انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 76 از 129:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


عنوان: عَوَض‌ کردن‌ِ چرخ‌

کنارِ جاده‌ نِشستَم‌!
شوفر داره‌ چرخ‌ُ عَوَض‌ می‌کنه‌!
نه‌ دِلم‌ واسه‌ جایی‌ که‌ اَزَش‌ میام‌ تَنگه‌،
نه‌ واسه‌ دیدن‌ِ جایی‌ که‌ قراره‌ بِرَم‌ غش‌ُ ضعف‌ دارَم‌!
پَس‌ واسه‌ چی‌ این‌ پا اون‌ پا می‌کنم‌،
تا عَوَض‌ کردن‌ِ چرخ‌ تموم‌ بشه‌؟




عنوان: مادرم‌

آن‌ دَم‌ که‌ چشمانش‌ را بست‌،
به‌ خاکش‌ سپردند!
پَس‌ از او مُرغان‌ می‌خوانندُ
گُل‌ها می‌شکوفند!
جسمش‌ بر خاک‌ سنگینی‌ نکرد!
چه‌ اندازه‌ درد می‌بایست‌،
تا این‌چنین‌ سَبُک‌ شَوَد؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: چوب‌ِ زیرِ بغل‌

چندسال‌ بود وقت‌ِ راه‌ رفتن‌ می‌لنگیدم‌!
رفتم‌ پیش‌ِ یه‌ دکترُ
اون‌ بِم‌ گفت‌: چوب‌ زیرِ بغل‌ واسه‌ چیه‌؟
گفتم‌: فَلجم‌!
گفت‌: معلومه‌!
چیزی‌ که‌ فلجت‌ کرده‌ این‌ چوبه‌!
بندازش‌ کنارُ چهاردست‌ُ پا راه‌ برو!
بعد هِر هِر کنون‌،
چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ اَزَم‌ گرفت‌ُ
شکست‌ُ
تو آتیش‌ انداخت‌!

حالا خوب‌ شُدم‌ُ راه‌ می‌رَم‌!
خنده‌ی‌ اون‌ خوبم‌ کرد!
فقط‌ گاهی‌ وقتا که‌ چوب‌ زیرِ بغل‌ می‌بینم‌،
یه‌ کم‌ پاهام‌ می‌لَنگه‌!




عنوان: گورکنان‌

گورکنان‌ِ پیر ایستادندُ
دریا را نگریستندُ گفتند:
چندی‌ از این‌ بیشتر نخواهد گُذشت‌،
که‌ آفتاب‌ِ ما
به‌ غروبش‌ نزدیک‌ می‌شود!
وَ حق‌ با آنان‌ بود،
چرا که‌ مُردندُ
اکنون‌ برشت‌ ایستاده‌ است‌،
هم‌ در آن‌جا که‌ آنان‌ ایستاده‌ بودند
وَ دریا را می‌نگرد...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
دفتر دهم: خوآن‌رامون خیمنس






عنوان: سخن شاعر

ساده‌گی‌ چیست‌؟
چیزی‌ که‌ با کم‌ترین‌ تلاشی‌ به‌ چنگ‌ می‌آید!
جوشش‌ چیست‌؟
آن‌ چه‌ که‌ به‌ ساده‌گی‌ پدید می‌آید!
تنها آن‌ هنر که‌ بی‌واسطه‌ آفریده‌ می‌شَوَد،
در کمال‌ ریشه‌ دارد!
«خوآن‌ رامون‌ خیمنس‌»
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: بوسه‌

لبانت‌ بر لبانم‌ بذر پاشید به‌ بوسه‌یی‌
وَ از آن‌ گُل‌ِ سُرخی‌ رویید!
ریشه‌هایش‌ اینک‌ قلبم‌ را خنج‌ می‌زنند!
پاییز بود!
آسمان‌ با آفتاب‌ِ دورُ بزرگش‌
با ستون‌هایی‌ از نور
بر شکاف‌های‌ طلایی‌ حیات‌...

تابستان‌ِ تشنه‌ آمد!
با شاخه‌های‌ پَرپَرِ گُل‌ِ سُرخ‌
و در چشمان‌ِ من‌
دو شکوفه‌ از درد شکفتند!




عنوان: موگور

شب‌ نفس‌ می‌بُرد در ابرهای‌ عظیم‌،
فانوس‌ها از آغازِ شب‌ در خوابند
وَ ماه‌ِ زرد درآسمان‌ پرسه‌ می‌زند...
بوی‌ لای‌ِ دلتا در باد است‌
وَ ستاره‌یی‌ سبز
از پُشت‌ِ برج‌ِ کلیسای‌ کهنه‌ سرمی‌رسد!
سگ‌ها به‌ قطارِ ساعت‌ِ هفت‌ پارس‌ می‌کنند
وقتی‌ به‌ جاده‌ می‌آیی‌
چهره‌اَت‌ را در چهره‌ی‌ ماه‌ می‌بینی‌
و بالای‌ تپّه‌ی‌ سفیدِ گورستان‌
سَروهای‌ تاریک‌ گریه‌ می‌کنند!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: نومیلاد

سرتاسرِ روز
قلبت‌ را در آغوش‌ِ خود نگه‌ خواهم‌ داشت‌! عزیزکم‌!
تکانش‌ می‌دهم‌ُ نوازشش‌ می‌کنم‌!
گُلک‌ِ سفیدِ نامیرا!
شبانه‌ قلبت‌ را بر قلب‌ِ رؤیایی‌ خویش‌ می‌نهم‌،
تا سرخوش‌ بیارامد
وَ می‌پایمش‌
تا گزندی‌ نثارش‌ نشود!
آه‌! عزیزکم‌!
کودک‌ِ نومیلاد!




عنوان: دخترِ لَنگ‌

دخترک‌ می‌خندد،
صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌!

گُل‌های‌ روزُ نورِ آفتاب‌
که‌ بر طاق‌ِ درختان‌ِ جوان‌ می‌تابَد!
هلهله‌ی‌ پرنده‌گان‌ُ بادِ شُمال‌!

دخترک‌ می‌خندد،
صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌!

آسمانی‌ از ابریشم‌ُ رؤیا در دِل‌ مدفون‌ می‌شود!
بچّه‌ها با لباس‌های‌ سفیدشان‌ می‌آیند
خوی‌ کرده‌ می‌دوندُ
بازی‌ می‌کنندُ
فریاد می‌زنند:
بدو! بدو! بدو...

دخترک‌ می‌خندد،
صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌!

چشمانش‌ درخشان‌ُ پاهایش‌ درهم‌پیچیده‌ وُ لَمسند!
شانه‌اَش‌ درد می‌کند!
نفس‌زنان‌ می‌آیدُ بر درخت‌ِ گَز تکیه‌ می‌زند!
می‌نشیند،
می‌خندد،
می‌گریدُ... باز می‌خندد!
صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌!
ولی‌ پرنده‌گان‌ُ بچّه‌ها منتظر نمی‌مانند!
بهار خطا کرده‌ است‌!
شادی‌ُ عید ازآن‌ِ کسی‌ست‌
که‌ می‌دودُ می‌جَهَد!

دخترک‌ می‌خندد،
صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: انتظار

تو را دیدار خواهم‌ کرد!
اِی‌ عفیف‌!
تو به‌ سنگی‌ در جوباره‌یی‌ می‌مانی‌
غنوده‌ به‌ مسیرِ اشک‌های‌ من‌!

در انتظارم‌ باش‌!
اِی‌ عفیف‌!
چونان‌ ستاره‌یی‌ پس‌ از باران‌...
بارانی‌ که‌ از چشمان‌ِ تو می‌بارَد!




عنوان: نوشته‌یی‌ برای‌ مرگ‌ِ ملوان‌

برای‌ یافتن‌ِ گورت‌،
می‌باید هفت‌ آسمان‌ را بکاوند!
مرگت‌ از ستاره‌ می‌ریزد!
سنگینی‌ِ سنگ‌ِ گور را بر سینه‌ حِس‌ نمی‌کنی‌!
گورت‌ سرزمینی‌ از رؤیاست‌!
تو اینک‌ در همه‌ جا هستی‌!
در آسمان‌،
دریا،
زمین‌
وَ در مرگ‌...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: عطر

چونان‌ گُلی‌ پَرپَرت‌ کردم‌
تا درونت‌ را به‌ تماشا بنشینم‌!
ندیدمش‌ امّا،
پیرامُنم‌
از عطری‌ بی‌مرز سرشار شُد!




عنوان: ستاره‌ها...

ستاره‌ها،
ستاره‌های‌ شهدِ غمگینند!
ستاره‌های‌ دور!
شُما چشمان‌ِ یاران‌ِ از دست‌ رفته‌ی‌ منید،
با آن‌ نگاه‌های‌ ثابتتان‌؟
شُما چشمان‌ِ یاران‌ِ از دست‌ رفته‌ی‌ منید؟
چشم‌ِ یارانی‌ که‌ به‌ خاک‌ می‌اندیشند!
آه‌! گُل‌های‌ منورِ حیات‌
در هنگامه‌ی‌ آغازِ بهار!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: دِل‌

دلم‌ آنچنان‌ صاف‌ است‌،
که‌ مُردن‌ُ آواز خواندن‌ برایش‌ توفیری‌ نمی‌کند!
کتاب‌ِ دِلم‌ نانوشته‌ می‌ماند!
دلی‌ که‌ می‌اندیشدُ رؤیا می‌سازَد!
چه‌ از زنده‌گی‌ سرشار شود،
چه‌ از مرگ‌...
در هر دو شق‌ ابدیت‌ پنهان‌ است‌!

تو را فرقی‌ نمی‌کند
ـ اِی‌ دِل‌! ـ
یا بخوان‌،
یا بمیر!




عنوان: گریز

نه‌! نه‌! نه‌...
پسرک‌ می‌گُریزد گریان‌!
بی‌که‌ پیش‌ِ گام‌هایش‌ را نظر کند،
نقطه‌یی‌ می‌شود در کوره‌ راه‌...
در دست‌هایش‌ چیزی‌ دارد که‌ نمی‌داند چیست‌!
شتابان‌ می‌گذرد در سپیده‌ی‌ سوری‌،
که‌ ما را بیدار کرده‌ است‌!
در عریانی‌اش‌ درون‌ِ درخشانش‌ به‌ چشم‌ می‌آید...

نه‌! نه‌! نه‌...
پسرک‌ می‌گُریزد گریان‌!
بی‌که‌ پیش‌ِ گام‌هایش‌ را نظر کند،
نقطه‌یی‌ می‌شود در کوره‌ راه‌...

دستی‌ سرشار می‌توانست‌ از رفتنش‌ باز دارد...
دریغا که‌ دِلی‌ بی‌چیز یکه‌ رهایش‌ کرد!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: خالق‌ِ دوّم‌

غمی‌ نیست‌ از برهوت‌،
که‌ من‌ چشمه‌ی‌ آبی‌ می‌آفرینم‌ در درون‌ِ خود!
غمی‌ نیست‌ از زمستان‌،
که‌ من‌ اجاقی‌ گُداخته‌ می‌آفرینم‌ در دِل‌ِ خود!
غمی‌ نیست‌ از عشق‌ِ آدمیان‌،
که‌ من‌ عشقی‌ جاودانه‌ می‌آفرینم‌ در روح‌ِ خود!




عنوان: لالایی‌

نه‌! تو را در خوب‌ نمی‌بوسم‌!
جانت‌ رابه‌ من‌ بخشیدی‌ُ جسمت‌ را!
آه‌! باغ‌ِ اختران‌!
نه‌! وقتی‌ که‌ خوابی‌ دیگر تو نیستی‌!
خیانت‌ کرده‌اَم‌ به‌ تو اگر ببوسمت‌!
نه‌! نه‌!
تو را نمی‌بوسم‌!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


عنوان: به‌ ما بسپارید...

آوازِ پرنده‌ را هنگام‌ِ پروازِ کوتاهش‌
به‌ ما بسپاریدُ
عطرِ بکرِ گُل‌ِ سُرخ‌ را
چندان‌ که‌ در پس‌ِ پلک‌ها قیلوله‌ می‌کند...
وَ به‌ ما بسپارید،
درخشش‌ مدفون‌ شُده‌ی‌ آسمان‌ را
در قطره‌یی‌ اَشک‌!




عنوان: بَدر

دریچه‌ گشوده‌ وُ
زنجره‌ می‌خواند...
تو عریان‌ گام‌ برمی‌داری‌ در دشت‌؟

چونان‌ چشمه‌یی‌ بی‌مرز،
بر هر چیزی‌ جاری‌ می‌شودُ
از آن‌ می‌گُذرد.....
تو عریان‌ گام‌ برمی‌داری‌ در آسمان‌؟

پونه‌ وُ نعنا بیدارندُ
موران‌ در آمدُ شُد...
تو عریان‌ گام‌ برمی‌داری‌ در خانه‌؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 76 از 129:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA