انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 75 از 129:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


عنوان: دود

زیرِ درختای‌ کنارِ دریاچه‌ یه‌ خونه‌س‌،
که‌ از دودکشِش‌ حلقه‌های‌ دود بالا می‌رَن‌!
اگه‌ دودی‌ بالا نمی‌رفت‌،
اون‌ دریاچه‌ وُ
اون‌ درختا وُ
اون‌ خونه‌
چه‌ غمگین‌ بودن‌!




عنوان: یادگرفتن‌

یاد بگیر! حتّا چیزای‌ آسون‌ُ!
هیچ‌وقت‌ واسه‌ کسی‌ که‌ می‌خواد یاد بگیره‌ دیر نیس‌!
الفبا رُ ازبَر کن‌! کافی‌ نیس‌ ولی‌ اَزبَرِش‌ کن‌! بِجُنب‌!
تو بایس‌ همه‌ چی‌ رُ یاد بگیری‌ُ راه‌ُ چاه‌ُ به‌ ما نشون‌ بِدی‌!

آی‌! تو که‌ تو حبس‌ُ تبعیدی‌! یاد بگیر!
آی‌! زنی‌ که‌ تنها تو خونه‌ت‌ نِشستی‌! یاد بگیر!
آی‌! آدم‌ِ شَص‌ ساله‌! یاد بگیر!
آی‌! وِل‌ْگردِ آسمون‌ جُل‌! فکرِ درس‌ُ مشق‌ باش‌!
آی‌! تو که‌ داری‌ مث‌ِ سگ‌ می‌لرزی‌! یه‌ چیزی‌ یاد بگیر!
آی‌ تو که‌ گُرسنه‌یی‌! یه‌ کتاب‌ دَس‌ بگیر، اونم‌ یه‌ جور اسلحه‌س‌!
تو بایس‌ راه‌ُ چاه‌ُ به‌ ما نشون‌ بِدی‌!

از سوال‌ کردن‌ نترس‌! رفیق‌! نذار کسی‌ به‌ زور قانعت‌ کنه‌!
خودت‌ پِی‌ِ جوابات‌ بگردُ اگه‌ چیزی‌ُ یاد نگرفتی‌ رو راس‌ بگو!
حسابات‌ُ خودت‌ حساب‌ کن‌، چون‌ خودت‌ بایس‌ بِسُلفی‌شون‌!
رو هَر عددِ مشکوکی‌ انگشت‌ بذارُ بپرس‌: این‌ مال‌ِ چیه‌؟
تو بایس‌ راه‌ُ چاه‌ُ به‌ ما نشون‌ بِدی‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: در مرگ‌ِ آن‌ که‌ برای‌ صلح‌ می‌جنگید

تسلیم‌ نَشُد، امّا...
نابود چرا!
نابود شُدُ
خود را تسلیم‌ نکرد!

دهان‌ِ روشن‌ْگرش‌ از خاک‌ پُر شُد
وَ حکایت‌ِ خونین‌ آغاز یافت‌!
بر مزارِ عاشق‌ِ صلح‌،
سربازان‌ می‌رقصند!

مُبارزه‌ مُرده‌؟

آن‌ مُبارز یکه‌ نبود در رزم‌ِ خویش‌
وَ دشمن‌
هنوز پیروز نَشُده‌ است‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: اُمیدواران‌

به‌ چه‌ اُمید دارید؟
تمام‌ِ جهان‌ به‌ سُخنان‌ شُما گوش‌ دهند؟
گِدایان‌ به‌ شُما چیزی‌ ببخشند؟
گُرگان‌ به‌ جای‌ دریدن‌، سیرتان‌ کنند
وَ ببرهای‌ درّنده‌،
از شُما دعوت‌ کنند تا دندان‌هاشان‌ را بِکشید؟
به‌ این‌ها اُمید بسته‌یید؟




عنوان: چندان‌ که‌ شهرهامان‌...

چندان‌ که‌ شهرهامان‌
در جنگ‌ِ سلّاخان‌ به‌ تَل‌ِ خاک‌ بَدَل‌ شُدند،
به‌ ساختن‌ِ دوباره‌شان‌ کوشیدیم‌!
در سرما وُ گُرُسنه‌گی‌
ارّابه‌های‌ آهنین‌ِ خارا را
چون‌ روزگاری‌ دور به‌ دنبال‌ِ خود کشیدیم‌!
آجُرها را با دستان‌ِ برهنه‌ بر هم‌ چیدیم‌،
تا فرزندانمان‌ را
ـ برده‌وار ـ به‌ دیگران‌ نفروشیم‌!
پَس‌ برای‌ فرزندان‌ِ خویش‌ مکتب‌ها بنا کردیم‌ُ
پاک‌ ساختیم‌!
وُجدان‌ِ قرن‌ها را نیز پاک‌ ساختیم‌،
تا فرزندانمان‌ زنده‌گی‌ کنند!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: قدرت‌

ستم‌ْکاری‌ با گام‌های‌ اُستوار پیش‌ می‌رَوَد
وَ ستم‌پیشه‌گان‌ِ دیگر خود را برای‌ صدها قرن‌ تجهیز می‌کنند!
قدرت‌ قول‌ می‌دهد همچنان‌ که‌ هست‌ باقی‌ بماند!
جُز صدای‌ حاکمان‌ صدایی‌ به‌ گوش‌ نمی‌آید
وَ استثمار در بازارها بانگ‌ می‌دهد: آنک‌! آغازِ من‌!
وَ ستم‌ْبَران‌ می‌گویند: آن‌چه‌ ما می‌خواهیم‌ شُدنی‌ نیست‌!
اگر زنده‌یی‌ مگو: هرگز!
به‌ هیچ‌ یقینی‌، یقین‌ نیست‌ُ چنین‌ که‌ هست‌ نمی‌پاید!
ستم‌ْبران‌ پس‌ از ستم‌گران‌ سخن‌ می‌گویند!
چه‌کس‌ را یارای‌ گفتن‌ِ هرگز هست‌؟
چه‌کس‌ استعمار را به‌ زنده‌ ماندن‌ یاری‌ می‌دهد!
چه‌کس‌ استعمار را نابود می‌کند!
یکی‌ از ما؟
اگر به‌ خاک‌ غلتیده‌یی‌، برخیز!
اگه‌ شکست‌ خوردی‌، بازَم‌ بجنگ‌!
کسی‌ که‌ مقام‌ِ خود را بداند، از رفتن‌ باز نمی‌ماند،
چرا که‌ بازنده‌گان‌ امروز، شکست‌خورده‌گان‌ِ فردایند
وَ هرگزها به‌ اینک‌ بَدَل‌ می‌شوند!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: با من‌ بیا جورجیا!


نگاه‌ کن‌ این‌ شهرِ پیرِ درب‌ِ داغون‌ُ!
یادت‌ میاد یه‌ روزی‌ چه‌ تودِل‌برو بود!
با دِلِت‌ نگاش‌ نکن‌، با چِش‌ِ عقل‌ نگاش‌ کن‌ُ بگو زَوارش‌ در رفته‌!
با من‌ بیا جورجیا تا یه‌ شهرِ تازه‌ بسازیم‌!
وقتی‌ عمرِ اون‌ شهرَم‌ سَر بیاد، ما دیگه‌ نیستیم‌!

اون‌ پیره‌زن‌ِ تنها رُ ببین‌!
یادت‌ میاد یه‌ روز چه‌ تیکه‌یی‌ بود؟
با دِلِت‌ نگاش‌ نکن‌، با چِش‌ِ عقل‌ نگاش‌ کن‌ُ بگو از ریخت‌ اُفتاده‌!
با من‌ بیا جورجیا تا پِی‌ِ زَنای‌ خوش‌ْگِل‌ بگردیم‌!
وقتی‌ اونا هَم‌ پیر بشن‌، ما دیگه‌ نیستیم‌!

یه‌ سَری‌ به‌ آرزوهای‌ کهنه‌ت‌ بزن‌!
یادت‌ میاد یه‌ روز چه‌ نو بودن‌؟
با دِلِت‌ نگاشون‌ نکن‌،
با چِش‌ِ عقل‌ نگاشون‌ کن‌ُ بگو به‌ درد نمی‌خورن‌!
با من‌ بیا جورجیا تا آرزوهای‌ تازه‌ پیدا کنیم‌!
وقتی‌ اونا هَم‌ کهنه‌ شَن‌، ما دیگه‌ نیستیم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: اگه‌ کوسه‌ها، آدم‌ بودن‌...

دخترک‌ پُرسید:
اگه‌ کوسه‌ ماهیا آدم‌ بودن‌، با ماهیا مهربون‌تَر می‌شُدن‌؟

وَ جواب‌ شِنُفت‌:
پَس‌ چی‌!
اگه‌ کوسه‌ها آدم‌ بودن‌،
تو دریا واسه‌ ماهیا خونه‌ می‌ساختن‌ُ پُرِ خوراکیش‌ می‌کردن‌!
اگه‌ یه‌ ماهی‌ چیزیش‌ می‌شُد... مثلاً باله‌ش‌ زخم‌ برمی‌داشت‌،
هواش‌ُ داشتن‌ تا یه‌ وَخ‌ نمیره‌!
واسه‌ این‌ که‌ دِلِش‌ نگیره‌،
زیرِ آب‌ جشنای‌ بزرگ‌ راه‌ می‌نداختن‌...
آخه‌ ماهی‌ خوش‌ْحال‌ از ماهی‌ِ پَکر خوش‌ْمزّه‌تره‌!
تو اون‌ اتاقا واسه‌ ماهیا مدرسه‌ هم‌ دُرُس‌ می‌کردن‌ُ
حالی‌شون‌ می‌کردن‌ چه‌طوری‌ رو به‌ دهن‌ِ کوسه‌ها شنا کنن‌!
اون‌ وَخ‌ بایس‌ جهت‌یابی‌اَم‌ یاد می‌گرفتن‌
تا بتونن‌ دُرُست‌ به‌ سمت‌ِ کوسه‌ها بِرَن‌!
اگه‌ کوسه‌ها آدم‌ بودن‌ به‌ ماهیا درس‌ِ اخلاق‌ می‌دادن‌!
یادشون‌ می‌دادن‌ بهترین‌ کار واسه‌ یه‌ ماهی‌ کوچولو
اینه‌ که‌ خودش‌ُ به‌ یه‌ کوسه‌ پیشکش‌ کنه‌!
به‌ ماهیا یاد می‌دادن‌ به‌ کوسه‌ها ایمون‌ بیارن‌ُ بله‌ قربان‌ بگن‌!
ماهیا بایس‌ از فکرای‌ چَپی‌ جُدا می‌شُدن‌ُ
اگه‌ یکی‌شون‌ سُراغ‌ِ همچین‌ فکرایی‌ می‌رفت‌
اون‌ یکیا دبایس‌ کوسه‌ها رُ خبر می‌کردن‌!

اگه‌ کوسه‌ها آدم‌ بودن‌، ماهیا یه‌ سَری‌اَم‌ به‌ هُنر می‌زَدَن‌!
از دندون‌ِ کوسه‌ها نقّاشیای‌ خوش‌ْگِل‌ می‌کشیدن‌،
دهن‌ِ گاله‌ی‌ کوسه‌ها رُ مث‌ِ صحنه‌ی‌ تیارت‌ درمی‌آوردن‌ُ
نمایشایی‌ راه‌ می‌نداختن‌ که‌ توشون‌،
بازیگرایی‌ که‌ نقش‌ِ ماهیا رُ بازی‌ می‌کردن‌
با دِل‌ِ شاد تو دهن‌ِ کوسه‌ها می‌رفتن‌!
وقت‌ِ این‌ شیرین‌کاری‌ آهنگای‌ قشنگَم‌ پخش‌ می‌شُد!
اون‌ وقت‌ تو اون‌جا مذهبی‌اَم‌ راه‌ می‌اُفتاد که‌ می‌گفت‌:
زنده‌گی‌ِ واقعی‌ از تو شیکم‌ِ کوسه‌ها شروع‌ می‌شه‌!

اگه‌ کوسه‌ها آدم‌ بودن‌، ماهیا با هم‌ برابر نبودن‌!
ماهیای‌ بزرگ‌تر کوچیک‌ترا رُ نوش‌ِ جون‌ می‌کردن‌ُ
این‌ واسه‌ کوسه‌ها خوب‌ بود!
چون‌ می‌تونستن‌ لُقمه‌های‌ گُنده‌تَری‌ رُ بالا بندازن‌!

ماهیایی‌ که‌ معلّم‌ یا مهندس‌ِ اتاق‌سازی‌ بودن‌،
مُدام‌ به‌ ماهیای‌ دیگه‌ امرُ نهی‌ می‌کردن‌ُ
اونا هم‌ بله‌ قربان‌ می‌گفتن‌!

سَرِت‌ُ درد نیارم‌!
اگه‌ کوسه‌ها آدم‌ بودن‌،
زیرِ دریا هم‌ قانون‌ وجود داشت‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
مرد

 


عنوان: محاکمه‌ی‌ آدم‌ِ خوب‌

بیا جلو! شنیدیم‌ آدم‌ِ خوبی‌ هستی‌!
شنیدیم‌ فروشی‌ نیستی‌!
مث‌ِ صاعقه‌یی‌ُ نمی‌شه‌ صاحابت‌ شُد!
می‌گن‌ رو حرفت‌ می‌مونی‌!
چی‌؟ حرفات‌ حَقّه‌؟
کدوم‌ حرفا؟
واسه‌ خاطرِ کدوم‌ حاکم‌ یقه‌ جِر می‌دی‌؟
مُخت‌ واسه‌ کی‌ کار می‌کنه‌؟
فکرِ سودِ خودت‌ نیستی‌؟
پَس‌ می‌خوای‌ کیسه‌ی‌ کی‌ُ پُر کنی‌؟
تو یه‌ رفیق‌ِ خوبی‌ُ یه‌ آدم‌ِ حسابی‌!

حالا گوش‌ بده‌:
ما می‌دونیم‌ تو دُشمنمونی‌ُ واسه‌ همین‌،
می‌خوایم‌ کلَکت‌ُ بکنیم‌!
ولی‌ چون‌ خیلی‌ خوبی‌، تو رُ پای‌ یه‌ دیوارِ خوب‌ می‌ذاریم‌ُ
با فِشنگای‌ خوبی‌ که‌ از تُفنگای‌ خوب‌ درمی‌رَن‌
تیربارونت‌ می‌کنیم‌!
بعد با یه‌ بیل‌ِ خوب‌، می‌کنیمت‌ زیرِ گِل‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: فقیر

آسمون‌ رنگ‌ِ خاکستره‌!
یه‌ پاپتی‌ داره‌ کنارِ خیابون‌ راه‌ می‌ره‌!
یه‌ پاپاسی‌ نداره‌!
نه‌ می‌تونه‌ شیکمش‌ُ سیر کنه‌،
نه‌ سقفی‌ بالا سَرِشه‌!
نمی‌تونه‌ دِل‌ْنازُک‌ باشه‌،
چون‌ داره‌ سگ‌ْلرز می‌زنه‌!
نه‌ رفیقی‌ داره‌، نه‌ شریک‌ِ غم‌ِ کسیه‌!
کفشش‌ سوراخه‌!
مریضه‌!
دُزده‌...

کنارِ خیابون‌ راه‌ می‌ره‌ وُ
آسمون‌ رنگ‌ِ خاکستره‌!




عنوان: آلمان‌ ـ 1945

طاعونی‌ سیاه‌ در خانه‌ وُ
سرمای‌ قاتلی‌ در بیرون‌!
کجا برویم‌؟
ماده‌ خوک‌ بر غذا می‌ریند!
ماده‌ خوک‌، مادرِ من‌ است‌!
آه‌!
مادر!
مادر!
مادر... با من‌ چه‌ می‌کنی‌؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  ویرایش شده توسط: ALI2012   
مرد

 


عنوان: بازی‌ْگران‌!

بازی‌ْگرا!
شُما تو تموشاخونه‌های‌ بزرگ‌،
زیرِ نورِ خورشیدای‌ قلّابی‌ُ رو به‌ صورتای‌ مات‌ بازی‌ می‌کنین‌!
گاهی‌اَم‌ به‌ تموشاخونه‌یی‌ که‌ صحنه‌ش‌ خیابونه‌، سَر بزنین‌!
تموشاخونه‌ی‌ بی‌تعطیلی‌ که‌ چشم‌ به‌ کف‌ زدن‌ِ کسی‌ نداره‌!
زنده‌س‌ُ زمینی‌... از رفت‌ُ اومدِ جماعت‌ دُرُس‌ می‌شه‌!

این‌جا زن‌ِ هم‌ْسایه‌، صابخونه‌ رُ رو صحنه‌ می‌آره‌ وُ
با ورّاجیاش‌ سیل‌ راه‌ می‌ندازه‌!
اونم‌ نقش‌ِ کوچکش‌ُ خوب‌ بازی‌ می‌کنه‌،
وقتی‌ می‌خواد از زیرِ پول‌ِ تعمیرِ لوله‌های‌ ترکیده‌ دربره‌!
پسرا واسه‌ دخترا شکلک‌ درمی‌آرن‌ُ خنده‌شون‌ می‌ندازن‌!
تنگ‌ِ غروب‌ تو پارکا سینه‌ی‌ دخترا بِهِشون‌ چراغ‌ می‌زنه‌!
این‌جا اون‌ پیره‌مَردِ اَلکلی‌،
نقش‌ِ واعظ‌ِ شهرُ بازی‌ می‌کنه‌ وُ
واسه‌ خلایق‌ از باغای‌ سبزِ بهشت‌ حرف‌ می‌زنه‌!

جدّی‌ یا شوخی‌،
تموشاخونه‌ی‌ خیابون‌ واسه‌ خودش‌ حساب‌ُ کتابی‌ داره‌!
این‌ بازی‌ْگرا
از اون‌ بازی‌ْگرا نیستن‌ که‌ مث‌ِ میمون‌ اَدا درمی‌آرن‌!
اینا از اون‌ آدمای‌ روداری‌ نیستن‌ که‌ ادا در می‌آرن‌ُ
فکر این‌ نیستن‌ که‌ چه‌ نقشی‌ُ بازی‌ می‌کنن‌!
اینا هدفای‌ بزرگ‌تَری‌ دارن‌!
شُما که‌ اِندِ اَدا درآوُردنین‌،
خیال‌ نکنین‌ بازی‌ْگرین‌!
هَر چه‌ قد تو بازی‌ْگری‌ اوسّا بشین‌،
از بازی‌ْگرایی‌ که‌ تو خیابون‌ِ زنده‌گی‌ بازی‌ می‌کنن‌ دورتَر می‌شین‌!

اون‌جا رُ باشین‌!
همین‌ الان‌ تو خیابون‌ یه‌ مَرد تصادفی‌ راه‌ انداخت‌،
بعدش‌ عابرا جَم‌ شُدن‌ تا راننده‌ فِلِنگ‌ُ نَبَنده‌!
شوفرَم‌ ـ که‌ یه‌ پیرِ پیزوریه‌ ـ
زور می‌زنه‌ تا ماجرا رُ واسه‌شون‌ تعریف‌ کنه‌!

هرکدوم‌ از اینا یه‌ بازی‌ْگَرَن‌ که‌ می‌خوان‌ به‌ شوفره‌ حالی‌ کنن‌،
می‌تونسته‌ جلوی‌ تصادف‌ُ بگیره‌!
واسه‌ همین‌ِ که‌ می‌فهمی‌ ماجرا چیه‌ وُ از تعجّب‌ خُشکت‌ می‌زنه‌!

ببین‌ بازی‌ِ شوفره‌ چه‌ قدر حساب‌ کتاب‌ داره‌!
می‌دونه‌ همه‌ چی‌ به‌ بازیش‌ بسته‌گی‌ داره‌!
معلوم‌ نیس‌ خودش‌ُ بی‌گُناه‌ نشون‌ می‌ده‌،
یا مجبور می‌شه‌ خسارت‌ِ طرف‌ُ بِسُلفه‌!

ببین‌ عجب‌ بازی‌ْگَریه‌!
گاهی‌ خودش‌ُ به‌ خریت‌ می‌زنه‌ وُ گاهی‌ همه‌ چی‌ یادشه‌!
خودش‌ نمی‌دونه‌ بازیش‌ خوب‌ بوده‌ یا نه‌!

شُما تو تموشاخونه‌هاتون‌،
بین‌ِ اتاق‌ِ گریم‌ُ صحنه‌ آدما رُ رنگ‌ می‌کنین‌!
یه‌ بازی‌ْگر از اتاق‌ میاد بیرون‌ُ یه‌ شاه‌ پا تو صحنه‌ می‌ذاره‌!
خیلی‌ از آدمای‌ صحنه‌ رُ دیدم‌
که‌ سرِ راه‌ِ بازی‌ْگر ریسه‌ می‌رَن‌ُ
آبجوهاشون‌ُ به‌ سلامتیش‌ می‌خورن‌!

امّا واسه‌ بازی‌ْگرِ ما که‌ یه‌ گوشه‌ وایستاده‌،
هیشکی‌ آبجو باز نمی‌کنه‌!
اون‌جوری‌ تو حِس‌ نرفته‌ که‌ هیچ‌ صدایی‌ُ نَشنُفه‌!
مث‌ِ یه‌ کیشیش‌ِ وقت‌ِ موعظه‌ می‌مونه‌!
تا تو حرفش‌ بِری‌ ساکت‌ می‌شه‌ وُ
بعدِ این‌ که‌ خفه‌ شُدی‌،
دوباره‌ از سَر شروع‌ می‌کنه‌ به‌ حرف‌ زَدَن‌!

نَگین‌ این‌ مَرد هُنرمند نیس‌!
چون‌ اگه‌ کسی‌ زنده‌گیش‌ُ بازیش‌ فرق‌ داشته‌ باشه‌، وِل‌ معطّله‌!
اگه‌ بگین‌ این‌ بابا هُنرمند نیس‌
منم‌ می‌گم‌ شُما آدم‌ نیستین‌...
این‌ فُحش‌ پدر مادردارتَره‌!

تموم‌ِ بازی‌ْگرا بعدِ تموم‌ شُدن‌ِ بازی‌ْشون‌،
می‌رَن‌ سُراغ‌ِ زنده‌گی‌!
نقابای‌ ما اگه‌ فقط‌ نقاب‌ باشن‌ مُف‌ نمی‌اَرزَن‌!

این‌جا یه‌ کراوات‌فروشه‌ که‌ کلاه‌ِ یه‌ آس‌ُ پاس‌ُ سَرِش‌ می‌ذاره‌ وُ
یه‌ سبیل‌ِ بالای‌ لَباش‌ می‌چسبونه‌ وُ یه‌ عصا هم‌ می‌گیره‌ دستش‌!
بعد پَس‌ِ بساطش‌ این‌ور اون‌وَر می‌ره‌ تا نشون‌ بده‌،
کلاه‌ُ سبیل‌ُ عصا آدم‌ُ زن‌ْپسند می‌کنه‌!
اون‌وَرِ خیابون‌، روزنومه‌فروشا خبرا رُ جار می‌زنن‌ُ
آهنگ‌ِ صداشون‌ خبرا رُ داغ‌تر نشون‌ می‌ده‌!

آی‌ بازی‌ْگرا!
ما از حرفای‌ دیگرون‌ دَرس‌ می‌گیریم‌!
بایس‌ بدونین‌ دَس‌ْفروشا هم‌ به‌ آدم‌ چیز یاد می‌دَن‌!
گاهی‌ همین‌ حرفا رو صحنه‌ تکرار می‌شن‌!

پَس‌ هر کسی‌ حرفی‌ داره‌ وُ شعری‌ُ نقابی‌!
ولی‌ چه‌ کم‌اَن‌ حرفا وُ شعرا وُ نقابایی‌ که‌ به‌ دِل‌ بشینن‌!

بذار حرفام‌ُ درز بگیرم‌...
شاید تو از کسی‌ که‌ تو خیابونه‌ بهتر بازی‌ کنی‌،
ولی‌ اگه‌ صحنه‌ت‌
مث‌ِ صحنه‌یی‌ که‌ اون‌ توش‌ بازی‌ می‌کنه‌ واقعی‌ نباشه‌،
اگه‌ نتونی‌ تو دِل‌ِ کسونی‌ که‌ تموشات‌ می‌کنن‌ بِری‌،
چیزی‌ که‌ تو به‌ دَس‌ میاری‌،
از چیزی‌ که‌ اون‌ به‌ دس‌ آوُرده‌ کوچیک‌تره‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: یه‌ زن‌ِ مهربون‌ داشتم‌...

یه‌ زن‌ِ مهربون‌ داشتم‌!
خوش‌ْگِل‌ترین‌ زن‌ِ دُنیا!
یه‌ روز فرمونده‌ی‌ پیاده‌نظام‌ اومدُ گفت‌: می‌ریم‌ جبهه‌!

این‌جا من‌ از کشور دفاع‌ می‌کنم‌ُ زنم‌ مُدام‌ زیرآبی‌ می‌ره‌!
این‌ واسه‌م‌ یه‌ ننگ‌ُ گُنده‌س‌!
یه‌ آبروریزی‌!
وقتی‌ برگردم‌ دهنش‌ُ پُرِ خون‌ می‌کنم‌ُ
کاری‌ از دست‌ِ اون‌ بَرنمیاد،
ولی‌ هنوز فرمونده‌ رُ که‌ می‌بینم‌، می‌رینم‌ تو شلوارم‌!

اگه‌ این‌قده‌ خَر نبودم‌،
واسه‌ یه‌ دفه‌ هم‌ که‌ شُده‌
فکر می‌کردم‌ نبایس‌ زیرِ بعضی‌ نَنگا رفت‌!
اون‌ وقت‌ قاط‌ می‌زَدَم‌ُ به‌ فرمونده‌م‌ می‌گُفتم‌:
تو این‌ تُفنگ‌ُ گُذاشتی‌ تو دست‌ِ من‌،
حالا برو رو به‌ روم‌ وایستا
که‌ می‌خوام‌ ماشه‌ش‌ُ بِچِکونم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 75 از 129:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA