌ُ
نوشته‌هام‌ُ نصفه‌ نیمه‌ وِل‌ می‌کنم‌،
تو سَرسَرای‌ هُتل‌ وایسادم‌ُ دارم‌ خواب‌ می‌بینم‌،
یه‌ درخت‌ تو پیاده‌رو می‌خوره‌ به‌ پیشونیم‌،
یه‌ گُرگ‌ِ کلافه‌ رو به‌ ماه‌ زوزه‌ می‌کشه‌،
یه‌ ستاره‌ رو تاب‌ میادُ خودش‌ُ تاب‌ می‌ده‌،
مُرده‌م‌ُ تو گور می‌بینم‌،
آفتاب‌ به‌ مغزِ مَلَنگم‌ می‌تابه‌،
همچین‌ به‌ روزایی‌ که‌ سَر می‌رسن‌ حمله‌ می‌کنم‌
که‌ پنداری‌ هیچ‌ وقت‌ تموم‌ نمی‌شن‌،
هَر دفه‌ هَم‌ فقط‌ُ فقط‌ تو رُ می‌بینم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: بچّه‌ها

فقط‌ واسه‌ یه‌ روز،
دنیا رُ بدیم‌ دست‌ِ بچّه‌ها!
مث‌ِ بادبادکای‌ رنگ‌ُ وارنگی‌ که‌ دستشون‌ می‌دیم‌!
بذاریم‌ میون‌ِ ستاره‌ها بازی‌ کنن‌!

دنیا رُ بدیم‌ دست‌ِ بچّه‌ها!
مث‌ِ یه‌ سیب‌ِ دُرُشت‌،
یا یه‌ تیکه‌ نون‌ِ گرم‌
که‌ شکمشون‌ُ سیر می‌کنه‌!

دنیا رُ بدیم‌ دست‌ِ بچّه‌ها!
اون‌ وقت‌ واسه‌ یه‌ روزَم‌ که‌ شُده‌،
دنیا می‌فهمه‌ دوستی‌ یعنی‌ چی‌!
بچّه‌ها دنیا رُ از ما می‌قاپن‌ُ
سرتاسرش‌ُ درخت‌ می‌کارَن‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: نَشُد...

دُرُس‌ دَم‌ِ رفتن‌، کلّی‌ کار دارم‌ که‌ می‌باس‌ تمومشون‌ کنم‌!
دُرُس‌ دَم‌ِ رفتن‌!

یه‌ آهو رُ از چنگ‌ِ شیکارچی‌ نجات‌ دادم‌،
ولی‌ اُفتادُ از جاش‌ بُلن‌ نَشُد!

یه‌ پُرتقال‌ از درخت‌ چیدم‌ ولی‌ پوستش‌ در نیومد!

رفیق‌ِ ستاره‌ها شُدم‌ ولی‌ نتونستم‌ شمُردنشون‌ُ تموم‌ کنم‌!

از چاه‌ آب‌ کشیدم‌،
ولی‌ نَشُد بریزمش‌ تو استکانا!

گُلا رو یه‌ دیس‌ نقّاشی‌ شُدن‌
ولی‌ از سنگ‌ پیاله‌یی‌ در نیومد تا تشنه‌گی‌ سیرآبش‌ کنه‌!

دُرُس‌ دَم‌ِ رفتن‌، کلّی‌ کار دارم‌ که‌ می‌باس‌ تمومشون‌ کنم‌!
دُرُس‌ دَم‌ِ رفتن‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: حرف‌ِ مُفت

قبرا از نعش‌ پُر شُدن‌ُ
پِیکا از راکی‌!
می‌گن‌:
ما هم‌ پُریم‌!

آره‌!
تا خِرخِره‌ پُرَن‌...
امّا از حرف‌ِ مُفت‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: درباره‌ی‌ مُردن‌

به‌ مرگ‌ می‌اندیشم‌! ـ همسرم‌! ـ
وَ رگ‌های‌ قلبم‌ می‌گیرند!
در روزی‌ برفی‌،
در یک‌ نیمه‌ شب‌،
یا در ضِل‌ِ آفتاب‌؟
کدام‌ِ ما،
چگونه‌ وَ در کجا می‌میریم‌؟
میرنده‌ آخرین‌ صدایی‌ که‌ می‌شنود چیست‌؟
یا آخرین‌ رنگی‌ که‌ می‌بیند؟
آن‌ که‌ زنده‌ می‌ماند چه‌؟
اوّلین‌ حرفی‌ که‌ پَس‌ از مرگ‌ِ دیگری‌ می‌زند،
اوّلین‌ کاری‌ که‌ می‌کند چیست‌؟
خبر را با ضجّه‌ می‌آورند،
یا کم‌ کمک‌ عنوانش‌ می‌کنندُ
بازمانده‌ را یکه‌ رها می‌کنندُ می‌روند؟
آن‌ که‌ زنده‌ می‌ماند در ازدحام‌ِ مردم‌ گُم‌ می‌شود،
وَ زنده‌گی‌ یعنی‌ این‌! عزیز!
تمام‌ِ این‌ اتّفاقات‌ در هزارُ نُه‌ْصدُ چند می‌اُفتند؟
در کدام‌ ماه‌ُ کدام‌ روزُ کدام‌ ساعت‌؟

به‌ مَرگ‌ می‌اندیشم‌! همسرم‌!
به‌ آن‌ زنده‌گی‌ که‌ پس‌ِ پُشت‌ نهاده‌اَم‌ می‌اندیشم‌!
غمگینم‌ُ اندکی‌ خودخواه‌!
هر کداممان‌ زودتر بمیریم‌،
در هَر کجا وُ هر آن‌گونه‌ که‌ باشد
می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ یک‌ْدیگر را دوست‌ می‌داشتیم‌!
می‌توانیم‌ بگوییم‌
آرمان‌ِ بزرگ‌ِ انسان‌ها را دوست‌ می‌داشتیم‌
وَ در راهش‌ جنگیدیم‌!
می‌توانیم‌ بگوییم‌:
زنده‌گی‌ کردیم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: خبر

خبر رسید!
از آنان‌ خبر رسید!

خَمی‌ بر اَبروانشان‌ نبود!
پیرهن‌ِ پاکیزه‌یی‌ بر تَن‌ داشتند
وَ تَه‌ ریشی‌ صورت‌هاشان‌ را پوشانده‌ بود!

صبورانه‌ تاب‌ آوردند!
نه‌ فریادِ سوختم‌ از ایشان‌ شنیده‌ شُد،
نه‌ سلّاخی‌ التماسشان‌ را شنیده‌ بود!
با زهرخندی‌ بر لَب‌،
چشماچشم‌ِ مامورِ مرگ‌ِ خود بودند!

خَمی‌ بر اَبروانشان‌ نبود!
در شقیقه‌هاشان‌ زخمی‌ دریده‌ داشتند
وَ تَه‌ ریشی‌ صورت‌هاشان‌ را پوشانده‌ بود!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: برای‌ وِرا

گفت‌:
بیا!
بمون‌!
بخند!
بمیر!

اومدم‌!
موندم‌!
خندیدم‌!
مُردم‌...




عنوان: وداع‌

خُداحافظ‌! یاران‌! خُداحافظ‌...
شُما را در جانم‌ُ شوق‌ِ جنگیدن‌ را در سَرَم‌ می‌بَرَم‌!

خُداحافظ‌! یاران‌! خُداحافظ‌...
مثل‌ِ پرنده‌گان‌ِ صف‌کشیده‌ بر ماسه‌زار،
برایم‌ دست‌ تکان‌ ندهید!
من‌ در چشمانتان‌ تصویرِ تمام‌ْنمای‌ خود را می‌بینم‌!

آی‌!!! یاران‌ُ هم‌ْرزمان‌!
آی‌!!! تنهای‌ تنها! فرصتی‌ نیست‌! الوداع‌!

شب‌ کلون‌ بر در می‌نهدُ سال‌ها بر دریچه‌ها تار می‌تنند
وَ من‌ همچنان‌ ترانه‌های‌ زندان‌ را فریاد می‌زنم‌!
دوباره‌ یک‌ْدیگر را می‌بینیم‌ُ
کنارِ هم‌ می‌جنگیم‌ُ به‌ آفتاب‌ لبخند می‌زنیم‌!

آی‌!!! یاران‌ُ هم‌ْرزمان‌!
آی‌!!! تنهای‌ تنها... فرصتی‌ نیست‌! الوداع‌!
الوداع‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
دفتر هشتم: ژاک پره‌وِر






عنوان: سخن شاعر

هَر عقیده‌یی‌ محترمه‌!
باشه‌!
این‌ حرف‌ِ شُماهاس‌!
من‌ خلاف‌ِ این‌ُ می‌گم‌!
اینم‌ عقیده‌ی‌ منه‌،
پَس‌ بِهِش‌ احترام‌ بذارین‌!
«ژاک‌ پره‌وِر»
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: باربارا

به‌ یادآر! باربارا!
باران‌ را که‌ بی‌وقفه‌ بر بِرِست‌ می‌بارید
وَ تو پیش‌ می‌آمدی‌ خندان‌،
شادُ خرامان‌
زیرِ باران‌!
به‌ یادآر! باربارا!
باران‌ بی‌اَمان‌ بر بِرِست‌ می‌بارید!
در پس‌ْکوچه‌ی‌ سیام‌ به‌ تو برخوردم‌!
خندیدی‌ُ من‌ نیز!
به‌ یادآر! باربارا!
نمی‌شناختمت‌ُ نمی‌شناختی‌اَم‌!
آن‌ روز را به‌یادآرُ از یاد مبر!
مَردی‌ در پناه‌ِ طاقی‌ ایستاده‌ بود
وَ فریاد کرد نام‌ِ تو را:
باربارا...
تو دویدی‌ به‌ سویش‌ خندان‌
زیرِ باران‌،
وَ به‌ آغوش‌ کشیدی‌ او را!
این‌ را از یاد مبر! باربارا!
وَ نرنج‌ اگر تو صدایت‌ می‌زنم‌!
من‌ کسانی‌ را که‌ دوست‌ می‌دارم‌ تو خطاب‌ می‌کنم‌،
حتّا اگر یک‌بار دیده‌ باشمشان‌!
من‌ کسانی‌ که‌ قابل‌ِ ستایشند را تو خطاب‌ می‌کنم‌،
حتّا اگر ندیده‌ باشمشان‌!
به‌ یادآر! باربارا!
به‌یادآرُ از یاد نبر،
باران‌ِ مبارک‌فال‌ را
بر چهره‌ی‌ شادت‌،
در این‌ شهرِ خوش‌ْاقبال‌!

باران‌ بر دریا می‌بارَد،
بر قایق‌ِ اوسان‌ُ بَر کارخانه‌ی‌ اسلحه‌سازی‌!
آه‌! عجب‌ جنگ‌ِ ابلهی‌! باربارا!
چه‌ بر سرت‌ آمد،
زیرِ رگبارِ آهن‌ُ آتش‌ُ خون‌ُ خاکستر؟
چه‌ بر سرِ مردی‌ آمد که‌ دوستت‌ می‌داشت‌
وَ در آغوشت‌ می‌کشید؟
مُرد؟ ناپدید شُد؟ یا زنده‌ است‌؟

آه‌! باربارا!
باران‌ بی‌وقفه‌ بر بِرِست‌ می‌بارد،
همچنان‌ که‌ پیش‌ از این‌ می‌بارید!
ولی‌ همه‌ چیز ویران‌ شُده‌!
این‌ سوگ‌ْباران‌ِ وحشت‌ است‌!
باران‌ِ گلوله‌ وُ خون‌!
این‌ ابرها به‌ سگ‌های‌ مُرده‌ می‌مانند!
سگ‌هایی‌ که‌ با گردش‌ِ آب‌ بر بِرِست‌ ناپدید می‌شوند
وَ در دوردست‌ می‌پوسند!
در دوردست‌ِ بِرِست‌...
چرا که‌ هیچ‌ چیز از حرکت‌ باز نمی‌مانَد!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 72 از 129:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA